somayeh.59 ارسال شده در 6 مرداد، ۱۴۰۰ اشتراک گذاری ارسال شده در 6 مرداد، ۱۴۰۰ (ویرایش شده) نام رمان: سی و هشت روز نویسنده: somayeh.59 کاربر نودهشتیا نودهشتیا ویراستار: ناظر: ژانر: عاشقانه_ تراژدی_ معمایی هدف: من برعکس همه که میگویند معلولیت محرومیت نیست میخواهم بگویم که اتفاقا معلولیت محرومیت است ولی وقتی یاد بگیری با این محرومیت چهجوری قهرمان و الگو بشی آن زمان است که معلولیت خودش را نشان نمیدهد. ساعت پارت گذاری: هرشب خلاصه: شکست نقطه مقابل موفقیت نیست، بلکه بخشی از موفقیت است. به خودم میگم "قصه عشق در یک کتاب جا میشه؟ تا حالا کدوم رمان عاشقانهای تونسته قصه عشق رو درست تعریف کنه؟ اونوقت دیگه این همه قصهی عاشقانه نوشته نمیشد. این همه سطر، این همه مرکب. سالهاست برای نوشتن همین درد نوشته شدن. پس هر عشقی ارزش نوشتن رو داره و برای عشق، قلب عاشق چقدر با ارزش! نمیدونم یه روزی کتابی پیدا میشه که قصهی عشق ما رو خوب تعریف کنه؟ هر سال تولدت یک عالمه دفتر برات جمع میکنم. دفترهای عشقمون؛ از لحظههامون، از لحظههایی که دلم از نگاهات میلرزه، از لحظههایی که هربار من رو صدا میکنی و دلم برات میره، وقتهایی که دستم رو میگیری، از نفست، ازعطرت، از خندههات و هر چیزی که باعث شده من، من بشم؛ این دفتر یه مسیر کوچک از عشقمون به طرف تو باشه، نمیدونم شاید یه روزی یه کتابی شد، یه کتابی که ما دوتا و برای اولین بار عشق واقعی رو نشون میده. چه خوب که به دنیا آمدی عشقم، مثل خورشید تو زندگیم، شکر که قلبم رو بوسیدی." @N.a25 لینک رمان سی و هشت روز ویرایش شده 6 مرداد، ۱۴۰۰ توسط somayeh.59 7 نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
_Ghazal ارسال شده در 6 مرداد، ۱۴۰۰ اشتراک گذاری ارسال شده در 6 مرداد، ۱۴۰۰ 39 دقیقه قبل، somayeh.59 گفته است: نام رمان: سی و هشت روز نویسنده: somayeh.59 کاربر نودهشتیا نودهشتیا ویراستار: ناظر: ژانر: عاشقانه_ تراژدی_ معمایی هدف: من برعکس همه که میگویند معلولیت محرومیت نیست میخواهم بگویم که اتفاقا معلولیت محرومیت است ولی وقتی یاد بگیری با این محرومیت چهجوری قهرمان و الگو بشی آن زمان است که معلولیت خودش را نشان نمیدهد. ساعت پارت گذاری: هرشب خلاصه: شکست نقطه مقابل موفقیت نیست، بلکه بخشی از موفقیت است. به خودم میگم "قصه عشق در یک کتاب جا میشه؟ تا حالا کدوم رمان عاشقانهای تونسته قصه عشق رو درست تعریف کنه؟ اونوقت دیگه این همه قصهی عاشقانه نوشته نمیشد. این همه سطر، این همه مرکب. سالهاست برای نوشتن همین درد نوشته شدن. پس هر عشقی ارزش نوشتن رو داره و برای عشق، قلب عاشق چقدر با ارزش! نمیدونم یه روزی کتابی پیدا میشه که قصهی عشق ما رو خوب تعریف کنه؟ هر سال تولدت یک عالمه دفتر برات جمع میکنم. دفترهای عشقمون؛ از لحظههامون، از لحظههایی که دلم از نگاهات میلرزه، از لحظههایی که هربار من رو صدا میکنی و دلم برات میره، وقتهایی که دستم رو میگیری، از نفست، ازعطرت، از خندههات و هر چیزی که باعث شده من، من بشم؛ این دفتر یه مسیر کوچک از عشقمون به طرف تو باشه، نمیدونم شاید یه روزی یه کتابی شد، یه کتابی که ما دوتا و برای اولین بار عشق واقعی رو نشون میده. چه خوب که به دنیا آمدی عشقم، مثل خورشید تو زندگیم، شکر که قلبم رو بوسیدی." @N.a25 لینک رمان سی و هشت روز عالی گلم، نوع نوشتنت رو دوست دارم معلومه از رمانت آموزنده هم هست موفق باشی قلمت پایدار😘❤ 3 نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
somayeh.59 ارسال شده در 6 مرداد، ۱۴۰۰ مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 6 مرداد، ۱۴۰۰ 2 دقیقه قبل، _Ghazal گفته است: عالی گلم، نوع نوشتنت رو دوست دارم معلومه از رمانت آموزنده هم هست موفق باشی قلمت پایدار😘❤ ممنونم مهربانم خوشحال میشم که قلمم رو نقد کنید. سپاسگزارم 2 1 نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
Atlas _sa ارسال شده در 7 مرداد، ۱۴۰۰ اشتراک گذاری ارسال شده در 7 مرداد، ۱۴۰۰ سلام عزیزم رمانت تا اینجایی که پارت گذاشتی خوندم ؛ قلم خوب و روونی داری .به نظر من بهتر بود برای روایت از سوم شخص استفاده می کردی چون روایت داستان به نظر من از نظر اشخاص مختلف کیفیت کارتو پایین میاره . ولی با همه این ها بازم خیلی خوب بود موفق باشی 💚با انرژی ادامه بده ایده داستانتم تازه و. جدیده و به دور. از کلیشه است 1 نقل قول #رمان 👑ᖵ🅕̉e͇t̉n͇ẻ ͇z̉i͇b̉a꯭͇🦋⟧ مطمئن باش اسم تو رو شاید دیر یاد گرفته باشم؛ ولی هیچ وقت قرار نیست فراموش کنم! ***** - آلییوش بهتره اونجور نخندی! آلییوش بهت زده، فقط نگاه کرد. مارگارت ادامه داد. - داری کار خودت رو سخت تر میکنی، باعث میشه دیگه یه قدمهم پا پس نکشم برا داشتنت. # رمان مـ◌ٜٜٜٜٜٜٜ͜͡✤ْـْٜٜٜٜن کـ◌ٜٜٜٜٜٜٜ͜͡✤ْـْٜٜٜٜه نمـ◌ٜٜٜٜٜٜٜ͜͡✤ْـْٜٜٜٜیـ◌ٜٜٜٜٜٜٜ͜͡✤ْـْٜٜٜٜدانسـ◌ٜٜٜٜٜٜٜ͜͡✤ْـْٜٜٜٜتـ◌ٜٜٜٜٜٜٜ͜͡✤ْـْٜٜٜٜمـ◌ٜٜٜٜٜٜٜ͜͡✤ْـْٜٜٜٜ لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
somayeh.59 ارسال شده در 7 مرداد، ۱۴۰۰ مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 7 مرداد، ۱۴۰۰ (ویرایش شده) 12 ساعت قبل، Atlas _sa گفته است: سلام عزیزم رمانت تا اینجایی که پارت گذاشتی خوندم ؛ قلم خوب و روونی داری .به نظر من بهتر بود برای روایت از سوم شخص استفاده می کردی چون روایت داستان به نظر من از نظر اشخاص مختلف کیفیت کارتو پایین میاره . ولی با همه این ها بازم خیلی خوب بود موفق باشی 💚با انرژی ادامه بده ایده داستانتم تازه و. جدیده و به دور. از کلیشه است سلاممهربونم ممنونم از اینکه وقت گذاشتید و خوندید اول سومشخص بود ولی بخاطر روند داستان تغییر دادم. لطف میکنید پارتهای بعدی را هم مطالعه کنید 🌹🌹 🌹🌹🌹🌹🌹 ویرایش شده 7 مرداد، ۱۴۰۰ توسط somayeh.59 2 نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
