دلنوشته کاربران دلنوشته ریتالین | its-fatima کاربر انجمن نودهشتیا

[its-fatima]

نام اثر : ریتالین

ژانر :قشنگیات : )

نویسنده: فاطیما

توضیحات :اما ریتالین چیه؟!
ریتالین قرصی هست که برای افرادی که اختلال بیش فعالی دارن تجویز میشه.این دارو باعث افزایش تمرکز میشه.ریتالین باعث ترشح دوپامین میشه و به همین خاطر فرد مصرف کننده حالت سرخوشی میگیره بعد مصرف.
برا همتون یدونه از آدمایی که در نقش ریتالینن آرزو میکنم: ).

 

[its-fatima]

.
.
محبوب‌ من؛
اکنون دیگر با نبودنت کنار آمده‌ام
و ته مانده‌ی خاطراتت را نیز به آب روان سپردم.
و تو را فراموش کردم
و خودم را..
و خودمان را..
حال چرا برایت مینویسم؟
تنها سوال بی‌جوابِ زندگیِ من است...
.
.
(تا ابد در من میمانی...)

 

[its-fatima]

.
.
من تو را به جان می‌خوانمت،
به دل می‌نشانمت،
به عشق می‌دانمت،
به غزل می‌سرایمت،
به ماه می‌پندارمت،
به مهر می‌جویمت،
آری من تو را دوست دارم با تمام نابودی‌هایم
.
.
(دوستت دارم،به قید حیات؛))

 

[its-fatima]

.
.
باش !
بودنت خوب است ...
شبیهِ حسِ قشنگِ بیدار شدن در صبحِ آبی و خلوتِ یک مزرعه
شبیهِ لذتِ نشستن کنارِ آتش
،در سردترین نقطه‌ی کوهستان
شبیهِ نوشیدنِ یک فنجان چایِ داغ
،در یک عصرِ سردِ پاییزی
بودنت،با من بودنت، بدجور می‌چسبد: )
.
.
(حس خوبه ماندنی من باش)

 

[its-fatima]

.
.
همه‌ی ما آدما تو زندگیمون یه هیچ داریم
هیچی که از همه پنهونش میکنیم...
بخصوص تو اون موقع‌هایی که تو جمع نشستیم و تنهای تنها به نظر میرسیم، بعد یهو یادش میفتیم و بغض میکنیم.
میپرسن چیزي شده؟!
یه لبخند مصنوعی تحویلشون میدیم و میگیم:
هیچی
چون مجبوریم هرجوری شده بغضمونو قورت بدیم و نقش آدمای خوشحالو بازی کنیم: )
همه‌ی ما آدما يه هیچ داریم که به وسعت قلبای دلتنگمونه ؛همون هیچی که باعث میشه موقع دلتنگی بغض کنیم و شایدم به یاد خاطره‌های خوب لبخندای گاه و بی‌ گاه بزنیم
.
.
(راستی تو همون هیچی زندگی منی)

 

[its-fatima]

.
.
حالا من بلد نبودم بهت بگم دوست دارم،
تو با خودت نگفتی این چرا با همه سگه و
فقط منو تحویل میگیره؟
.
.
(از مزایا یا معایب بی اعصاب بودن اینه که زود لو میری اگه فرد مقابل زرنگ باشه؛))

 

[its-fatima]

.
.
من دوست دارم اونی باشم که داستان زندگیتو می‌دونه،
کسی که ریز و درشت اخلاقتو می‌شناسه،
آدم مورد اعتماد زندگیته خلاصه.
من دوست دارم اولین کسی باشم که توی خطر اسمش برای کمک می‌آد توی ذهنت.
همونی که وقتی از همه جا طرد و یا خسته شدی بهش پناه ببری.
من دوست دارم اونی باشم که همه ی سایدای شخصیتیتو می‌بینه،
همونی که می‌تونی جلوش بدون هیچ ترسی خود واقعیت باشی.
من می‌خوام اون کسی باشم که کنارش بهت خوش‌میگذره و باعث پیشرفتت می‌شه.
همونی که پایه ی همه چیز هست و می‌تونی توی همه ی شرایط روش حساب کنی.
.
.
(من میخوام همه ی تو باشم: ))

 

[its-fatima]

.
.
من همون ادمیم که وقتی ناراحتم میتونم نشون ندم،
ولی بلند بلند بخندم.
میتونم زیر بار فشار و استرس له شم،
اما همون لحظه خیلی ریلکس بشینم.
میتونم غمگینو افسرده باشم،
اما وقتی کنار بقیم بزنم و برقصم.
میتونم مشکلات شخصی خودمو داشته باشم،
ولی تو سختیا به بقیه هم کمک کنم و نجاتشون بدم.
حتی میتونم آدم هایی که قلبمو شکوندن رو ببخشم.
چون باید بتونم قوی باشم: )
.
.
(بازیگر خوبی میشم حقیقتا: ))

 

[its-fatima]

.
.
دلم میخاد بغلم کنی؛
مث نزار قبانی که میگه :
مرا جوری در آغوش بگیر
که انگار فردا می‌میرم؛
و فردا چطور؟
فردا جوری در آغوشم بگیر
که انگار از مرگ بازگشته ام
.
.
(بغلم کن: ))

 

[its-fatima]

