کاربر صفر کیلومتر
- موضوع نویسنده
- #1
- نام رمان
- قهرمان تنها
- نام نویسنده
- عطیه سادات رضوی
- ژانر اصلی
- جنایی
- ژانر های مکمل
- غمگین ، انگیزشی ، مسابقه ای
- ناظر
- ساعت پارت گذاری
- ۱
��بسم ا الرحمن الرحیم��
: مشخصات داستان
نام داستان: قهرمان تنها
تعداد پارت : پنج پارت
ژانر : مسابقه ای ، انگیزشی ، غمگین
نام نویسنده : عطیه سادات رضوی
خلاصه : درباره زندگی دختری به اسم سارا است که با کلی سختی
....قهرمان شده ولی متوجه چیز عجیبی میشه و
��مقدمه��
من دختری بودم که مورد قضاوت های زیادی قرار گرفتم قضاوت
هایی از طرف افرادی دور و نزدیک دررابطه با این قضاوت ها
خیانت های زیادی از دوست و اشنا و غریبه دیدم خانوادمو از
دست دادم از بین دوستام کسی منو نخواست تمام این اتفاقات
مقصر کسی بود که باید ازش انتقام میگرفتم اشتباه نکنید انتقام
گرفتن من با اون انتقامی که فکر میکنید فرق داره درسته انتقام
من ادامه دادنه جنگیدن برای موفقیت هست
. حالا بریم ببینیم چطور انتقام من پیش میره
بخشی از داستان:
از زبان سارا:
امروز اواخر سی ام ابان ماه ۱۴۱۰ بود، برای مسابقه باید حاضر
میشدم حدودا سه ساعت زمان داشتم ولی باید به موقع حرکت
. میکردم که زمان مناسبی برسم
قبل از پوشیدن لباسام تصمیم گرفتم یک دوش بگیرم حوله و
وسایل مربوطه را برداشتم رفتم حموم یک دوش حدودا نیم ساعته
گرفتم اومدم بیرون همانطور با حوله نشستم رو صندلی میز ارایش
سشوار برداشتم زدم برق موهامو سریع خشک کردم تصمیم گرفتم
یکمی ارایش کنم اصلا مگه مسابقه بدون ارایش میشد نه والا چون اهل ارایش نبودم یک رژ صورتی ملیح زدم با یکم ریمل موهامم دم
. اسبی بستم
در کمد لباسام باز کردم چون توی کشوری بودم غیر از ایران بودم
دخترا معمولا برای مسابقات رالی لباساشون یکم لختی بود اما
نمیدونستم چرا باید اندام بدنتو بریزی بیرون برای مسابقه البته از
حق نگذریم بعضیام بودن لباسای پوشیده ای میپوشیدن در کل همه
جور ادم با پوششی بود ولی من دختر ایران بودم دختر ایران زمین
بودم دختری از نسل امام حسین ( ع) دختری از تبار داریوش بزرگ
دختری از کشوری که قدمت ده هزار ساله داره پس باید جوری
. لباس میپوشیدم که در شان ایرانی بودنم باشه
در کل از لباسای بدن نما خوشم نمیومد پس یک شلوار لی برداشتم
با تیشرت سفید و یک کت کوتاه مشکی تنم کردم یک کلاه نقاب
. دارم سرم گذاشتم زیرا تقریبا هوا داشت غروب میشد
سوئچ ماشین ناسکار برداشتم و سوار شدم حرکت کردم نگاهی به
ساعت انداختم هنوز یک ساعت به زمان شروع مسابقه مانده بود
هیجان زیادی داشتم در دلم اشوب زیادی بود اگر میباختم ابروی
. چندین ساله من حتما ریخته میشد
من همیشه قهرمان چندین مسابقه : رالی، بوکس، موتورسواری ،
. کاراته و.... بودم
از روزی که یادم میاد همیشه عاشق ماشین و موتور بودم همه
اسباب بازی هام پسرونه بود یادم نمیاد یک بار من با عروسک بازی
