-
تعداد ارسال ها
44 -
تاریخ عضویت
-
آخرین بازدید
اعتبار در سایت
126 Excellent😃😃😃😃درباره _Nilufar_r
-
درجه
💚💚
- تاریخ تولد 26 بهمن 1378
آخرین بازدید کنندگان نمایه
-
رمان دژخیم | Nilufar.r کاربر انجمن نودوهشتیا
_Nilufar_r پاسخی برای موضوع ارسال کرد برای یک _Nilufar_r در تایپ رمان
#پارت_۲۱ نور سیاهی اطراف را پُر کرد و یک باریکهی سرخ، روی مرد و دخترها افتاد و همانطور که آنها پایین میآمدند، افرادی که حاضر بودند، همگی روی زانو نشستند و سرهایشان را بالا گرفتند و زمزمهای مثل «هِم» از میان لبهایشان خارج شد. مرد به مقابل آنها که رسید، قفس را چند بار تکان داد و صدای تکان خوردن زنگولهی آویزان به میلههای فلزیاش، با صدای کلاغ یکی شد و همه را وادار به سکوت کرد. مرد لب گشود و دندانهای زرد و بدترکیبش، اخم سیاوش را در هم کشید وقتی که صدای زمخت و واحش او در سالن پیچید. - به نام طغیان، به نام قیام، به نام شورش و به نام جنگ، محدودیتها را حذف میکنیم و آزا- 24 پاسخ
-
- 2
-
-
-
- اکشن،عاشقانه،هیجانی
- اجتماعي
-
(و 3 مورد دیگر)
برچسب زده شده با :
-
رمان دژخیم | Nilufar.r کاربر انجمن نودوهشتیا
_Nilufar_r پاسخی برای موضوع ارسال کرد برای یک _Nilufar_r در تایپ رمان
#پارت_۲۰ نگاهش با تعلل روی چند پسر و دختر جوانی که با فاصلهای نه چندان زیاد از او، کوکائین را با بینی استنشاق میکردند و بعد، از نوشیدن همان مایع زرد رنگ سرخوش میخندیدند کشاند و لبهایش را محکم به هم فشرد و رو از آنها گرفت. دوباره به دست خودش نگاه کرد، آن مایع سرخ روی دستگیره، هنوز روی انگشتهایش بود. دستش را بالا آورد و مقابل بینیاش که گرفت، با استشمام بوی تند و تلخ خون، انگشتهایش را جمع کرد و اخمی میان ابروهایش نشاند. اینجا ماندن از آن بیشتر برایش عذاب بود، اما اگر هم برمیگشت، با در قفل شده مواجه میشد. میان تصمیم درست گرفتن مانده بود و خودخوری میکرد که ناگ- 24 پاسخ
-
- 2
-
-
-
- اکشن،عاشقانه،هیجانی
- اجتماعي
-
(و 3 مورد دیگر)
برچسب زده شده با :
-
رمان دژخیم | Nilufar.r کاربر انجمن نودوهشتیا
_Nilufar_r پاسخی برای موضوع ارسال کرد برای یک _Nilufar_r در تایپ رمان
#پارت_۱۹ پسر یک تای ابرویش را بالا انداخت. - پس چطور من ندیدمت؟ لباسهاتم به خودی ها نمیخوره. - نمیخوره چون الیاس خان گفته بدون جلب توجه میری و و میای و آمارِ تخلفات رو گزارش میدی. بعد یکی از لیوانها را بدون اینکه بداند محتویاتش چیست، برداشت و ادامه داد: - الان هم برو دمپر من نباش. ساقیِ مجلس که نباید این همه سوال بپرسه. پسر بهتزده نگاهش کرد و بعد بزاق دهانش را فرو برد و از او دور شد. شاید مزیت سیاوش، همین زبانِ درازش بود. با وجود استرس و ترسِ نسبیاش، میتوانست خودش را کنترل کند و طوری گلیمش را از آب بیرون بکشد که کسی متوجه حقیقت ماجرا نشود. Then I fe- 24 پاسخ