Atlas _sa ارسال شده در 7 مرداد، ۱۴۰۰ اشتراک گذاری ارسال شده در 7 مرداد، ۱۴۰۰ 37 دقیقه قبل، somayeh.59 گفته است: سلاممهربونم ممنونم از اینکه وقت گذاشتید و خوندید اول سومشخص بود ولی بخاطر روند داستان تغییر دادم. لطف میکنید پارتهای بعدی را هم مطالعه کنید 🌹🌹 🌹🌹🌹🌹🌹 باشه عزیزم ممتظر نظرت راجب رمان خودم هم هستم 💚🙃 1 نقل قول #رمان 👑ᖵ🅕̉e͇t̉n͇ẻ ͇z̉i͇b̉a꯭͇🦋⟧ مطمئن باش اسم تو رو شاید دیر یاد گرفته باشم؛ ولی هیچ وقت قرار نیست فراموش کنم! ***** - آلییوش بهتره اونجور نخندی! آلییوش بهت زده، فقط نگاه کرد. مارگارت ادامه داد. - داری کار خودت رو سخت تر میکنی، باعث میشه دیگه یه قدمهم پا پس نکشم برا داشتنت. # رمان مـ◌ٜٜٜٜٜٜٜ͜͡✤ْـْٜٜٜٜن کـ◌ٜٜٜٜٜٜٜ͜͡✤ْـْٜٜٜٜه نمـ◌ٜٜٜٜٜٜٜ͜͡✤ْـْٜٜٜٜیـ◌ٜٜٜٜٜٜٜ͜͡✤ْـْٜٜٜٜدانسـ◌ٜٜٜٜٜٜٜ͜͡✤ْـْٜٜٜٜتـ◌ٜٜٜٜٜٜٜ͜͡✤ْـْٜٜٜٜمـ◌ٜٜٜٜٜٜٜ͜͡✤ْـْٜٜٜٜ لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
کاربر منتخب Z.A.D ارسال شده در 29 مرداد، ۱۴۰۰ کاربر منتخب اشتراک گذاری ارسال شده در 29 مرداد، ۱۴۰۰ سلام عزیزم. با خوندن خلاصه رمانت کنجکاو شدم ببینم داستان چیه. شروع داستان خوب بود و قلم زیبا و روونی داری. چند تا نکته به ذهنم رسید که برای بهتر شدن داستان و آسون خونده شدنش شاید بهتر باشه رعایت کنی. اول اینکه ظاهرا ویراستار نداری و خیلی جاها متن نیاز به ویراستاری داره. مثلا اضافه کردن ش یا شان به کلمه در خیلی جاها غلط انجام شده. یا پاراگرافها خیلی طولانی هستند. در این زمینه از یک ویراستار کمک بگیر تا متن بهتر و روون تر خونده بشه. در مورد زاویه دید: این که چند تا زاویه دید داشته باشی مشکلی نداره و البته یک چیز جدید در ادبیات هست ولی بهتره همه زاویه دیدها یا اول شخص باشند یا سوم شخص. چون باعث گیجی خواننده میشه. زاویه دید بین پریسا و کیا خیلی سریع عوض میشد. مثلا بهتره یک فصل از زبان پریسا باشه و یک فصل از زبان کیا. تغییر زاویه دید بین اول شخص و سوم شخص حرفهای نیست و بهتره یکی رو انتخاب کنی. اون قسمتی که پریسا به گذشته و بچگیش رفته بود: بهتر بود هر کسی رو به هرشکلی که معرفی کردی تا آخر همون جوری صداش بزنی. مثلا یک جا گفته بودی مامان شکوفه، یک جا شکوفه و یک جا مامان. بهتره یکسان سازی بشه. در قسمت آخر هم که خوندن دفترچه خاطرات سالهای قبل بود: احساس میکنی پرش داشت و خیلی از داستان اصلی فاصله داشت. مثلا میتونی هر قسمتی رو در حین داستان که پیش میره بیان کنی. در کل داستان خوبی داری فقط مشکل پرش زمانی و پرش بین زاویه دیدهاست که خواننده رو گیج می کنه. حدس میزنم داستان اصلی در مورد معلولیت دختری باشه که تصادف کرده . بهتره خط اصلی داستان رو اون بذاری و چیزی مثل همون خاطرات رو ذره ذره به داستان اضافه کنی چون خواننده اصل داستان رو گم میکنه. امیدوارم نقدم مفید بوده باشه. موفق باشی قلمت مانا. @somayeh.59 2 نقل قول روایتی از پستی و بلندی و دامهای جوانی رمان داو اول (در حال تایپ: اجتماعی، عاشقانه) روایتی از رقابتی خونین رمان هابیل و قابیل (در حال تایپ: تراژدی، عاشقانه) روایتی از فرو ریختن حقایقی به سنگینی تل برفی داستان کوتاه برفکوچ (تکمیل شده: اجتماعی) روایتی از تنیدن در تارهای ذهن و روح داستان کوتاه تنیده در تار (تکمیل شده: روانشناسی، اجتماعی) روایتی از غوطهوری برای رهایی داستان کوتاه غوطهور (تکمیل شده: اجتماعی، روانشناسی) لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
