دانیال ارسال شده در آگوست 17 اشتراک گذاری ارسال شده در آگوست 17 داستان: مهمان شب نویسنده: دانیال ژانر: خلاصه: شبها، سکوت هرگز خالی نبود. همیشه حس میکردم چشمی بر من دوخته شده— نگاهی که در تاریکی میدرخشید. اولش به خودم میگفتم فقط تخیلات خودمه. اما شب پشت شب، حقیقت جان گرفت. یک سایه. بیحرکت مثل سنگ. خاموش مثل گور. تاریکتر از تاریکیِ محض. در گوشه اتاقم کمین کرده بود. تا اینکه شبی، حرف زد. صدایی نرمتر از باد، اما تیز مثل چاقو که بر سینهام نشست: «من تو رو دوست دارم.» هر شب، یک قدم نزدیکتر میشد. و هر شب، ترس من آب میشد— و جای خودش را به آرامشی عجیب میداد، انگار از همیشه آن را میشناختم. در شب آخر، به گوشم نزدیک شد و زمزمه کرد: «من تو هستم... بخشی از تو که همراه با مرگ مُرد.» ناگهان، مثل طوفانی از دود و سایه دورم پیچید. وقتی دوباره چشمهایم را باز کردم— دیگر در اتاقم نبودم. در جنگلی پهناور ایستاده بودم. درختان مثل غولهای باستانی قد برافراشته بودند، تاج زمردینشان به ضربآهنگی قدیمیتر از زمان تاب میخورد. هوا پر بود از عطر گلهای وحشی، و آواز پرندگان، آسمان را چون سرودی فراموششده در بر گرفته بود. حس میکردم انگار بهشت، خود بر زمین فرود آمده است. همانطور که حیرتزده نگاه میکردم، دو چشم سبز، درخشان مثل شعلههای زمردی، از میان بوتهها مرا میپایید. پیکری آرام از لابهلای درختان بیرون آمد. بلندتر از من نبود، اما چهرهاش محو بود، انگار جنگل نمیگذاشت آن را به وضوح ببینم. در لبه جنگل ایستاد، انگار مرزی نامرئی مانع ورودش به دنیای من میشد. با صدایی نرم مثل بارانِ ریز، پرسید: «سفرت چطور بود؟» یخ زدم. لبهایم به لرزه افتاد و زمزمه کردم: «سفر؟ تو کیستی؟» سایه یکه خورد، انگار حرفهایم زخمی کهنه را باز کرده بود. «پس... تو واقعاً آن شب را به یاد نمیآوری؟» ذهنم در تاریکی حافظه دست و پا میزد. دردی در کاسه سرم جوانه زد. و آنگاه—مثل فیلمی پاره که جرقه میزند و جان میگیرد— همه چیز را دیدم. «تو... تو نمیتونی—» و آنگاه دنیا فرو ریخت و در سیاهی محو شد. ادامه دارد... --- 🔗 دنبال کنید و حمایتمان کنید: کانالهای تلگرام: 📌 Dark Mahiar – International 📌 Parsi Dark – فارسی #فانتزی_تاریک #رمزآلود #داستان_کوتاه #داستان_روانشناختی #قصه_سایهها #دنیای_رویا 1 نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر گزینه های به اشتراک گذاری بیشتر...
پست های پیشنهاد شده
به گفتگو بپیوندید
هم اکنون می توانید مطلب خود را ارسال نمایید و بعداً ثبت نام کنید. اگر حساب کاربری دارید، برای ارسال با حساب کاربری خود اکنون وارد شوید .
توجه: strong> مطلب ارسالی شما پس از تایید مدیریت برای همه قابل رویت خواهد بود.