خوش آمدید!

با ثبت نام میتونید آثار خودتون رو به اشتراک بذارید. همین حالا ثبت نام کنید.

همین حالا ثبت نام کن!
  • سلام و درود خدمت کاربران و نویسندگان عزیز نودهشتیا با توجه به برگذاری سی و یکمین دوره نمایشگاه کتاب تهران از حضور گرم شما جهت بازدید از کتاب اندک نویسندگان در صورت علاقه، باعث افتخار ماست. نمایشگاه از تاریخ 20 الی 30 اردیبهشت ماه در مصلای تهران برگذار خواهد شد. نویسندگانی که از طریق انجمن موفق به چاپ کتاب شده اند، جهت اعلام حضور و یا ارسال کتاب جهت اراعه توسط کادر مدیریت با شماره تماس زیر ارتباط بگیرند: 09388382904 _ نسترن اکبریان| کادر مدیریت کل دو مدیر کل نودهشتیا، خانم نسترن اکبریان و فاطمه عیسی زاده در غرفه انتشارات حوزه مشق حضور داشته و علاوه بر معرفی آثار خود، کتاب های دیگر نویسندگان که شرایط حضور ندارند را اراعه می دهند. ضمن حضورتان کتاب استیصال نوشته خانم نسترن اکبریان، به عنوان کتاب ویژه نمایشگاه نشر آییسا در آن غرفه رونمایی خواهد شد.(تعداد چاپ اول بسیار محدود است) در صورت هرگونه سوال و هماهنگی جهت حضور کتابتان در این دوره، هرچه سریعتر اقدام فرمایید. یا علی...
  • برای دریافت مقام به مدیر ارشدها مراجعه کنید
  1. Afl.jor

    در حال تایپ رمان پول پیته‌ی بد بو | معصومه بخشی (آفل جور) کاربر نودوهشتیا

    #پارت_27 #پول_پیته_بد_بو #آفل_جور چند قدمی از آن پناهگاه دور نمی‌شود که صدای سوت تیزی درون گوشش می‌پیچد با عجله به سمت غار می‌دود در حالی که هنوز هم لنگ می‌زند! خودش را بالا می‌کشاند و واردش می‌گردد. فرانک از دیدن او باز آن مخروط چوبی را میان لب‌هایش می‌گیرد و شروع به سوت زدن می‌کند به یاد...
  2. Afl.jor

    در حال تایپ رمان پول پیته‌ی بد بو | معصومه بخشی (آفل جور) کاربر نودوهشتیا

    #پارت_26 #پول_پیته_بد_بو #آفل_جور #راوی_سپنتا وحشت زده از خواب بیدار می‌شود در حالی که نفس_ نفس می‌زند به فرانک نگاه می‌کند که غرق خواب در گوشه‌ای نشسته است. بزاق تلخ دهانش را قورت می‌دهد و به سختی از جایش برمی‌خیزد. کشال شدن روی زمین آن هم توسط اسب انگار تمام استخوان‌هایش را خورد کرده است...
  3. Afl.jor

    در حال تایپ رمان پول پیته‌ی بد بو | معصومه بخشی (آفل جور) کاربر نودوهشتیا

    #پارت_25 #پول_پیته_بد_بو #آفل_جور دستانش از دور گردنم می‌لغزد آن نگاه ترش کرده‌اش را دوست می‌دارم. انگار در نی- نی چشمانش ندایی از وافاداری شناور است. هر چند پوزخند آویزه‌ی آن لبان ترک خورده و خون لخته‌اش روی دلم سنگینی می‌کند اما تردید و ناتوانی او بسی در مقابل من دلچسب است! خودش را به عقب...
  4. Afl.jor

    در حال تایپ رمان پول پیته‌ی بد بو | معصومه بخشی (آفل جور) کاربر نودوهشتیا

    #پول_پیته_بد_بو #پارت_24 #آفل_جور هر چه که هوا رو به تاریکی می‌رود احساس می‌کنم خون در رگ هایم جریان پیدا می‌کند. وزش باد به روی پوستم سرمایی لذیذی می‌اندازد که لرزیده از جای برمی‌خیزم. نگاه سپنتا همراهم بلند می‌شود و طوری مرا می‌بیند که به زنده بودنم یقیین می‌برم. او از لای چشمان خمارش مرا...
  5. Afl.jor

    در حال تایپ رمان پول پیته‌ی بد بو | معصومه بخشی (آفل جور) کاربر نودوهشتیا

    #پارت_23 #پول_پیته_بد_بو #آفل_جور سپنتا چون ماتم زده‌ها از اوی روی می‌گیرد می‌دانم به چه چیزی فکر می‌کند چرا که می‌توانم آن را تصور کنم؛ بدن‌های از هم دریده شده و شیون بوی خون! نفس سنگین‌اش را با آهی عمیق رها می‌کند و چشمانش را با درد می‌بندد در حالی ریشخند روی لب‌هایش جان می‌گیرد، لب می‌زند: -...
  6. Afl.jor

