میگفت آدمها گنجشکهای حیاط پشتی خانهتان نیستند که برایشان دانه بپاشی، به هر روز آمدنت عادتشان بدهی،
گاه و بیگاه روی پلهها بنشینی برایشان درد دل کنی یا چشمهایت را ببندی و در خلسه ی مالیخولیایی خودت به جیک جیکشان گوش کنی...
و بعد یکروز حوصلهات سر برود،
خسته از شلوغی،
خسته از بودنشان، راهت را بکشی بروی...
آدمها مثل گنجشکها نیاز به کیش کیش ندارند، میروند اما با دلی شکسته...
گاه و بیگاه روی پلهها بنشینی برایشان درد دل کنی یا چشمهایت را ببندی و در خلسه ی مالیخولیایی خودت به جیک جیکشان گوش کنی...
و بعد یکروز حوصلهات سر برود،
خسته از شلوغی،
خسته از بودنشان، راهت را بکشی بروی...
آدمها مثل گنجشکها نیاز به کیش کیش ندارند، میروند اما با دلی شکسته...