کرده باشم همش با تفنگ های پلاستیکی و ماشین و موتور بازیمیکردم به جای کارتون های دخترونه مثل سیندرلا و سفید برفی
و.... کارتون های بن تن و مرد عنکبوتی و.... میدیدم تمام لحظات
فیلم های اکشن مثل سریع و خشن و یاماکاسی و رهایی ،جنون
. سرعت و.... حفظ بودم
لحظه ای که عاشق مسابقات رالی خیابونی بیشتر شد که فیلم
. سریع و خشن را با دقت دیدم
زمانی که ۱۸ سالم کامل شد اول گواهینامه گرفتم کم کم با ماشین
پدرم داخل مکان های شلوغ رانندگی کردم بعد دیگه وارد مسابقات
رالی شدم
زمانی که ۲۱ سالم شد از ایران خارج شدم خیلی سخت بود
مهاجرت دلتنگی هایی که داشت برای خانوادت ، رفیقات ، کشورت
و.... خیلی سخت بود دلم میخواست خیلی اوقات برگردم ایران
ولی تصمیم گرفته بودم وقتی موفق شدم اسم ایران رو ببرم بالا
. اسم کشورم پس دلتنگی هارو کنار گذاشتم و به راهم ادامه دادم
خیلی سخت تونستم قهرمان بشم سه سال تمام شکست های
مختلف و تحقیر هایی که میشد به جون خریدم بعد از سه سال
برنده شدم یادمه اولین بردم دوستامو که در این سه سال پیدا
کرده بودم دعوت کردم به رستوران و بعد از ان برد ، برد های
بیشتری داشتم اینقدر زیاد که شدم قهرمان مسابقات خیابانی
ماشین رانی در همین حین بوکس کار میکردم و موتور سواری
داخل این رشته ها هم بعد از چندسال موفق شدم و قهرمان شدم
الان به جایگاهی رسیدم که تمام جهان من رو میشناختند به عنوان
. سارا دختر قهرمان مسابقات خیابانی
الان هم با یک حریف خیلی قوی مسابقه داشتم مغرور نشدم ولی
باید میبردم
: مشخصات داستان
نام داستان: قهرمان تنها
تعداد پارت : پنج پارت
ژانر : مسابقه ای ، انگیزشی ، غمگین
نام نویسنده : عطیه سادات رضوی
خلاصه : درباره زندگی دختری به اسم سارا است که با کلی سختی
....قهرمان شده ولی متوجه چیز عجیبی میشه و
��مقدمه��
من دختری بودم که مورد قضاوت های زیادی قرار گرفتم قضاوت
هایی از طرف افرادی دور و نزدیک دررابطه با این قضاوت ها
خیانت های زیادی از دوست و اشنا و غریبه دیدم خانوادمو از
دست دادم از بین دوستام کسی منو نخواست تمام این اتفاقات
مقصر کسی بود که باید ازش انتقام میگرفتم اشتباه نکنید انتقام
گرفتن من با اون انتقامی که فکر میکنید فرق داره درسته انتقام
من ادامه دادنه جنگیدن برای موفقیت هست
. حالا بریم ببینیم چطور انتقام من پیش میره
بخشی از داستان:
از زبان سارا:
امروز اواخر سی ام ابان ماه ۱۴۱۰ بود، برای مسابقه باید حاضر
میشدم حدودا سه ساعت زمان داشتم ولی باید به موقع حرکت
. میکردم که زمان مناسبی برسم
قبل از پوشیدن لباسام تصمیم گرفتم یک دوش بگیرم حوله و
وسایل مربوطه را برداشتم رفتم حموم یک دوش حدودا نیم ساعته
گرفتم اومدم بیرون همانطور با حوله نشستم رو صندلی میز ارایش
سشوار برداشتم زدم برق موهامو سریع خشک کردم تصمیم گرفتم