    در حال تایپ رمان پول پیته‌ی بد بو | معصومه بخشی (آفل جور) کاربر نودوهشتیا

    #پارت_22 #پول_پیته_بد_بو #آفل_جور از کنار تپه‌ها که گذر می‌کنیم چشمان خیسم به رویشان خشک می‌شود. به یاد دارم لحظاتی آن‌جا بوی خوش باران آغشته در عطر خاک می‌دهد اما اینک رایحه‌ای قدیمی ناشی از بوی آتش زیر دماغم می‌پیچد. ترس و نفرت درونم شعله می‌کشد هیچ باور نمی‌کنم که دوباره اسیر این مردمان عجیب...
  7. Afl.jor

    در حال تایپ رمان پول پیته‌ی بد بو | معصومه بخشی (آفل جور) کاربر نودوهشتیا

    #پارت_21 #پول_پیته_بد_بو #آفل_جور فریاد می‌کشد و به تخت سینه‌ام ضربه می‌زند خیال دارم می‌خواهد جانم را نجات دهد! چرا که در بطن خشمش صدایش تنها چیزی است که سنگینی ضربات دستانش را مهار می‌کند: - چشات رو باز کن لعنتی چندی پلک می‌زنم و به اویی که درمانده مشتی به روی زمین می‌زند خیره می‌مانم آب از...
  8. Afl.jor

    در حال تایپ رمان پول پیته‌ی بد بو | معصومه بخشی (آفل جور) کاربر نودوهشتیا

    #پول_پیته_بد_بو #پارت_20 #آفل_جور فشار انگشتانم هر چقدر بیشتر می‌شود خط خنده‌ی او هم به طرز شگفتی کشیده‌تر می‌شود! طوری که لثه‌ی بی‌دندانش و آن زبان سیاهش در معرض دید قرار می‌گیرد؛ با غیظ به تندی فریاد می‌کشم: - راه خروج رو بهم نشون بده تا نکشمت هن- هن کنان می‌خندد! در حالی که روی سفیدش به...
  9. Afl.jor

    در حال تایپ رمان پول پیته‌ی بد بو | معصومه بخشی (آفل جور) کاربر نودوهشتیا

    #پارت_19 #پول_پیته_بد_بو #آفل_جور (فصل دوم: عشق یک هیولا) - من تو رو می‌شناسم! چشمانش می‌خندد ولی در حالی که با اخم نگاهم می‌کند، می‌گوید: - خب، من کی هستم!؟ تردید می‌کنم دیگر نمی‌توانم به رویاهایم اعتماد کنم؛ نفسی از سوز می‌کشم و نجواگونه می‌پرسم: - تو کی هستی!؟ سگ را روی زمین می‌گذارد و...
  10. Afl.jor

    در حال تایپ رمان پول پیته‌ی بد بو | معصومه بخشی (آفل جور) کاربر نودوهشتیا

    #پارت_18 #پول_پیته_بد_بو #آفل_جور لحظه‌ای که ریشه‌ها از هم باز می‌شوند بهت زده به صحنه‌ی مقابلم خیره می‌مانم. سگی سیاه فام با چشمانی براق مرا می‌نگرد در حالی که از دهانش کف بیرون می‌زند و خر- خر صدایش از لای دندان‌های تیزش شنیده می‌شود! آب گلویم را قورت می‌دهم و رو به بالا فریاد می‌زنم: -...
  11. Afl.jor

    در حال تایپ رمان پول پیته‌ی بد بو | معصومه بخشی (آفل جور) کاربر نودوهشتیا

    #پارت_17 #پول_پیته_بد_بو #آفل_جور کاملا هویدا است که باران آتش را خاموش کرده چرا که هنوز در انتهای تیغه‌ی برگان، قطرات آب آهسته و آرام بر سر خونینم چکه می‌کند؛ درد و سوزش تنم دیگر عذابی نیست که به چشم بیاید اما همین که پا روی گودال کوچک آب می‌گذارم سرمایی تنم را می‌لرزاند و زیر پاهایم را...
  12. Afl.jor

    در حال تایپ رمان پول پیته‌ی بد بو | معصومه بخشی (آفل جور) کاربر نودوهشتیا

    #پارت_16 #پول_پیته_بد_بو #آفل_جور سرمایی از پشت سرم وزیده می‌شود که برگانی رقص کنان مچ پای برهنه‌ام را نوازش می‌دهد. دامن لباس خونی‌ام را بالا می‌گیرم و در حالی که یک دستم سایبان چشمانم است به نور شکافته شده‌ی دروازه خیره می‌شوم. با دیدن فردی که دم دروازه‌ بالای پله‌ها ایستاده لرزی به جانم رخنه...
  13. Afl.jor

    در حال تایپ رمان پول پیته‌ی بد بو | معصومه بخشی (آفل جور) کاربر نودوهشتیا

    #پارت_14 #پول_پیته_بد_بو #آفل_جور صدای سوز باد در گنگی پژواک آن‌ها گم گشته، سایه‌هایشان بالای سرم می‌رقصند از پشت پلکان خونی‌ام کسی را می‌نگرم که نزدیکم می‌شود چهره‌اش تار و مبهم است. روی صورتم خم می‌‌گردد و چیزی می‌گوید صدایش را در میان سوت و سوز باد تشخیص نمی‌دهم! دستانش روی صورتم به ضرب شست...
  14. Afl.jor

