hadis Hs ارسال شده در 4 مرداد، ۱۴۰۰ اشتراک گذاری ارسال شده در 4 مرداد، ۱۴۰۰ #پارت.1 #سهدلبر پلههارو دوتا-دوتا بالا رفتم و در اتاق رو به صورت وحشیانه با لگد باز کردم.. همین موقع با سه تا کله روبهروبه شدم، یکی مثل خرس روتخت لم داده بود. یکی رو صندلی خوشملم نشسته بود و عینک مطالعم روچشمش بود و کتاب میخوند. اونیکی کنار پنجره بود و برگشت وگفت: - سلام. - من اینجا قرآن دارما. پسر که رو صندلی بود عینکو داد بالا او گفت: - چه ربطی داره بچه؟! - بچه خودتی خرس گنده عینک من رو بزار زمین ای-ای دست نزن، اصلا شما کی هستین؟! اگه جنی منی هستین که من قرآن دارم اتاقما. اونیکی که روتخت بود گفت: - هعی دختر اروم، من... تا اومد جملشو کامل کنه بلند داد زدم: - مامان..! ولی طی یه حرکت سریع اونی که بهم سلام داد سریع دستشرو گذاشت رو دهنم. شروع کردم جفتک انداختن که پسره گفت: - نمیفهمم چی میگی. - احمق اعظم چون دستت رو دهنشه. در جواب پسره گفت: - خوب باشه، ببین دختر جون دستمرو بر میدارم ولی جیغ بزنی خودت میدونی. سر تکون دادم که دستشرو برداشت. ازونجایی که خعلی شجاع بودم در اتاقرو بستم و رفتم نزدیک تر گفتم: - خواب الان با من چیکار دارید؟! نزدیک تر رفتم و گفتم: - خوب الان با من چی کار دارید باید چی کار کنم؟! همونی که دستش و گذاشت گفت: - نکه حالا کاری ازت ساختهس. اونی که کنار پنجره بود رو به همون پسره گفت: - امیر؟!(کشیده و طولانی) - خوب راست میگم کاری نمیتونه انجام بده. - ببین من امین هستم اینم امیر و اونم که روی صندلی نشسته ارسلانِ. - خوشبختم. - همین طور، خوب ببین میخوام از همچی خبر داشته باشی، ما طی یه تصادف مردیم و برای اینکه دوباره به دنیا باز گردیم باید از تو محافظت کنیم. - خوب چرا باید از من محافظت کنید؟! - چون خطری تو رو تهدید میکنه، و اینکه ما هرچی گفتیم رو باید گوش بدی چون به نعف هر چهار تای ماست! یه نکته دیگه در مورد ما، ما نامرئی هستیم کسی مارو نه میتونه ببین نه صدامون رو بشنوه، پس هروقت پیشت بودیم با هامون حرف نزن تا بهت کسی شک نکنه، خوب سوالی داری؟! - نه ممنون بابت توضیحت فقط فکر کنم بین شما سه تا تو آدمی، راستی یه چیزی شما سره لخت من و مامانمرو میبینید چی؟! 4 لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
مدیر ارشد N.a25 ارسال شده در 5 مرداد، ۱۴۰۰ مدیر ارشد اشتراک گذاری ارسال شده در 5 مرداد، ۱۴۰۰ @shahrzad.rh 2 لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
FAR_AX ارسال شده در 5 مرداد، ۱۴۰۰ اشتراک گذاری ارسال شده در 5 مرداد، ۱۴۰۰ @N.a25 تاپیک اضافی هست لطفا حذف کنید تاپیک اصلی که تایید شده این هست: 1 فرض کن-.-تو یه اتاق قرمز، بدون هیچ رد و نشونی؛- زندانی شدی-!- میتونی راه فرار و پیدا کنی-؟! -یک-حالهی-مبهم-در-لاجوردی!- لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
