Hani_tavakoli ارسال شده در 6 مرداد، ۱۴۰۰ اشتراک گذاری ارسال شده در 6 مرداد، ۱۴۰۰ (ویرایش شده) نام رمان:چهار راه گل رز نویسنده:حانیه توکلی پیرزمان ژانر:عاشقانه_ اجتماعی _تراژدی خلاصه : روایت عشقی آتشین !روایتی پر از عشق شاید هم کمی غم، غمی که به یک باره عشق را از محو می کند غمی که کمر شکن است! غمی که روی عشق خط قرمزی می کشد ! اما قدرت عشق بیش تر است!عشقی شاید هم در این جا هم در آن جا! عشقی بی همتا بین دو انسان! روایتی عاشقانه و کمی تلخ بین دو انسان! و تلاشی بی همتا برای حفظ عشق! روایت گر داستان زندگی دختر و پسری که عشق درون وجودشان ریشه کرده است اما فقط عشق نیست غم هست تنهایی هست شادی هست ! و در آخر عشق است که در این میان برنده می شود و چه خوش است دیدن عشقی که با وجود تمام مشکلات شعله می کشد و رخ می نماید مقدمه: وقت پرکشیدنت که شد، تمنا کردم برای همراهیت، برای با تو بودن .نگاهی به چشم های پر از اشکم انداختی، تصویرم را جایی در قسمت بزرگی از قلبت که متعلق به من بود ثبت کردی و با چشمانی بسته تنها یک کلمه گفتی: نه !!!جواب من نبود، این جواب من نبود، جوابی که منتظر شنیدنش بودم... به نام او که عشق را آفرید برای خاطر عشق به من بگو آن شعله چه نام دارد که در دلم زبانه می کشد نیرویم را می بلعد و اراده ام را زایل می کند ؟ خطاست اگر بیندیشیم عشق حاصل مصاحبت دراز مدت و با هم بودنی مجدانه است عشق ثمره خویشاوندی روحی است و اگر این خویشاوندی در لحظه ای تحقق نیابد در طول سالیان و حتی نسل ها نیز تحقق نخواهد یافت ..... ویرایش شده 14 مرداد، ۱۴۰۰ توسط مدیر منتقد 5 نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
هانی پری ارسال شده در 6 مرداد، ۱۴۰۰ اشتراک گذاری ارسال شده در 6 مرداد، ۱۴۰۰ پارت اول: یک کلمه گفتی: نه !!! (علامت تعجب یا هرگونه علائم نگارشی نمیتونن پشتسرهم و چندباره بیان؛ فقط یکی) روایت عشقی آتشین !روایتی (علائم نگارشی به کلمهی قبلیش میچسبه و از کلمهی بعدش، فاصله میگیره) اسم رمان از چهار کلمه تشکیل شده که خب، اندازهی مناسبی داره و ترکیب واژگانت، یک عبارت خیلی دلنشین ساختن که معناش نیاز به شفاف سازی داره. خلاصه قشنگ و بیانگر پیرنگ رمان بود اما شاید در استفاده از غم و عشق، زیاده روی شده بود درش، و من عاشق مقدمهی رمانت هستم! ژانر:عاشقانه.غمگین.اجتماعی (ژانرِ غمگین نداریم، از تراژدی استفاده میکنیم. و ژانرها هم با خط زیره از هم جدا میشین، اینطوری: عاشقانه_ تراژدی_ اجتماعی) تا کی می خواستند متهم کنند کسی را که چیزی از آن نمی دانستند؟ (اینجا خطاب جمله به شخصیت راوی داستانت هست، آن هم صفت اشاره به اشیاء و بیجانهاست، مگر اینکه پشت بندش کلمهای مثل مرد، زن، حیوان و غیره بیاد. اینجا بهتره بهجای آن، از او استفاده کنید) مغزم و روحم (معمولا توی یک جمله، پشت سر هم از میم مالکیت استفاده نمیکنن؛ مغز و روحم بهتره) فقط تنها چیزی که در این دنیا داشتم دختر هایم که یکی از انها در کنارم بود و بس! (فقط و تنها کلماتی هستن که داخل این جمله، یک معنی رو میدن، پس وجود یکیشون برای رسوندن منظورت کفایت میکنه. چیدمان جمله ایراد داره ببینید بعد دخترهایم هیچ فعلی قرار نگرفته؛ اینطور مثلاً: دخترهایم تنها چیزهایی بودند که در این دنیا داشتم و تنها یکیشان میتوانست کنارم باشد.) و در دو بند بعدی عزیزم، از "حقیقتی که..." خیلی زیاد استفاده شده بود، چشم خواننده رو میزد یعنی. متاسفم خانم ! (اینجا هم ذاتاً چون دوم شخصی بهش این جمله کوتاه رو گفته بوده و الان یادآوریش میکنه، باید از خط تیره یعنی - برای نشون دادن دیالوگ استفاده شود) را در جایی در پس کوچه های قلب شکسته ام پنهان کردم (جایی در... درستتره) دستم را بر روی گوش هایم می گذارم تا شاید خلاصی پیدا کنم از شر این صداهای مزاحم اما رفته رفته... (یک ایراد دیگه این بود که جمله قبلش بدون نقطه یا علامتی برای جدا کردن جملات، رها شده بود. این جمله که آوردم هم اَرکانش سرجای خودشون نیستن، فعل باید در پایان جمله بکار گرفته بشه پس اینطوری میشه: تا شاید از شر این صداهای مزاحم، خلاصی پیدا کنم) بدون پلک زدن به روبه رو خیره ام (خیره شدهام باید نوشت. اَم که فعل جمله نمیشه) آتش انتقام در وجودم شعله می کشد !داغ است ،حس می کنم در حال آتش گرفتن هستم! (دوجملهای که زیرش خط کشیدم هم معنی هستن اما به شکل متفاوتی نوشته شدن، حشو نویسی یعنی. یکیشون باید حذف بشه چون برای معنی دادن، حضور یک جمله میرسونه که شخصیت راوی در حال سوختن هست؛ نیاز به بیان این واقعه، به اشکال دیگه نیست) برای آرام کردنش نیاز به خنکی داشتن نیاز داشتم تا دلم خنک شود (اینجا هم همینطور... حشونویستی هست و یکی از دوتا بهتره حذف بشن) خب عسلم تمام محتویات پارت دومت از حس بدِ از دست دادن همسرِ شخصیت اصلی گفته شده. یک اصل در نویسندگی هست که میگه "نگو! نشون بده!" و من با پارت سومت واقعا اندوهگین شدم چون لمس کردم نبود همسرش چقدر براش سخت میگذره، اما پارت دوم هیچ جوره داستان رو پیش نبرد، فقط یکسری جملات خاکستری برآمده از دل بود، چیزی شبیه دلنوشته. بنظرم توی پارت دومت تجدید نظری کن و نگاه دوبارهای بنداز تو خیلی خیلی قشنگتر از اون میتونی بنویسی. دربارهی پیرنگ و ایده فعلا با سه پارت نمیتونم چیز دقیقی بگم. برای من نگاهِ نو مهم هست نه ایدهی غیرتکراری... پس منتظر ادامهی داستان میمونم. لینک صفحهی نقدت رو داخل پست اولِ رمات بذار و لینک صقحه رمانت رو هم داخل صفحهی نقدت زیبا جان. امیددارم نقدم به کار قلم قشنگت بیاد و من رمانت رو دنبال میکنم^^ موفقتر باشی هم نام جان، قشنگ دلم🌱 @Hani_tavakoli 4 نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