.
.
عشق ورزیدن رو از شاملو یاد بگیرید،
اونجا که به آیدا میگه:
محبوب من!
در آغوشم زندگی کن!
آینده از آن ماست.
دیروز دوستت داشتم؛
امروز دوستت دارم،
فردا و فرداهای دیگر دوستت خواهم داشت؛
این دل به فدای بودنت...
.
.
(و اما عشق وصف نشدنی شاملوو آیدا : ))

 

[its-fatima]

.
.
بابا لنگ دراز توی یکی از نامه هاش برای جودی ابوت نوشته بود:
جودی عزیزم!
درست است،
ما به اندازه خاطرات خوشی که از دیگران داریم آنها را دوست داریم و به آنها وابسته می شویم.
هرچه خاطرات خوشمان از شخصی بیشتر باشد
علاقه و وابستگی ما بیشتر می شود.
پس،
هرکسی را بیشتر دوست داریم و
می خواهیم که بیشتر دوستمان بدارد
باید برایش خاطرات خوش زیادی
بسازیم تا بتوانیم در دلش ثبت شویم.
دوستدار تو: بابا لنگ دراز‌
.
.
(ولی صحبتای این دو نفر: ))

 

[its-fatima]

.
.
من عاشق تو نیستم،
فقط تو را به بند بند بودنم اضافه کرده ام.
چنان که
بی تو بودنم
دروغ کهنه ایست.
شکل زندگی....
.
.
(اضافه شده به منی شما؛))

 

[its-fatima]

.
.
ولی چرا تو باید توی شعاع نیم میلیمتری از من باشی،
اما من نتونم نزدیکت بشم؟
نتونتم حالتو بهتر بکنم.
نتونم رفیقت باشم.
نتونم مراقبت باشم.
نتونم احساس واقعیمو بهت بگم.
حس میکنم دیگه بسمه.
من تو رو اینطوری نمیخوام.
دلم نمیخواد منو فقط به عنوان یه غریبه بشناسی.
از نقاشیام از نوشته‌هام بکش بیرون.
واقعی شو.
دستمو بگیر و بیا باهم برای همیشه از این دنیا و آدماش فرار کنیم.
بهت قول میدم من جای همه‌ حواسم بهت هست.
.
.
(قول میدم جای همه رو تنهایی برات پر کنم،فقط باش: ))

 

[its-fatima]

.
.
تو همان کسی بودی ک توانستی قلب من را
از لابه لای استخوان های سینه ام،
به قشنگ ترین حالت ممکن
به تسخیر خودت در بیاوری.
و آن هم مشتاقانه
مثل یک پرنده ی فراری از قفس
به سمت تو پرواز کرد.
حالا
تو شدی مالک آن!
از آن تو باشد.
.
.
(تا ابد.......)

 

[its-fatima]

.
.
عمیق‌ترین تعریف دوست داشتن همینه که
افشین صالحی میگه :
مراقبِ من باش!
از من فقط تو مانده‌ای ... : )
.
.
(تویی در تمام وجود من....)

 

[its-fatima]

.
.
بعضی روزام هیچ اتفاقی نیوفتاده هاا،
ولی دلت میخواد غمگین باشی،
دلت میخواد کمتر حرف بزنی،
بیشتر خیره بشی،
کمتر بیرون بری،
بیشتر تنهایی وقت بگذرونی،
تا خود صبح رو یه موسیقی غمگین
قفلی بزنی و به رفتن کسی که
شاید هیچوقت تو زندگیت نبوده فکر کنی
و ریز ریز اشک بریزی،
بعضی روزا انگار آدم وظیفه خودش میدونه
تموم غم دنیا رو به دوش بکشه.....
.
.
(موجود عجیبیه این آدمیزاد: ))

 

[its-fatima]

.
.
در ظاهر روی پاهایم ایستاده‌ام.
گاهی می‌خندم
و گاهی گریه می‌کنم.
اما حقیقت این است که
خسته هستم.
می‌خواهم فرار کنم.
می‌خواهم بروم گم بشوم.
.
.
(محو بشم.....)

 

[its-fatima]

.
.
گفتم:
دخترهای درونگرا رو خیلی‌خوب می‌شناسم،
یشتر حرف‌هاشون رو به آینه‌ی اتاق‌شون می‌زنن،
و وقتی هم می‌خوابن پاهاشون رو بغل می‌کنن.
اون‌ها‌ راحت دم به تله نمی‌دن،
ولی اگه دل‌شون یه‌جا گیر کنه،
مثل ساعت آونگ‌داری می‌شن
که صدسال هم که بگذره،
باز هم ساعت دوازده دل‌شون صداشون می‌کنه،
فکر کنم از دست‌دادن
واسه دخترهایی شبیه به تو سخت‌تر باشه. . .
.
.
(...)

 

[its-fatima]

.
.
جسم من آرام بگیر
برای دیگران هیچ مهم نیست
خستگی‌هایت
و میدانم من
تو از آزرده بودن خسته‌ای
من به تو خواب نخواهم داد
و خوراک اندکی
تا زنده بمانی
که تو را بیشتر برنجانم
تو از من خسته‌ای
خیلی وقت است
به تو وعده‌ی آرام گرفتن دادم
و تو دوام آوردی
من از دوامت خسته‌ام
.
.
(هوم....)

 

[its-fatima]

.
.
+اولین بار که منو دیدی چه حسی داشتی؟!

-اولین بار که دیدمت؛
با خودم گفتم:
چطور میشود،لبخندش را دید و آن را نبوسید؟!
.
.
( میشه دید و نبوسید مگه؟! )