    در حال تایپ رمان پول پیته‌ی بد بو | معصومه بخشی (آفل جور) کاربر نودوهشتیا

    #پارت_13 #پول_پیته_بد_بو #آفل_جور دست روی گل و لای زمین می‌کشم و به کندی می‌ایستم. نگاه ناباورم زنجیر قلاده را دنبال می‌کند که از میان آتش می‌گذرد در میان شعله‌ی سرخ حصار مجسمه‌ای تراشیده از مردی ایستاده می‌نگرم سنگ تراشیده‌ای که نیمش انسان‌گونه و نیمی دیگرش هیولا است! لب به دندان می‌کشم و به...
  15. Afl.jor

    در حال تایپ رمان پول پیته‌ی بد بو | معصومه بخشی (آفل جور) کاربر نودوهشتیا

    #پارت_12 #پول_پیته_بد_بو #آفل_جور - برات می‌ترسم چون واقعا قراره بمیری من قاتل مهربونی نیستم اما تا به حال یه بی‌گناه رو نکشتم تو قراره اولیش باشی. عمیق به چشمانش خیره می‌شوم می‌دانم که این‌کار را می‌کند اما با این‌حال لبخندی به روی لبانم می‌کشم و می‌گویم: - تو دو بار من رو نجات دادی! زندگیم...
  16. Afl.jor

    در حال تایپ رمان پول پیته‌ی بد بو | معصومه بخشی (آفل جور) کاربر نودوهشتیا

    #پارت_11 #پول_پیته_بد_بو #آفل_جور او از لای چشمان خمارش مرا می‌‌نگرد و با اخم روی ابرویش، در حالی که نیم خیز می‌شود و دستانش را روی گردن قلاده بسته‌اش می‌کشد، می‌غرد: - حقاً رادین راست می‌گفت تو پوست کلفتی! لب می‌گزم و نگاهم را به دور و اطراف می‌دهم قفسی که در آن بودیم پوشیده از خز و خون خشک...
  17. Afl.jor

    در حال تایپ رمان پول پیته‌ی بد بو | معصومه بخشی (آفل جور) کاربر نودوهشتیا

    #پارت_10 #پول_پیته_بد_بو #آفل_جور تاریکی خوف برانگیز آن‌جا مانعی بر سد راهش نمی‌شود که کور- کورانه پایش را روی پله‌های خاکی می‌گذارد. از نسیم سرد بهار دمی بلند می‌گیرد که نفسش را با ترس هو می‌‌کشد. می‌توانم رعشه‌ای بر تنش بنگرم که خود را به آغوش می‌کشاند و بی‌آنکه مرددی کند پله‌ها را به سرعت...
  18. Afl.jor

    در حال تایپ رمان پول پیته‌ی بد بو | معصومه بخشی (آفل جور) کاربر نودوهشتیا

    #پارت_9 #پول_پیته_بد_بو #آفل_جور چون شبحی با لباس سفید و پایی برهنه می‌دوم. صدای فریادم با آوای رعد یکی شده است که به گوش‌های خودم هم نمی‌رسد. سرما پوست تنم را دون- دون کرده اما ریشه‌ی عرق‌های روی پیشانی‌ام تب داغ دلی است که بند- بند وجودم را توبیخ می‌کند. مصروع و مغلوب لب پرتگاهی می‌ایستم. صدای...
  19. Afl.jor

    در حال تایپ رمان پول پیته‌ی بد بو | معصومه بخشی (آفل جور) کاربر نودوهشتیا

    #پارت_‌8 #پول_پیته_بد_بو #آفل_جور هوهوی صدای نفس‌هایم تنها نغمه‌ای‌ست که در میان ما وزیده می‌شود. اما برخلاف سکوت خفناک جنگل، جنجالی درون‌ام به پا برمی‌خیزد که مرا از همه‌ی آن‌ها به عقب برده طوری که تن و زره‌های رنگینشان در میان شاخ و برگ‌های سبز گم می‌شود و حتی سایه‌ی بلندشان هم به چشمم...
  20. Afl.jor

    در حال تایپ رمان پول پیته‌ی بد بو | معصومه بخشی (آفل جور) کاربر نودوهشتیا

    #پول_پیته_بد_بو #پارت_7 #آفل_جور خاک نم‌کشیده‌‌ی آغشته به خون اسب را چنگ می‌زنم که بوی شیرین خونش به مشامم خوش می‌آید. در حالی که آن پسر سر اسب را نوازش می‌کند با گردن خشک شده‌ام که درد عجیبی تا ستون فقراتم را دربرگرفته صورتم را نزدیکش می‌برم بوی عجیب آن در لابه‌لای خاک و چمن سبز، گشته بود...
بالا