Neda ارسال شده در 10 آذر، ۱۴۰۰ اشتراک گذاری ارسال شده در 10 آذر، ۱۴۰۰ سلام عزیزم رمانتون رو خوندم, موضوع جذابی داره اما یه نکته و خواستم یادآور بشم; فونت قسمت خلاثه و مقدمه یه کم بزرگه , کمی وچیک تر باشه زیباتر میشه که البته نظر خودتون با زهم ارجحیت داره خلاصه و مقدمه ی رمان خوب بود و فضاسازی متن خوب بود و علائم نگارشی هم رعایت شده بود . قلمتون مانا 🖤 نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
آیلار مومنی ارسال شده در 11 آذر، ۱۴۰۰ اشتراک گذاری ارسال شده در 11 آذر، ۱۴۰۰ سلام جوجه ام اومدم نظر بدهم😍🙂 بسیار خرسندم که چند پارت اخر را به اتمام رسانیدم. رمان از تصادف آرزو شروع شد و بعد ماجراهای پریسا و خواهرش، عشق دکتر کیا ولی یهو ماجرا عوض شد دقیقا از عروسی خانزاده همون علی رضا نمیدونم اما فکر میکنم بهتر بود اون پارت های دهه پنجاهی پارت های اولت باشه و به مروز زمان بیای برسی به اکنون. باز نظرخودت هستش اما من خیلی گیج شدم دلم میخواست بدونم پریسا کیه که ماجرا عوض شد و انگار داستان دگ ای شروع شد. در کل خیلی دوستش داشتم فضاپردازی هات خوب بود شخصیت پرداز ی هم خوبه، سیر رمان متعادل. فقط یه جاهایی پرش از لحن معیار به محاوره داشتی ( توی لحن معیار باید افعال سر جای خودش هست اما محاوره اینجور نیست) کلا رمان دوست داشتنی و جذابی بود اسم رمان هم خیلی خوشگله اما خیلیا فکر کنم بگن کلیشه است اما سخت نگیر تو این زمینه. خسته نباشی منتظر پارتهای بعدیت هستم عشقم. لاو یو 🙂😍 رمان رو دنبال کردم اگه پارت جدید گذاشتی بفهمم خوشحال میشم رمان جدیدم رو بخونی و دنبال کنی اگه نظر داشتی بهم حتما اطلاع بدی 🙂💟 قلمت جاودانه😍😂😎 نقل قول نیست نشان زندگی تا نرسد نشان تو اتمام یافته: دانلود دلبر بلاگردان💖 در حال تایپ: رمان فریادرس 😍 صفحهٔ نقد رمان فریادرس 💟 لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
Neda ارسال شده در 19 آذر، ۱۴۰۰ اشتراک گذاری ارسال شده در 19 آذر، ۱۴۰۰ سلام عزیزم قلم جذابی داره، با خوندن یک پارت، همه پارت ها رو خوندم مقدمه و خلاصه ات هم عالی بود، اسم رمانت جالبه علائم نگارشی، خط دیالوگ ها رعایت شده بود خسته نباشی ❤️ قلمت مانا 🕊️ @Gh.a29 1 نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
