فاطمه جانم خوبی
-
نیاز به رای یک دوست عزیز😢
نتایج مسابقه - اعلام نتایج فراخوان رمان نویسی نودهشتیا!
با سلام نودهشتیا. این‌بار با اعلام نتایج فراخوان رمان‌نویسی در خدمت شما هستیم. توی این نتایج، بیشتر از مدیران، شما خوانندگان گرامی نقش دارید.✨ همون‌طور که توی تاپیک اعلام آمادگی فراخوان مشاهده کردید، نویسنده‌های عزیز یک خلاصه -به غیر از خلاصه‌ی اصلی رمان‌شون- برای ما ارسال کردند. در این تاپیک،...
forum.98ia2.ir
دلیل حذف رمانت؟
جان دل در چ حالی؟
سلام عزیزم
چه خبرا چرا نیستی
من برگشتم سر آنسه منتظر نقدام باش.
سلام قشنگم خووبی؟!
ممنونم بابت دنبال قشنگ
((دختر زیبای شرقی))
بخواب ای دختر زیبای شرقی، چشات رنگ شب و موهات طلایی
بخواب دردونه زیبای مادر میاد از این به بعد روزهای بهتر
بخواب میمونم هر روز من کنارت
بخواب دردونه ی همچون شقایق
می دونی که کنارتم همیشه
آخه عشق مادر بی تو نمیشه
برات هر شب می خونم من لالایی
لالایی کن لالایی کن لالایی
((رمان عادلانه نیست فاطمه رنجبر))
((آخ که دلم تنگه برات))
دلم گرفت از اون روزی که گفتی من مزاحمم
دلی دیگه برام نموند، شکست و تیکه تیکه موند
می ترسیدم از اون روزی که رفتنت کابوسی شه توی شبام
حالا ببین تو رفتی و تنهایی شد همدم این روز و شب هام
شب ها همش کابوسه و دلتنگی هام
تونستی آخرش فراموشم کنی؟
تونستی دل بکنی از من و خاطره هام؟
بهم بگو بی معرفت، چیکار نکردم من برات
قسم به جون هر دومون، جونم و می دادم برات
فقط بیا، همین یه بار بهم بگو
دوستم داری خیلی زیاد
مثل اون روزهایی که می گفتی میمیرم برات
آخ که دلم تنگه برات آخ که دلم تنگه برات...
((فاطمه رنجبر))
((درد عشق))
هیچ کس ویرانی و تنهایی هایم را ندید
وسعت درد و غم و اشک هایم را ندید.
خنده های تلخ و درد قلب را
گریه ها و هق هق های در خفا
در هجوم لحظه هایی که پر از درد و دلتنگی بود آشنایی، همدمی این درد و غم ها را ندید.
درد بی کس ماندنم خنجر شده بر قلب من، عشق دیوانه نمی دانم چرا این درد و غم ها را ندید
من نگاهم را به تو دوختم ای آشنا
رفتی و تنها شدم دیگر کسی عشق را در نگاهم ندید.
((فاطمه رنجبر))
((یادم میاد))
یادم میاد تو بودی و اون خاطرات.
یادم میاد چی ها بوده ته چشات .
یادت میاد خاطره ای از اون روزا؟
یادت میاد حرفامونو؟
یادت میاد گفته بودی عاشقمی خیلی زیاد؟
یادت میاد خندیدم و گفتم منم مردم برات؟
یادت میاد صدات زدم از ته دل بغضم شکست اشکم چکید رو گونه هام ؟
اما تو چی گذشتی از کنار من گفتی شما !؟اصلا تو ذهنم نمیاد.
دلم شکست لبخند زدم منم گذشتم از تو و از اون نگات...
((فاطمه رنجبر))
برگشت بهم گفت دلتنگی یعنی چی؟
مات و منگ نگاش کردم!
-دلتنگی!؟...
انگار این کلمه از ذهنم پاک شده بود من دیگه حسی نداشتم که بخواد به دلتنگی برسه دلم واسه دل تنگمم تنگ شده.
سلام. با نگاهت رمانم و خشگل میتونی؟❤️🙁
در حال تایپ - رمان پراگما | زینب رستمی(سارا) کاربر انجمن نودهشتیا
در حال ویرایش... . ♥️بـــــه نــامــ تــوانــا تــریــنــ♥️ خلاصه: روایت‌گر عاشقانه‌ای نرم و لطیف در پس نا‌آرامی و هیاهوی اطرافیان. دختری که در کودکی بر اثر اتفاقی شنوایی‌اش را برای مدت کوتاهی از دست می‌دهد و بعد از آن، در تنگنای غم گم می‌شود و چندی بعد، خود را افسرده میابد. حال او درگیر...
forum.98ia2.ir
ممنون بابت لایک عزیز جان
سلام
لایکت کردم عزیز، خوشحال میشم شما هم لایکم کنید
در حال تایپ - رمان انتقام عاشقانه، الهه پورعلی، کاربر انجمن نودهشتیا
#پارت سی و نه درحین رفتن باز برگشت و گفت: _باشگاه چیز خوبی ازت ساخته. فرحان دوباره خنده‌اش گرفت، امیر از اتاق رفت بیرون و فرحان بعد از پوشیدن لباس پیشش رفت. روی اپن سه تا غذا بود فرحان پرسید: _اینا چیه؟ امیر با شیطنت جواب داد: - اونا اومدن تا ما بخوریمشون تو که عرضه نداری غذا بپزی برا مهمونت...
forum.98ia2.ir
رمان و البته قلم خیلی زیبایی داری. همه چیز را به اندازه و خوب توضیح میدی و درکل خیلی خوشم اومد. اون صحنه ای هم که امیرسام ترسیده بود واقعا ترس رو حس میکردم خیلی خوب انتقال دادی
فقط توی پارت اخر وقتی داشتی درمورد النا صحبت میکردی نوشته بودی موهای بلند و کوتاهش. فکر کنم منظورت بلوند بود.
در کل عالی بود خسته نباشی
رمان جذابی دارید...تا اواسطش روخوندم
موفق باشید.
*رفیق رمانم رو نورانی کن
زیبای سلطنتی | pen lady کاربر انجمن نودهشتیا
بسم الله الرّحمٰن الرّحیم خلاصه‌ی داستان: روزی از روزها در دل تاریخ دو کودک چشم به جهان گشودند. دو کودک که با آمدن‌شان جهان را گلستان و شادی را در دل مردم جاودان کردند. روزها از پی هم می‌گذشتند و دو کودک بزرگتر شدند، زیباتر شدند؛ امّا حسادت در وجودشان ریشه دواند. نفرت را آموختند، جنگ و جدل را...
forum.98ia2.ir
-
در حال بارگیری…
-
در حال بارگیری…
-
در حال بارگیری…
-
در حال بارگیری…
-
در حال بارگیری…
-
در حال بارگیری…