Melika.Y ارسال شده در 5 مرداد، ۱۴۰۰ اشتراک گذاری ارسال شده در 5 مرداد، ۱۴۰۰ 23 ساعت قبل، hadis Hs گفته است: #پارت.1 #سهدلبر پلههارو دوتا-دوتا بالا رفتم و در اتاق رو به صورت وحشیانه با لگد باز کردم.. همین موقع با سه تا کله روبهروبه شدم، یکی مثل خرس روتخت لم داده بود. یکی رو صندلی خوشملم نشسته بود و عینک مطالعم روچشمش بود و کتاب میخوند. اونیکی کنار پنجره بود و برگشت وگفت: - سلام. - من اینجا قرآن دارما. پسر که رو صندلی بود عینکو داد بالا او گفت: - چه ربطی داره بچه؟! - بچه خودتی خرس گنده عینک من رو بزار زمین ای-ای دست نزن، اصلا شما کی هستین؟! اگه جنی منی هستین که من قرآن دارم اتاقما. اونیکی که روتخت بود گفت: - هعی دختر اروم، من... تا اومد جملشو کامل کنه بلند داد زدم: - مامان..! ولی طی یه حرکت سریع اونی که بهم سلام داد سریع دستشرو گذاشت رو دهنم. شروع کردم جفتک انداختن که پسره گفت: - نمیفهمم چی میگی. - احمق اعظم چون دستت رو دهنشه. در جواب پسره گفت: - خوب باشه، ببین دختر جون دستمرو بر میدارم ولی جیغ بزنی خودت میدونی. سر تکون دادم که دستشرو برداشت. ازونجایی که خعلی شجاع بودم در اتاقرو بستم و رفتم نزدیک تر گفتم: - خواب الان با من چیکار دارید؟! نزدیک تر رفتم و گفتم: - خوب الان با من چی کار دارید باید چی کار کنم؟! همونی که دستش و گذاشت گفت: - نکه حالا کاری ازت ساختهس. اونی که کنار پنجره بود رو به همون پسره گفت: - امیر؟!(کشیده و طولانی) - خوب راست میگم کاری نمیتونه انجام بده. - ببین من امین هستم اینم امیر و اونم که روی صندلی نشسته ارسلانِ. - خوشبختم. - همین طور، خوب ببین میخوام از همچی خبر داشته باشی، ما طی یه تصادف مردیم و برای اینکه دوباره به دنیا باز گردیم باید از تو محافظت کنیم. - خوب چرا باید از من محافظت کنید؟! - چون خطری تو رو تهدید میکنه، و اینکه ما هرچی گفتیم رو باید گوش بدی چون به نعف هر چهار تای ماست! یه نکته دیگه در مورد ما، ما نامرئی هستیم کسی مارو نه میتونه ببین نه صدامون رو بشنوه، پس هروقت پیشت بودیم با هامون حرف نزن تا بهت کسی شک نکنه، خوب سوالی داری؟! - نه ممنون بابت توضیحت فقط فکر کنم بین شما سه تا تو آدمی، راستی یه چیزی شما سره لخت من و مامانمرو میبینید چی؟! گلم خصوصی چک کن 1 لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
..Raha.. ارسال شده در 7 مرداد، ۱۴۰۰ اشتراک گذاری ارسال شده در 7 مرداد، ۱۴۰۰ در 7/27/2021 در 6:11 PM، Melika.Y گفته است: گلم خصوصی چک کن ملیکا جانم! متن رو کپی کن حتما و برای نویسنده در کنار توضیحات بفرست(: لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
Melika.Y ارسال شده در 7 مرداد، ۱۴۰۰ اشتراک گذاری ارسال شده در 7 مرداد، ۱۴۰۰ 29 دقیقه قبل، ..Raha.. گفته است: ملیکا جانم! متن رو کپی کن حتما و برای نویسنده در کنار توضیحات بفرست(: باشه عزیزم :) 1 لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
..Raha.. ارسال شده در 7 مرداد، ۱۴۰۰ اشتراک گذاری ارسال شده در 7 مرداد، ۱۴۰۰ حذف تاپیک @N.a25 لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
هانی پری ارسال شده در 8 مرداد، ۱۴۰۰ اشتراک گذاری ارسال شده در 8 مرداد، ۱۴۰۰ @مدیر اسپم لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
ارسال های توصیه شده