خوش آمدید!

با ثبت نام میتونید آثار خودتون رو به اشتراک بذارید. همین حالا ثبت نام کنید.

همین حالا ثبت نام کن!
  • سلام و درود خدمت کاربران و نویسندگان عزیز نودهشتیا با توجه به برگذاری سی و یکمین دوره نمایشگاه کتاب تهران از حضور گرم شما جهت بازدید از کتاب اندک نویسندگان در صورت علاقه، باعث افتخار ماست. نمایشگاه از تاریخ 20 الی 30 اردیبهشت ماه در مصلای تهران برگذار خواهد شد. نویسندگانی که از طریق انجمن موفق به چاپ کتاب شده اند، جهت اعلام حضور و یا ارسال کتاب جهت اراعه توسط کادر مدیریت با شماره تماس زیر ارتباط بگیرند: 09388382904 _ نسترن اکبریان| کادر مدیریت کل دو مدیر کل نودهشتیا، خانم نسترن اکبریان و فاطمه عیسی زاده در غرفه انتشارات حوزه مشق حضور داشته و علاوه بر معرفی آثار خود، کتاب های دیگر نویسندگان که شرایط حضور ندارند را اراعه می دهند. ضمن حضورتان کتاب استیصال نوشته خانم نسترن اکبریان، به عنوان کتاب ویژه نمایشگاه نشر آییسا در آن غرفه رونمایی خواهد شد.(تعداد چاپ اول بسیار محدود است) در صورت هرگونه سوال و هماهنگی جهت حضور کتابتان در این دوره، هرچه سریعتر اقدام فرمایید. یا علی...
  • برای دریافت مقام به مدیر ارشدها مراجعه کنید

متروکه سرنوشت سیاه و سفید | Fatemeh.11 کاربر انجمن نودهشتیا

  • نویسنده موضوع Fan
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 1
  • بازدیدها 71
  • کاربران تگ شده هیچ
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

Fan

سطح
0
 
ویراستار
ویراستار
تاریخ ثبت‌نام
3/23/23
نوشته‌ها
3
مدال‌ها
1
سکه
63
  • موضوع نویسنده
  • #1
نام رمان
سرنوشت سیاه و سفید
نام نویسنده
fatemrh.11
ژانر اصلی
اجتماعی
ژانر های مکمل
تراژدی، پلیسی،عاشقانه
مقدمه: آروم روی میز جلوی کلاس نشستم، و به همه‌ی بچها نگاه کردم که چه ذوق و شوقی دارن اما من نه مثل همیشه آروم بودم و به اونا نگاه می‌کردم،اروم بودن رو دوست داشتم،و بهم حس قشنگی رو میداد با صدای پای یک نفر که نشون از ورود استاد میداد همه سریع بلند شدن و منم آروم بلند شدم سرم رو پایین انداخته بودم با صدای بفرمایید آشنایی تعجب کردم و سرم رو بالا بردم که با شخصی که روبه روم بود خشکم زد اصلا نمی‌تونستم باور کنم شاید توهم زدم، این غیر ممکنه خودش نیست به هیچ وجه سرش توی دفترش بود که اونم آروم سرش رو بالا اوارد و حالا نوبت اون بود خشکش بزنه هیچ کدوم نمی‌تونستیم دیدن همه دیگه رو اونم اینجا قبول کنیم به حلقه ساده‌‌ی نقره‌ای دستش نگاه کردم احتمالا الان بچه دارم شده کی خبر داره؟

سوزشی رو داخل قلبم احساس کردم. اما نه من توی طول عمرم سختیای زیادی کشیدم هر کسی که باعث آزارم بشه از جلوی راهم بر میدارم این درس زندگی بود که توی طول عمر کوتاهم یاد گرفتم باید هر کسی رو که موجب نابودیم میشه از سر راهم بردارم و همین کار رو هم می‌کنم.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

....

سطح
0
 
کاربر خیلی فعال
بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
3/23/23
نوشته‌ها
110
مدال‌ها
1
سکه
3,071
0.thumb.2b0963bd7492f2083a98f45083e6fc09_tdv0.jpg

سلام خدمت شما نويسنده‌ی گرامی، ضمن سپاس از انتخاب شما، ورودتان را خیر مقدم می‌گوییم.
➖➖➖➖➖
چنان‌ چه علاقه‌ای مبنی بر آشنایی بیشتر با قواعد رمان نویسی دارید؛ به این تالار مراجعه کنید:👇
آموزش نویسندگی(کلیک کنید)
➖➖➖➖➖
انجمن نودهشتیا در صدد بر آمده که رمان شما بی‌هیچ عیب و نقصی اصلاح گردد پس یک ویراستار همراه و یک راهنمای اولیه، برای شما در نظر گرفته‌ایم.

@مدیر راهنما

@مدیر منتقد

@مدیر ویراستار

به نکات زیر توجه کنید:👇
1. از نوشتن کلمات ممنوعه و هرگونه متن که موجب نقض اسلام شود، به شدت خوداری کنید.
2. قبل از ارسال پارت خود، یک دور مطالعه کنید و اشکالات نگارشی و املایی را رفع کنید.
3. از پرداختن به موضوع‌های کلیشه‌ای تا جایی که ممکن است دوری کنید.
4. پس از ارسال هر پارت، جهت ویرایش، به ویراستار خود اطلاع دهید.
5. اگر در بخشی از رمان نیاز مند کمک هستید، در تالار اتاق فکر نویسندگان تاپیک زده تا مدیران به هم اندیشی شما رسیدگی کنند.

➖➖➖➖➖
درخشیدن و موفقیت را برای شما آرزومندیم. رضایت شما نویسنده‌ی فهیم موجب افتخار ماست.
✅اکنون رمان شما مورد تأیید ما گردیده و قادر به پارت گذاری هستید.✅
🌹قلمتون مانا، یا علی.🌹
"تیم مدیریت نودهشتیا"​
 
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.
بالا