«هشتمین پارت»
یک آن عقب گرد کرد و دوید. رئیس قبیله شمشیرش را از غلاف بیرون کشید و مقابل مرد روی زمین انداخت.
- یا فرزندت را بکش یا زوجت را!
رو به مردانی که بالای سرش ایستاده بودند گفت:
- زن را دنبال کنید…
تا این حرف از زبانش جاری شد، مرد شمشیر را به دست گرفت و فورا از جا برخاست. شمن با دیدن حرکت مرد لبخندی خبیثانه روی لب نشاند.
زن سرعتش نمیتوانست بیشتر از آن باشد، سه روز کمتر از زاد روز پسرش گذشته بود و حال با آن درد عظیم در وجودش از روی سنگ ها میپرید و از لا به لای درختان برگ سوزنی عبور میکرد. مرد به دنبالش و عفریت هم به دنبال او.
جنگل به پایان رسید. زن