Atlas _sa ارسال شده در 7 مرداد، ۱۴۰۰ اشتراک گذاری ارسال شده در 7 مرداد، ۱۴۰۰ سلام عزیرم اسم رمانت بسیار زیباست و یک جورایی ایهام داره یعنی ممکن اسم یک چهارراه واقعی باشه یا که منظورت درگیری ها و انتخابات ذهنی شخصیت باشه .خب من که اینجور احساس کردم . ژانرهات با محتوا همخوانی ذاشت قلم خوبی داری ولی بهتر است که در خلاصه تجدید نظر کنی .به نظر من زیادی کلیشه ای است . از کلمه عشق و مشتقاتش مثل عاشقانه ،عشقی زیاد در خلاصه استفاده کردی و تکرارش کیفیت کار شما رو زیر سوال برده . پارت اول خیلی مبهم است من به شخصه جنسیت شخص رو نفهمیدم مرد. است یا زن بهتر بود بیشتر توضیح می دادی . در کل خوب بود. توصیفات زیادی از حالات درونی و روحی شخصیت کرده بودی و حس همزاد پیداری در خواننده ایجاد کرده بود. موفق باشی با انرژی ادامه بده💚 1 1 نقل قول #رمان 👑ᖵ🅕̉e͇t̉n͇ẻ ͇z̉i͇b̉a꯭͇🦋⟧ مطمئن باش اسم تو رو شاید دیر یاد گرفته باشم؛ ولی هیچ وقت قرار نیست فراموش کنم! ***** - آلییوش بهتره اونجور نخندی! آلییوش بهت زده، فقط نگاه کرد. مارگارت ادامه داد. - داری کار خودت رو سخت تر میکنی، باعث میشه دیگه یه قدمهم پا پس نکشم برا داشتنت. # رمان مـ◌ٜٜٜٜٜٜٜ͜͡✤ْـْٜٜٜٜن کـ◌ٜٜٜٜٜٜٜ͜͡✤ْـْٜٜٜٜه نمـ◌ٜٜٜٜٜٜٜ͜͡✤ْـْٜٜٜٜیـ◌ٜٜٜٜٜٜٜ͜͡✤ْـْٜٜٜٜدانسـ◌ٜٜٜٜٜٜٜ͜͡✤ْـْٜٜٜٜتـ◌ٜٜٜٜٜٜٜ͜͡✤ْـْٜٜٜٜمـ◌ٜٜٜٜٜٜٜ͜͡✤ْـْٜٜٜٜ لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
-ashob- ارسال شده در 15 مرداد، ۱۴۰۰ اشتراک گذاری ارسال شده در 15 مرداد، ۱۴۰۰ سلام جانه دل. شما از یه قلم بسیار زیبایی برخوردارید و من هیچ مشکلی ندیدم. در واقع اسم رمانت و ژانر خلاصه و مقدمه همشون عالی بودن. یک شروعه به دور از کلیشه . و خب اینها یک پوئن مثبته. قلمتون درخشان. رمان منم فراموش نشه. یا علی💙 1 نقل قول جنون لیلا وار لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
Hani_tavakoli ارسال شده در 15 مرداد، ۱۴۰۰ مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 15 مرداد، ۱۴۰۰ 37 دقیقه قبل، mob_ina گفته است: سلام جانه دل. شما از یه قلم بسیار زیبایی برخوردارید و من هیچ مشکلی ندیدم. در واقع اسم رمانت و ژانر خلاصه و مقدمه همشون عالی بودن. یک شروعه به دور از کلیشه . و خب اینها یک پوئن مثبته. قلمتون درخشان. رمان منم فراموش نشه. یا علی💙 ممنون عزیز دلم قطعا من هم مشکلاتی دارم که باید اصلاح بشه ولی به هر حال متشکرم از نظر زیبات 1 نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
