سلام و درود خدمت کاربران و نویسندگان عزیز نودهشتیا
با توجه به برگذاری سی و یکمین دوره نمایشگاه کتاب تهران از حضور گرم شما جهت بازدید از کتاب اندک نویسندگان در صورت علاقه، باعث افتخار ماست.
نمایشگاه از تاریخ 20 الی 30 اردیبهشت ماه در مصلای تهران برگذار خواهد شد. نویسندگانی که از طریق انجمن موفق به چاپ کتاب شده اند، جهت اعلام حضور و یا ارسال کتاب جهت اراعه توسط کادر مدیریت با شماره تماس زیر ارتباط بگیرند:
09388382904 _ نسترن اکبریان| کادر مدیریت کل
دو مدیر کل نودهشتیا، خانم نسترن اکبریان و فاطمه عیسی زاده در غرفه انتشارات حوزه مشق حضور داشته و علاوه بر معرفی آثار خود، کتاب های دیگر نویسندگان که شرایط حضور ندارند را اراعه می دهند.
ضمن حضورتان کتاب استیصال نوشته خانم نسترن اکبریان، به عنوان کتاب ویژه نمایشگاه نشر آییسا در آن غرفه رونمایی خواهد شد.(تعداد چاپ اول بسیار محدود است)
در صورت هرگونه سوال و هماهنگی جهت حضور کتابتان در این دوره، هرچه سریعتر اقدام فرمایید.
یا علی...
برای دریافت مقام به مدیر ارشدها مراجعه کنید
You are using an out of date browser. It may not display this or other websites correctly. You should upgrade or use an alternative browser.
پارت اول رمان بیتو به سامان نرسم رو خوندم.
یه نقد کوچولو دارم.
توی متن عامیانه از معیار استفاده نمیکنن.
و هم اینکه توی جمله بندیت باید دقت بیشتری بکنی مثلا: گرم بود آبش دلم یه آب خنک میخواست.
این جمله میتونست قشنگتر باشه.
خلاصهی رمان: ردی از ضربات چکش بهروی پیشانی بزرگاش نهفته شده بود، بهطوری که کبودیاش کل آن را فرا گرفته بود . سه خراش سطحی به گونهای که به چشم بیاید به روی مچ دستش ایجاد شده بود. صورتش رنگ پریده بود و خونی که از زخمهای پیشانیاش تا چانهاش جریان گرفته ، خشک شده بود . رد اشک به روی گونهی...
با سلام.
نویسندهی عزیز! تعداد تاپیکهای رمانهای شما به بیش از سه تاپیک میرسه و تا زمان اتمام سه رمان درحال تایپیتون، امکان تایید تاپیک چهارم نیست. لطف کنید دوتا از اون رمانها رو به اتمام برسونید که تاپیکتون تایید شه.
با سلام خدمت شما دوست عزیز؛ تیم گوینده، منتقد و پلیس به تعدادی نیرو نیازمند هست. در صورت داشتن شرایطی همچون تعهد ۶ ماهه و همچنین علاقه به بنده اعلام کنید
# پارت پنجاه و نه با خودش گفت: - وای اگه الان فرحانرو ببینن؟ چیکار کنم خدایا. سیما حین صحبت دررو باز کرد، نوا نامحسوس نگاهی به کل اتاق انداخت، اتاقرو که خالی دید نفس بلندی از سر آسودگی کشید و دنبال مادرش وارد اتاق شد. سیما با دیدن اتاق نسبتا مرتب گفت: - آفرین! خوبه مامانجان همینجوری با...
به نام خدای رنگین کمان🌈 رمان: آنسه ✍️نویسنده: فاطمه رنجبر ژانر: عاشقانه، اجتماعی مقدمه: در دریای عمیق تنهایی پا میگذارم. در باغی که در رویاهایم تجسم میکردم ، بار دیگر با او به نجوا مینشینم، میاندیشم به اینکه بار دیگر قربانی شدهام؛ قربانیِ اگرها و بایدها قربانیِ طالع نحسم، تسلیم میشوم،...
بنام ایزد یکتا داستان کوتاه: با تو بودن ژانر: عاشقانه نویسنده : الهه پورعلی مقدمه: غرق تو شدم خواب و خیالم تو شدی عشق منی و جان و جهانم تو شدی اسمت شده آرامش جان و دل من یارم تو شدی، جا و مکانم تو شدی ای تو که رخت ماه و دلت خورشید است عشقم شدی و ورد زبانم تو شدی جانم شدهای خواهم که جانت...
#پارت سی و نه درحین رفتن باز برگشت و گفت: _باشگاه چیز خوبی ازت ساخته. فرحان دوباره خندهاش گرفت، امیر از اتاق رفت بیرون و فرحان بعد از پوشیدن لباس پیشش رفت. روی اپن سه تا غذا بود فرحان پرسید: _اینا چیه؟ امیر با شیطنت جواب داد: - اونا اومدن تا ما بخوریمشون تو که عرضه نداری غذا بپزی برا مهمونت...
پارت#۱۳۶ دستم رو به سمت در بردم تا بازش کنم که یهو دیدم توسط شخص دیگه ای باز شد و پشت بندش هم مادر جون با نگاهی مملو از اضطراب مقابلمون قرار گرفت. متعجب از چهره ی سرخش دستی که برای باز کردن در روی هوا مونده بود رو پایین آوردم و با ابروهای بالا افتاده به مادر جون که حین خیره شدن به ما کلید رو...