-
- 2
-
-
-
- اکشن،عاشقانه،هیجانی
- اجتماعي
-
(و 3 مورد دیگر)
برچسب زده شده با :
-
رمان دژخیم | Nilufar.r کاربر انجمن نودوهشتیا
_Nilufar_r پاسخی برای موضوع ارسال کرد برای یک _Nilufar_r در تایپ رمان
#پارت_۱۸ لباسهایشان، باز و برهنه بود و سطح پارچهشان، براق و درخشان بود. حالت ریش پسرها و آرایش دخترها، طور متفاوت و خاص و شاید زنندهای بود که با لباسهای نصفه و از جنس چرم و فلزشان عجین شده بود. رایحهای منزجر کننده، به همراه بوی نوشیدنی که در فضا پخش شده بود به مشامش میرسید. سیاوش انگار که تازه فهمیده بود کجا آمده، محکم چشمهایش را روی هم فشرد و لب زد: - عجب خبطی کردم خدایا. بیا و بگذر. میدونی که اهل هرچی باشم، این یه فقره بهم نمیچسبه... What am I supposed to do? چیکار باید بکنم؟ When I see a ghost in front of me? وقتی که یه روح مقابلم میبینم؟ I guess- 24 پاسخ
-
- 2
-
-
-
- اکشن،عاشقانه،هیجانی
- اجتماعي
-
(و 3 مورد دیگر)
برچسب زده شده با :
-
رمان دژخیم | Nilufar.r کاربر انجمن نودوهشتیا
_Nilufar_r پاسخی برای موضوع ارسال کرد برای یک _Nilufar_r در تایپ رمان
#پارت_۱۷ دستگیره را کشید و بوی تلخ و منزجرکنندهای که به مشامش خورد، باعث شد اخمش را در هم بکشد و سریع در را پشتسرش ببندد. فضای آنجا تاریکِ تاریک بود و جز دودهای ناشی از عود و بخور و رقص نور نئونیِ آبی رنگ، چیزی به چشم نمیرسید. صدای موزیکی که خوانندهاش با صدای بلند، چنان که انگار قصد نابودیِ تارهای صوتی خود را دارد، با ادای کلمات ناواضح به گوش میرسید. لحظهای که برگشت پشتسرش را نگاه کرد، با دیدن طرح روی دیوار، ناخودآگاه قدمی عقب رفت و با مردمکهایی درشتشده نگاهش کرد. طرح، نقاشی سرخ رنگی بود از وجودی نه شبیه به انسان و نه مشابه حیوانات. روی سرش، دوتا شاخ شبیه شاخ- 24 پاسخ
-
- 2
-
-
-
- اکشن،عاشقانه،هیجانی
- اجتماعي
-
(و 3 مورد دیگر)
برچسب زده شده با :
-
رمان دژخیم | Nilufar.r کاربر انجمن نودوهشتیا
_Nilufar_r پاسخی برای موضوع ارسال کرد برای یک _Nilufar_r در تایپ رمان
#پارت_۱۶ سیاوش بند کتونیهای برند سالامونش را بست و گفت: - خیلی خب بابا، دنیا رو آب بباره، دکترِ ما رو خواب نفله میکنه! فرهاد بی هیچ حرف دیگری، سمت ماشین قدم برداشت و در را گشود. صندلیِ راننده را قدری عقب کشید و بخاری را روشن کرد و چشمهایش را بست. آنقدر اوضاعش خراب بود که این ماشین، در حال حاضر برایش غنیمت به حساب میآمد. شاید پدرش هم همین اوضاع و احوال و تنگدستیاش را میدانست که یک زنگ به پسرش نمیزد و نمیگفت برگردد. میدانست خودش از تنهایی و درنهایت تمام شدن پولهایش، سمت خانهی او برمیگردد. ولی شاید پدرش هنوز سیاوش و آروین را نمیشناخت. تا این سه نفر- 24 پاسخ