Hani_tavakoli ارسال شده در 15 مرداد، ۱۴۰۰ مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 15 مرداد، ۱۴۰۰ در 7/29/2021 در 3:10 AM، Atlas _sa گفته است: سلام عزیرم اسم رمانت بسیار زیباست و یک جورایی ایهام داره یعنی ممکن اسم یک چهارراه واقعی باشه یا که منظورت درگیری ها و انتخابات ذهنی شخصیت باشه .خب من که اینجور احساس کردم . ژانرهات با محتوا همخوانی ذاشت قلم خوبی داری ولی بهتر است که در خلاصه تجدید نظر کنی .به نظر من زیادی کلیشه ای است . از کلمه عشق و مشتقاتش مثل عاشقانه ،عشقی زیاد در خلاصه استفاده کردی و تکرارش کیفیت کار شما رو زیر سوال برده . پارت اول خیلی مبهم است من به شخصه جنسیت شخص رو نفهمیدم مرد. است یا زن بهتر بود بیشتر توضیح می دادی . در کل خوب بود. توصیفات زیادی از حالات درونی و روحی شخصیت کرده بودی و حس همزاد پیداری در خواننده ایجاد کرده بود. موفق باشی با انرژی ادامه بده💚 سلام عزیز دلم ممنون از نقد زیبات قطعا از اون ها استفاده می کنم و در رابطه با پارت اول داستان که کمی جلو بره امکان تشخیص وجود داره که از زبان چه کسی روایت شده 💙 2 نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
Hani_tavakoli ارسال شده در 15 مرداد، ۱۴۰۰ مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 15 مرداد، ۱۴۰۰ در 7/28/2021 در 1:36 PM، هانی پری گفته است: پارت اول: یک کلمه گفتی: نه !!! (علامت تعجب یا هرگونه علائم نگارشی نمیتونن پشتسرهم و چندباره بیان؛ فقط یکی) روایت عشقی آتشین !روایتی (علائم نگارشی به کلمهی قبلیش میچسبه و از کلمهی بعدش، فاصله میگیره) اسم رمان از چهار کلمه تشکیل شده که خب، اندازهی مناسبی داره و ترکیب واژگانت، یک عبارت خیلی دلنشین ساختن که معناش نیاز به شفاف سازی داره. خلاصه قشنگ و بیانگر پیرنگ رمان بود اما شاید در استفاده از غم و عشق، زیاده روی شده بود درش، و من عاشق مقدمهی رمانت هستم! ژانر:عاشقانه.غمگین.اجتماعی (ژانرِ غمگین نداریم، از تراژدی استفاده میکنیم. و ژانرها هم با خط زیره از هم جدا میشین، اینطوری: عاشقانه_ تراژدی_ اجتماعی) تا کی می خواستند متهم کنند کسی را که چیزی از آن نمی دانستند؟ (اینجا خطاب جمله به شخصیت راوی داستانت هست، آن هم صفت اشاره به اشیاء و بیجانهاست، مگر اینکه پشت بندش کلمهای مثل مرد، زن، حیوان و غیره بیاد. اینجا بهتره بهجای آن، از او استفاده کنید) مغزم و روحم (معمولا توی یک جمله، پشت سر هم از میم مالکیت استفاده نمیکنن؛ مغز و روحم بهتره) فقط تنها چیزی که در این دنیا داشتم دختر هایم که یکی از انها در کنارم بود و بس! (فقط و تنها کلماتی هستن که داخل این جمله، یک معنی رو میدن، پس وجود یکیشون برای رسوندن منظورت کفایت میکنه. چیدمان جمله ایراد داره ببینید بعد دخترهایم هیچ فعلی قرار نگرفته؛ اینطور مثلاً: دخترهایم تنها چیزهایی بودند که در این دنیا داشتم و تنها یکیشان میتوانست کنارم باشد.) و در دو بند بعدی عزیزم، از "حقیقتی که..." خیلی زیاد استفاده شده بود، چشم خواننده رو میزد یعنی. متاسفم خانم ! (اینجا هم ذاتاً چون دوم شخصی بهش این جمله کوتاه رو گفته بوده و الان یادآوریش میکنه، باید از خط تیره یعنی - برای نشون