یکمی ارایش کنم اصلا مگه مسابقه بدون ارایش میشد نه والا چون اهل ارایش نبودم یک رژ صورتی ملیح زدم با یکم ریمل موهامم دم
. اسبی بستم
در کمد لباسام باز کردم چون توی کشوری بودم غیر از ایران بودم
دخترا معمولا برای مسابقات رالی لباساشون یکم لختی بود اما
نمیدونستم چرا باید اندام بدنتو بریزی بیرون برای مسابقه البته از
حق نگذریم بعضیام بودن لباسای پوشیده ای میپوشیدن در کل همه
جور ادم با پوششی بود ولی من دختر ایران بودم دختر ایران زمین
بودم دختری از نسل امام حسین ( ع) دختری از تبار داریوش بزرگ
دختری از کشوری که قدمت ده هزار ساله داره پس باید جوری
. لباس میپوشیدم که در شان ایرانی بودنم باشه
در کل از لباسای بدن نما خوشم نمیومد پس یک شلوار لی برداشتم
با تیشرت سفید و یک کت کوتاه مشکی تنم کردم یک کلاه نقاب
. دارم سرم گذاشتم زیرا تقریبا هوا داشت غروب میشد
سوئچ ماشین ناسکار برداشتم و سوار شدم حرکت کردم نگاهی به
ساعت انداختم هنوز یک ساعت به زمان شروع مسابقه مانده بود
هیجان زیادی داشتم در دلم اشوب زیادی بود اگر میباختم ابروی
. چندین ساله من حتما ریخته میشد
من همیشه قهرمان چندین مسابقه : رالی، بوکس، موتورسواری ،
. کاراته و.... بودم
از روزی که یادم میاد همیشه عاشق ماشین و موتور بودم همه
اسباب بازی هام پسرونه بود یادم نمیاد یک بار من با عروسک بازی
کرده باشم همش با تفنگ های پلاستیکی و ماشین و موتور بازیمیکردم به جای کارتون های دخترونه مثل سیندرلا و سفید برفی
و.... کارتون های بن تن و مرد عنکبوتی و.... میدیدم تمام لحظات
فیلم های اکشن مثل سریع و خشن و یاماکاسی و رهایی ،جنون
. سرعت و.... حفظ بودم
لحظه ای که عاشق مسابقات رالی خیابونی بیشتر شد که فیلم
. سریع و خشن را با دقت دیدم
زمانی که ۱۸ سالم کامل شد اول گواهینامه گرفتم کم کم با ماشین
پدرم داخل مکان های شلوغ رانندگی کردم بعد دیگه وارد مسابقات
رالی شدم
زمانی که ۲۱ سالم شد از ایران خارج شدم خیلی سخت بود
مهاجرت دلتنگی هایی که داشت برای خانوادت ، رفیقات ، کشورت
و.... خیلی سخت بود دلم میخواست خیلی اوقات برگردم ایران
ولی تصمیم گرفته بودم وقتی موفق شدم اسم ایران رو ببرم بالا
. اسم کشورم پس دلتنگی هارو کنار گذاشتم و به راهم ادامه دادم
خیلی سخت تونستم قهرمان بشم سه سال تمام شکست های
مختلف و تحقیر هایی که میشد به جون خریدم بعد از سه سال
برنده شدم یادمه اولین بردم دوستامو که در این سه سال پیدا
کرده بودم دعوت کردم به رستوران و بعد از ان برد ، برد های
بیشتری داشتم اینقدر زیاد که شدم قهرمان مسابقات خیابانی
ماشین رانی در همین حین بوکس کار میکردم و موتور سواری
داخل این رشته ها هم بعد از چندسال موفق شدم و قهرمان شدم
الان به جایگاهی رسیدم که تمام جهان من رو میشناختند به عنوان
. سارا دختر قهرمان مسابقات خیابانی
الان هم با یک حریف خیلی قوی مسابقه داشتم مغرور نشدم ولی
باید میبردم
آخرین ویرایش توسط مدیر: