-
تعداد ارسال ها
13 -
تاریخ عضویت
-
آخرین بازدید
اعتبار در سایت
8 Good😌😌😌😌
درباره Reyhaneh_z
-
درجه
💚
- تاریخ تولد 25 آبان 1385
آخرین بازدید کنندگان نمایه
75 بازدید کننده نمایه
-
عاشقانه اجتماعی رمان بهانهـ | Rehhaneh_z کاربر انجمن نودهشتیا
Reyhaneh_z پاسخی برای موضوع ارسال کرد برای یک Reyhaneh_z در تایپ رمان
#پارت۴_بهانه #ریحانه_موسوی با یاد اوری مادرپدرم چشمام پر اشک میشه ....از 8 سالگی پدر مادرم رو توی یک سانحه ی هوایی از دست دادم و بین اونا فقط من زنده موندم این یک معجزه بود که بین 100و خورده ای ادم فقط دو سه نفر زنده بمونن .... - تو دختر یلدا دوست دیرینه منی ... وقتی بچه بودی زیاد میومدم اونجا .... مسیح از اشپزخونه با لیوان اب میاد بیرون.... -به مسیح گفتم چهرت خیلی اشناس .... اما نمیدونستم کجا دیدمت .... وقتی چشماتو دیدم فهمیدم که پیدا کردم دختر گمشده ای که یلدا و خسرو به من سپرده بودشون ولی غیب شد... نبود .... خوشحال میشم از اینکه بلاخره تو این دنیا یک نفر برام- 5 پاسخ
-
- 1
-
-
عاشقانه اجتماعی رمان بهانهـ | Rehhaneh_z کاربر انجمن نودهشتیا
Reyhaneh_z پاسخی برای موضوع ارسال کرد برای یک Reyhaneh_z در تایپ رمان
#پارت۳_بهانه #ریحانه_موسوی وای تقریبا مسیرم دور شده بود خونه ی مهتاب منطقه ی متوسطی بود ولی اینجا یکی از منطقه های خوبه تهران بود احتمالا با ماشینی چیزی اومده اینجا ... پسره خوشتیپ و جیگریه هیکل ورزشکاری دماغ کوچولو ولی مردونه ،چشمایی تیله ای که هر دفعه یه رنگی بودن بعضی وقتا ابی بودن بعضی وقتا عسلی یا خاکستری اصلا رنگ مشخصی نداشت یه رنگ خاص داشت چشماش .... موهاشم لخت و پرپشت و تقریبا خرمایی روشن بود .... کلا همه چیزش خاص بود .... خاص عجیب ... خاص برای اینکه تاحالا همچین ادمی رو این شکلی و به این زیبایی ندیده بودم و عجیب بخاطر اینکه خیلی چهرش اشناعه.... - شما چطور شد که من رو پی -
غزاله امیر شروع به دنبال کردن Reyhaneh_z کرد
-
عاشقانه اجتماعی رمان بهانهـ | Rehhaneh_z کاربر انجمن نودهشتیا
Reyhaneh_z پاسخی برای موضوع ارسال کرد برای یک Reyhaneh_z در تایپ رمان
#پارت۲_بهانه #ریحانه_موسوی - مهتاب؟... - تلفنی چیزی دارین به من بدین یه تماس باهاش بگیرم .... صدای یه خانوم میاد - مسیح ... مسیح مادر بیا .... اهان پس اسم این پسرمسیحه.... مسیح تلفنش رو از جیبش در میاره وبه سمتم میگیره - بیا این تلفنم بعدش هم از اتاق میره بیرون وای ساعت 11 ظهره چقدر خوابیدم .... سریع شماره مهتاب رو میگیرم هنوز یک بوق نمیخوره ولی صدای گریه الودش میپیچه -بله ؟ .... - سلام .... - مرسده ... مرسده کجا موندی دیشب ... اون ادم ... بعد میزنه زیر گریه .... - مهتاب امین .... امین بهت دست زد ؟!! جوابم فقط گریش می -
عاشقانه اجتماعی رمان بهانهـ | Rehhaneh_z کاربر انجمن نودهشتیا
Reyhaneh_z پاسخی برای موضوع ارسال کرد برای یک Reyhaneh_z در تایپ رمان
#پارت۱_بهانه #ریحانه_موسوی نفس نفس میزنم از سر خیابون تا همینجا دویدم کوچه خیلی تاریکو و ترسناکه ادم از سایشم میترسه وایمیسم دستمو رو قفسه سینم میزارم تپش قلبم به هزار رسیده چشمامومیبندم تا یکم حالم بهتر شه ولی تا چشمامو باز میکنم 2 تا پسره لاتو میبینم از ترس نفس توی سینم حبس میشه میخوام فرار کنم که یکی از همونا جلومو میگیره -کجا خانوم کوچولو ما هنوز کارت داریم اون یکی دیگه خنده ی کثیفی میکنه - اره بابا ما هنوز کارمون باهات شروع نشده که بخواد تموم شه خودشون به شوخی های کثیفشون میخندیدن دهن وا میکنم و جیغ میکشمو کمک میخوام تقلا میکنم ولم کنن یکی از همونا دستش رو -
شخصیت های رمان عکس شخصیت های رمان بهانهـ/ Reyhaneh_z
یک موضوع پاسخی ارسال کرد برای Reyhaneh_z در گالری عکس شخصیت های ایرانی
-
Ghazaleh85 شروع به دنبال کردن Reyhaneh_z کرد
-
Reyhaneh_z عکس نمایه خود را تغییر داد
-
Madi شروع به دنبال کردن Reyhaneh_z کرد
-
Reyhaneh_z شروع به دنبال کردن N.a25 کرد
-
Reyhaneh_z شروع به دنبال کردن رمان بهانهـ | Rehhaneh_z کاربر انجمن نودهشتیا کرد
-
عاشقانه اجتماعی رمان بهانهـ | Rehhaneh_z کاربر انجمن نودهشتیا
یک موضوع پاسخی ارسال کرد برای Reyhaneh_z در تایپ رمان
رمان بهانـهــ به قلم ریحانه موسوی ژانر: عاشقانه و اجتماعی هدف :اگر چیزی از دست میدین نباید ناامید باشین باید دوباره پاشین ... وایسین ... نباید خوشحالی خوشبختیتونو به یک نفر وابسته کنین خلاصه : رمان از یک دعوای خیابانی آغاز میشود داستان زندگی پر فراز و نشیب دختری به نام مرسده... پایان خوش... لینک رمان:- 5 پاسخ
-
- 2
-
-
Reyhaneh_z شروع به دنبال کردن رمان بهــانهـ کرد
-