دادن دیالوگ استفاده شود) را در جایی در پس کوچه های قلب شکسته ام پنهان کردم (جایی در... درستتره) دستم را بر روی گوش هایم می گذارم تا شاید خلاصی پیدا کنم از شر این صداهای مزاحم اما رفته رفته... (یک ایراد دیگه این بود که جمله قبلش بدون نقطه یا علامتی برای جدا کردن جملات، رها شده بود. این جمله که آوردم هم اَرکانش سرجای خودشون نیستن، فعل باید در پایان جمله بکار گرفته بشه پس اینطوری میشه: تا شاید از شر این صداهای مزاحم، خلاصی پیدا کنم) بدون پلک زدن به روبه رو خیره ام (خیره شدهام باید نوشت. اَم که فعل جمله نمیشه) آتش انتقام در وجودم شعله می کشد !داغ است ،حس می کنم در حال آتش گرفتن هستم! (دوجملهای که زیرش خط کشیدم هم معنی هستن اما به شکل متفاوتی نوشته شدن، حشو نویسی یعنی. یکیشون باید حذف بشه چون برای معنی دادن، حضور یک جمله میرسونه که شخصیت راوی در حال سوختن هست؛ نیاز به بیان این واقعه، به اشکال دیگه نیست) برای آرام کردنش نیاز به خنکی داشتن نیاز داشتم تا دلم خنک شود (اینجا هم همینطور... حشونویستی هست و یکی از دوتا بهتره حذف بشن) خب عسلم تمام محتویات پارت دومت از حس بدِ از دست دادن همسرِ شخصیت اصلی گفته شده. یک اصل در نویسندگی هست که میگه "نگو! نشون بده!" و من با پارت سومت واقعا اندوهگین شدم چون لمس کردم نبود همسرش چقدر براش سخت میگذره، اما پارت دوم هیچ جوره داستان رو پیش نبرد، فقط یکسری جملات خاکستری برآمده از دل بود، چیزی شبیه دلنوشته. بنظرم توی پارت دومت تجدید نظری کن و نگاه دوبارهای بنداز تو خیلی خیلی قشنگتر از اون میتونی بنویسی. دربارهی پیرنگ و ایده فعلا با سه پارت نمیتونم چیز دقیقی بگم. برای من نگاهِ نو مهم هست نه ایدهی غیرتکراری... پس منتظر ادامهی داستان میمونم. لینک صفحهی نقدت رو داخل پست اولِ رمات بذار و لینک صقحه رمانت رو هم داخل صفحهی نقدت زیبا جان. امیددارم نقدم به کار قلم قشنگت بیاد و من رمانت رو دنبال میکنم^^ موفقتر باشی هم نام جان، قشنگ دلم🌱 @Hani_tavakoli ممنون عزیز دلم از نقد جانانه که کردی قطعا از اون ها در راه بهتر شدن استفاده می کنم و مرسی بابت وقت که برای این نقد زیبا گذاشتی 💙 1 نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
-ashob- ارسال شده در 15 مرداد، ۱۴۰۰ اشتراک گذاری ارسال شده در 15 مرداد، ۱۴۰۰ 1 ساعت قبل، Hani_tavakoli گفته است: ممنون عزیز دلم از نقد جانانه که کردی قطعا از اون ها در راه بهتر شدن استفاده می کنم و مرسی بابت وقت که برای این نقد زیبا گذاشتی 💙 خواهش میکنم جانه دل نقل قول جنون لیلا وار لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
ارسال های توصیه شده
به گفتگو بپیوندید
هم اکنون می توانید مطلب خود را ارسال نمایید و بعداً ثبت نام کنید. اگر حساب کاربری دارید، برای ارسال با حساب کاربری خود اکنون وارد شوید .