کاربر عادی
- موضوع نویسنده
- #1
- نام رمان
- مافیا در سانفرانسیسکو
- نام نویسنده
- ..زودگذر..
- ژانر اصلی
- جنایی
- ژانر های مکمل
- معمایی، درام، ماجراجویی
سخن نویسنده با خواننده:
به عنوان اولین کتابی که تصمیم به نوشتن آن کردم، استرس و اضطراب زیادی را تجربه کردم. کشمکشهای زیادی در ذهنم نقش میبست و همیشه در زیبا بودن داستان، در تکاپو ذهنی بودم! این کتاب حاصل سه بار تلاش من، در دو سال است و لازم به ذکر است که اگر استاد خوبم نبودند، نمیتوانستم این کتاب را ارائه دهم و قطعا به مشکلات بیشتری برخورد میکردم.این داستان از سال دو هزار و هشت شروع میشود، سالی که اوج خلافکاران بوده است.
خلاصه:
در هر قرن، در هر سال، در هر شهر و یا کشور؛ دنیای زیرزمینی وجود دارد!
دنیای که سالیان سال خیلی از کشورها و ایالاتها، سازمانهای جاسوسی سعی در ریشه کن کردن این آدم ها و به انتها رساندن این دنیای نمور و تاریک داشتند، دارند و خواهند داشت!
پسری از هرکجا بیخبر، هنوز راه و رسم و شیرینی و تلخی روزگار را نمیداند. آیا میتواند انسان هارا از یکدیگر تشخیص دهد؟
دوست در لباس دشمن و یا دشمن در لباس دوست؟
میتواند گریم خود را از آب بیرون بکشد؟
میتواند خود را از سیاهی حفظ کند و همیشه در روشنایی بماند؟
یا در رنگی خنثی فرو رود؟
سفید؟ طوسی؟ یا مشکی؟
شما چطور فکر میکنید؟
مقدمه:
بنگر که تنها باشی با مسئولیت یک زندگی بر روی شانههای کوچک و بدان پشتوانهات. تو باشی و کودکی شیر خواره. تو باشی و گذشتهای که تازه فهمیدی و در بهت و حیرت ماندهای. آخ؟! چه کرد این زندگی بر من! وفا نکردی، منم وفا نمیکنم.
به عنوان اولین کتابی که تصمیم به نوشتن آن کردم، استرس و اضطراب زیادی را تجربه کردم. کشمکشهای زیادی در ذهنم نقش میبست و همیشه در زیبا بودن داستان، در تکاپو ذهنی بودم! این کتاب حاصل سه بار تلاش من، در دو سال است و لازم به ذکر است که اگر استاد خوبم نبودند، نمیتوانستم این کتاب را ارائه دهم و قطعا به مشکلات بیشتری برخورد میکردم.این داستان از سال دو هزار و هشت شروع میشود، سالی که اوج خلافکاران بوده است.
خلاصه:
در هر قرن، در هر سال، در هر شهر و یا کشور؛ دنیای زیرزمینی وجود دارد!
دنیای که سالیان سال خیلی از کشورها و ایالاتها، سازمانهای جاسوسی سعی در ریشه کن کردن این آدم ها و به انتها رساندن این دنیای نمور و تاریک داشتند، دارند و خواهند داشت!
پسری از هرکجا بیخبر، هنوز راه و رسم و شیرینی و تلخی روزگار را نمیداند. آیا میتواند انسان هارا از یکدیگر تشخیص دهد؟
دوست در لباس دشمن و یا دشمن در لباس دوست؟
میتواند گریم خود را از آب بیرون بکشد؟
میتواند خود را از سیاهی حفظ کند و همیشه در روشنایی بماند؟
یا در رنگی خنثی فرو رود؟
سفید؟ طوسی؟ یا مشکی؟
شما چطور فکر میکنید؟
مقدمه:
بنگر که تنها باشی با مسئولیت یک زندگی بر روی شانههای کوچک و بدان پشتوانهات. تو باشی و کودکی شیر خواره. تو باشی و گذشتهای که تازه فهمیدی و در بهت و حیرت ماندهای. آخ؟! چه کرد این زندگی بر من! وفا نکردی، منم وفا نمیکنم.