-
- 2
-
-
-
- اکشن،عاشقانه،هیجانی
- اجتماعي
-
(و 3 مورد دیگر)
برچسب زده شده با :
-
رمان دژخیم | Nilufar.r کاربر انجمن نودوهشتیا
_Nilufar_r پاسخی برای موضوع ارسال کرد برای یک _Nilufar_r در تایپ رمان
#پارت_۱۵ فرهاد بیحرف سرش را تکان داد و سیاوش گفت: - بگیر دست هات رو دکتر کامرانی، این واحد عملی رو هم پاس کنی، به امید خدا میری تو ردیف ارشدها و میذارم گهگاه وایستی ور دست خودم و کار یاد بگیری. - چقدر حرف میزنی سیاوش! بیا برو تا نظرم عوض نشده. سیاوش همانطور که پایش را روی دست های فرهاد میگذاشت و شانهاش را میگرفت، یک تای ابرویش را بالا انداخت و گفت: - مگه دست خودته؟ دست به مهره خطاست فرهاد خان! اگه تا اینجاش اومدی، حق پا پس کشیدن نداری... فرهاد حرفی نزد و سیاوش دستهایش را لبهی دیوار گرفت. سرکی کشید و دوباره به فرهاد نگاه کرد: - دیدی گفتم هیچ موجود زندهای ا- 24 پاسخ
-
- 2
-
-
-
- اکشن،عاشقانه،هیجانی
- اجتماعي
-
(و 3 مورد دیگر)
برچسب زده شده با :
-
رمان دژخیم | Nilufar.r کاربر انجمن نودوهشتیا
_Nilufar_r پاسخی برای موضوع ارسال کرد برای یک _Nilufar_r در تایپ رمان
#پارت_۱۴ - اولا که سیا خودتی دکتر، صدبار گفتم انقدر منو از وسط قیچی نکن. دوما؛ کلیدش قلابیِ، دیوارش که سَت و سلامتِ و فابریک! فرهاد بهتزده نگاهش کرد و سیاوش گفت: - جنمش رو داری قلاب بگیری، اون طرف بپرم؟ - چرا چرت میگی پسر؟ قلاب بگیرم که اَنگِ دزدی هم بهمون بزنن؟ - دزدی کدومه بیعقل؟ فرهاد حس میکنم همهی نمرههات رو عین رویهی من با رشوه و پارتی پاس میکنی! وگرنه نمره الف که انقدر خنگ نمیشه... فرهاد چپ- چپ نگاهش کرد و او دوباره گفت: - اگه یه نموره مغز تو اون فندقِ گرد شدهی کلهات بود،میفهمیدی هیچ خری از ملک خودش دزدی نمیکنه! اگه از دیوار میره طرف دیگه، ی- 24 پاسخ
-
- 2
-
-
-
- اکشن،عاشقانه،هیجانی
- اجتماعي
-
(و 3 مورد دیگر)
برچسب زده شده با :
-
رمان دژخیم | Nilufar.r کاربر انجمن نودوهشتیا
_Nilufar_r پاسخی برای موضوع ارسال کرد برای یک _Nilufar_r در تایپ رمان
#پارت_۱۳ مقابل در ایستادند. هوای مهر ماه، سوز میزد و مِهای که دورتادور را فرا گرفته بود، کورسوی پنجرهی ویلا را محو کرده بود. صدای سگهایی که پیدا بود در حیاط ویلا کشیک میکشند، با زوزهی گرگهای بیابان درهم آمیخته بود و همهی اینها باعث شد فرهاد دستهایش را به هم بمالد و نفسش را فوت کند و رو به سیاوش که با اخمی کمرنگ کلید را توی قفل زنگزده میچرخاند بگوید: - جا قحط بود تا وسط بیابون ملک نخری؟ اینجا پرنده هم پر نمیزنه، چه جای خونه ساختنه؟ سیاوش همانطور که درحال کنکاش با در بود، در پاسخ فرهاد گفت: - عزیز من یه طوری حرف میزنی انگار هنوز از کسب و کاسبی بهنام خبر نداری. ک- 24 پاسخ
-
- 2
-
-
-
- اکشن،عاشقانه،هیجانی
- اجتماعي
-
(و 3 مورد دیگر)
برچسب زده شده با :
-
Eagle شروع به دنبال کردن _Nilufar_r کرد
-
_Nilufar_r شروع به دنبال کردن Eagle کرد
-
_Nilufar_r شروع به دنبال کردن parvin کرد
-
_Nilufar_r شروع به دنبال کردن Arsi. Writ کرد
-
Arsi. Writ شروع به دنبال کردن _Nilufar_r کرد
-
_Nilufar_r شروع به دنبال کردن ..zahra.. کرد
-
_Nilufar_r شروع به دنبال کردن anonymous0 کرد
-
_Nilufar_r شروع به دنبال کردن Zhrw._.sl کرد
-
رمان دژخیم | Nilufar.r کاربر انجمن نودوهشتیا
_Nilufar_r پاسخی برای موضوع ارسال کرد برای یک _Nilufar_r در تایپ رمان
رمان دژخیم به قلم Nilufar.r #پارت_۱۲ - زندگی که با دروغ و دغل شروع بشه آخرش معلومه ختم به کجاست. من دنبال رابطهی پایدارم، نه عین تو که هرروزی سَرِت با یکی گرم هستش. - دِ بیا! بشین تا پایدارت از راه برسه، تو با این عقایدت تا توی گور هم خودتی و خودت! از ما گفتن، باید ظاهر و باطنت رو از هم جدا کنی که کارِت پیش بره، حالا خود دانی. فرهاد حرفی نزد و وقتی به خودشان آمدند که مسیر دانشگاه تا خیابان اصلی را پیاده رفته بودند. سیاوش تلفنش را از جیب بیرون کشید و همانطور که دنبال نزدیکترین اسنپ میگشت گفت: - امروز چیکارهای؟ - هیچکاره! بیمارستان نمیرم، دکتر سماوات گ- 24 پاسخ
-
- 2
-
-
-
- اکشن،عاشقانه،هیجانی
- اجتماعي
-
(و 3 مورد دیگر)
برچسب زده شده با :
-
رمان دژخیم | Nilufar.r کاربر انجمن نودوهشتیا
_Nilufar_r پاسخی برای موضوع ارسال کرد برای یک _Nilufar_r در تایپ رمان
رمان دژخیم به قلم Nilufar.r #پارت_۱۱ سیاوش برگشت حرصدار نگاهش کرد و او هم که سر چرخاند، سیاوش گفت: - خدا یه عقل درست درمون بهت بده پسرهی ناقصالعقل! هزار تومن شارژ تو اون وامونده که مدام انگشتت روش کار میکنه و به اون دختره پیام میدی نبود که خبرت یه زنگ میزدی میفرستادمت یکی از ملکهای خودم اونجا بکپی؟ - نخواستم اسباب مزاحمت بشم. - مزاحمت و زهرمار! دِ آخه خنگ خدا، اگه مزاحم بودی من کلید آپارتمان رو مفت و مسلم میسپردم دستت؟ - قرار شد آپارتمان شب امتحانی باشه که من و تو و آروین بریم اونجا و بی سَر خَر درس بخونیم. نمیتونم که سوءاستفاده کنم. - اصلا مید- 24 پاسخ
-
- 2
-
-
-
- اکشن،عاشقانه،هیجانی
- اجتماعي
-
(و 3 مورد دیگر)
برچسب زده شده با :
-
رمان دژخیم | Nilufar.r کاربر انجمن نودوهشتیا
_Nilufar_r پاسخی برای موضوع ارسال کرد برای یک _Nilufar_r در تایپ رمان
رمان دژخیم به قلم Nilufar.r #پارت_۱۰ با اتمام کلاس، فرهاد وسایلش را جمع کرد و سیاوش جزوهای که حتی یک خطش را نخوانده بود، زیر بغلش زد و باهم از آنجا خارج شدند. -ماشینت رو نیاوردی؟ - به تو چه؟ دنبال مال مفت می گردی که ازش سواری بگیری؟ فرهاد کلافه نگاهش کرد. - انقدر ادا اصول نیا! یه امروزه رو، رو مود نیستم. - این سر کیف نبودنت رو که خودم هم از سگرمههات فهمیدم؛ حالا بگو چرا؟ باز کی زده تو پَرِت که اعصابت اینجوری اپیلاسیون شده؟ فرهاد بیتوجه به لحن شوخ او، نفس عمیقی کشید و سنگ جلوی پایش را شوت کرد. - نازنین... - نازنین؟ تو هنوز دست نکشیدی- 24 پاسخ
-
- 2
-
-
-
- اکشن،عاشقانه،هیجانی
- اجتماعي
-
(و 3 مورد دیگر)
برچسب زده شده با :
-
رمان دژخیم | Nilufar.r کاربر انجمن نودوهشتیا
_Nilufar_r پاسخی برای موضوع ارسال کرد برای یک _Nilufar_r در تایپ رمان
رمان دژخیم به قلم Nilufar.r #پارت_۹ سیاوش نیمنگاهی به او انداخت و بعد آرام گفت: - خدا قوت مرد! میبینم که شاخ مهرافروز رو هم شکستی، درود بر تو پهلوان! فرهاد کلافه جزوه را روی دستهی صندلی گذاشت و همانطور که درِ خودکار را به انتهایش متصل میکرد، در پاسخ سیاوش گفت: - آدم باید پیشونیش خوب نوشته بشه. قد و قیافه و این شاخشکنیها که میگی، پشیزی تو تقدیر سیاه ارزش نداره! سیاوش با لبخند یک تای ابرویش را بالا انداخت. - اِ؟ باریکالله! میبینم که پیشرفت کردی دکتر کامرانی! از هوشبری داری به روانکاوی و فالگیری میرسی... ردیف دانشجویی که جلوی آنها نشسته بودند، بی- 24 پاسخ
-
- 2
-
-
-
- اکشن،عاشقانه،هیجانی
- اجتماعي
-
(و 3 مورد دیگر)
برچسب زده شده با :
-
رمان دژخیم | Nilufar.r کاربر انجمن نودوهشتیا
_Nilufar_r پاسخی برای موضوع ارسال کرد برای یک _Nilufar_r در تایپ رمان
رمان دژخیم به قلم Nilufar.r #پارت_۸ با چشم دنبال فرهاد گشت، اما نیامده بود. در حالی که با دانشجوها و علیالخصوص دخترها شوخی میکرد و سر به سرشان میگذاشت، به انتهای کلاس رفت و روی آخرین صندلی نشست و به عادت همیشه، پایش را روی صندلی جلو قرار داد. تلفن همراهش را از جیب شلوار بیرون کشید و صفحهی تلگرامش را باز کرد. پیامهای غزاله، دختری که تازه با او وارد رابطه شده بود، روی صفحه افتاد و سیاوش با نیشخند روی لبش در حال جواب دادن بود. حدود بیست دقیقه از شروع کلاس گذشته بود که تقهای به در خورد. سیاوش همانطور که بیهدف خودکار را گوشهی لبش قرار داده بود، نگاه از صفحه چَتِ- 24 پاسخ
-
- 2
-
-
-
- اکشن،عاشقانه،هیجانی
- اجتماعي
-
(و 3 مورد دیگر)
برچسب زده شده با :
-
Zhrw._.sl شروع به دنبال کردن _Nilufar_r کرد