somayeh.59 ارسال شده در 19 آذر، ۱۴۰۰ مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 19 آذر، ۱۴۰۰ در ۱۴۰۰/۹/۱۱ در ۲۱:۵۲، آیلار مومنی گفته است: سلام جوجه ام اومدم نظر بدهم😍🙂 بسیار خرسندم که چند پارت اخر را به اتمام رسانیدم. رمان از تصادف آرزو شروع شد و بعد ماجراهای پریسا و خواهرش، عشق دکتر کیا ولی یهو ماجرا عوض شد دقیقا از عروسی خانزاده همون علی رضا نمیدونم اما فکر میکنم بهتر بود اون پارت های دهه پنجاهی پارت های اولت باشه و به مروز زمان بیای برسی به اکنون. باز نظرخودت هستش اما من خیلی گیج شدم دلم میخواست بدونم پریسا کیه که ماجرا عوض شد و انگار داستان دگ ای شروع شد. در کل خیلی دوستش داشتم فضاپردازی هات خوب بود شخصیت پرداز ی هم خوبه، سیر رمان متعادل. فقط یه جاهایی پرش از لحن معیار به محاوره داشتی ( توی لحن معیار باید افعال سر جای خودش هست اما محاوره اینجور نیست) کلا رمان دوست داشتنی و جذابی بود اسم رمان هم خیلی خوشگله اما خیلیا فکر کنم بگن کلیشه است اما سخت نگیر تو این زمینه. خسته نباشی منتظر پارتهای بعدیت هستم عشقم. لاو یو 🙂😍 رمان رو دنبال کردم اگه پارت جدید گذاشتی بفهمم خوشحال میشم رمان جدیدم رو بخونی و دنبال کنی اگه نظر داشتی بهم حتما اطلاع بدی 🙂💟 قلمت جاودانه😍😂😎 سلام مهربانم ممنونم از اینکه وقت گذاشتی و مطالعه کردی هر روز تقریبا پنج پست میزارم . یه کم بگذره متوجه میشید سیر داستان گذشته و حال است . و پریسا همچنان در داستان هست. حتما سعی میکنم نکاتی که گفتید را اصلاح کنم . بی نهایت متشکرم😍😍 1 نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
somayeh.59 ارسال شده در 19 آذر، ۱۴۰۰ مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 19 آذر، ۱۴۰۰ 27 دقیقه قبل، Neda گفته است: سلام عزیزم قلم جذابی داره، با خوندن یک پارت، همه پارت ها رو خوندم مقدمه و خلاصه ات هم عالی بود، اسم رمانت جالبه علائم نگارشی، خط دیالوگ ها رعایت شده بود خسته نباشی ❤️ قلمت مانا 🕊️ @Gh.a29 سلام مهربانم وسپاسگزارم از وقتی که گذاشتید و مطالعه کردید😍 نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
somayeh.59 ارسال شده در 19 آذر، ۱۴۰۰ مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 19 آذر، ۱۴۰۰ در ۱۴۰۰/۵/۲۹ در 22:20، Z.A.D گفته است: سلام عزیزم. با خوندن خلاصه رمانت کنجکاو شدم ببینم داستان چیه. شروع داستان خوب بود و قلم زیبا و روونی داری. چند تا نکته به ذهنم رسید که برای بهتر شدن داستان و آسون خونده شدنش شاید بهتر باشه رعایت کنی. اول اینکه ظاهرا ویراستار نداری و خیلی جاها متن نیاز به ویراستاری داره. مثلا اضافه کردن ش یا شان به کلمه در خیلی جاها غلط انجام شده. یا پاراگرافها خیلی طولانی هستند. در این زمینه از یک ویراستار کمک بگیر تا متن بهتر و روون تر خونده بشه. در مورد زاویه دید: این که چند تا زاویه دید داشته باشی مشکلی نداره و البته یک چیز جدید در ادبیات هست ولی بهتره همه زاویه دیدها یا اول شخص باشند یا سوم شخص. چون باعث گیجی خواننده میشه. زاویه دید بین پریسا و کیا خیلی سریع عوض میشد. مثلا بهتره یک فصل از زبان پریسا باشه و یک فصل از زبان کیا. تغییر زاویه دید بین اول شخص و سوم شخص حرفهای نیست و بهتره یکی رو انتخاب کنی. اون قسمتی که پریسا به گذشته و بچگیش رفته بود: بهتر بود هر کسی رو به هرشکلی که معرفی کردی تا آخر همون جوری صداش بزنی. مثلا یک جا گفته بودی مامان شکوفه، یک جا شکوفه و یک جا مامان. بهتره یکسان سازی بشه. در قسمت آخر هم که خوندن دفترچه خاطرات سالهای قبل بود: احساس میکنی پرش داشت و خیلی از داستان اصلی فاصله داشت. مثلا میتونی هر قسمتی رو در حین داستان که پیش میره بیان کنی. در کل داستان خوبی داری فقط مشکل پرش زمانی و پرش بین زاویه دیدهاست که خواننده رو گیج می کنه. حدس میزنم داستان اصلی در مورد معلولیت دختری باشه که تصادف کرده . بهتره خط اصلی داستان رو اون بذاری و چیزی مثل همون خاطرات رو ذره ذره به داستان اضافه کنی چون خواننده اصل داستان رو گم میکنه. امیدوارم نقدم مفید بوده باشه. موفق باشی قلمت مانا. @somayeh.59 سلام مهربانم ممنونم از لطفتون که خوندید و بابت پیام پر از اموزشتون هم ممنونم مهربانم بله متاسفانه ویراستار ندارم. ممنونم بابت تمام نکات که بهم گوش زد کردید حتما اصلاحش میکنم. یه کم داستان با مجهولیت آغاز شده که خودم اینجوری دوست داشتم تا کمی خواننده را گیج کنم. ولی اگه دوستان شکیبا باشن متوجه پیوند آدمها میشوند. امیدوارم که ادامه داستان را بخونید و با نظرات زیباتون من را در بهتر شدنش کمک کنید ممنونم😍 1 نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
somayeh.59 ارسال شده در 19 آذر، ۱۴۰۰ مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 19 آذر، ۱۴۰۰ در ۱۴۰۰/۹/۱۰ در 20:10، Neda گفته است: سلام عزیزم رمانتون رو خوندم, موضوع جذابی داره اما یه نکته و خواستم یادآور بشم; فونت قسمت خلاثه و مقدمه یه کم بزرگه , کمی وچیک تر باشه زیباتر میشه که البته نظر خودتون با زهم ارجحیت داره خلاصه و مقدمه ی رمان خوب بود و فضاسازی متن خوب بود و علائم نگارشی هم رعایت شده بود . قلمتون مانا 🖤 سلام عزیزم حتما الان میرم اصلاحش میکنم متشکرم بانو جان😍 1 نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
آیلار مومنی ارسال شده در 19 آذر، ۱۴۰۰ اشتراک گذاری ارسال شده در 19 آذر، ۱۴۰۰ ۱ ساعت قبل، somayeh.59 گفته است: سلام مهربانم ممنونم از اینکه وقت گذاشتی و مطالعه کردی هر روز تقریبا پنج پست میزارم . یه کم بگذره متوجه میشید سیر داستان گذشته و حال است . و پریسا همچنان در داستان هست. حتما سعی میکنم نکاتی که گفتید را اصلاح کنم . بی نهایت متشکرم😍😍 هر روز هم منتظر رمانتم 😍😍😍 لاو یو نقل قول نیست نشان زندگی تا نرسد نشان تو اتمام یافته: دانلود دلبر بلاگردان💖 در حال تایپ: رمان فریادرس 😍 صفحهٔ نقد رمان فریادرس 💟 لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
ارسال های توصیه شده
به گفتگو بپیوندید
هم اکنون می توانید مطلب خود را ارسال نمایید و بعداً ثبت نام کنید. اگر حساب کاربری دارید، برای ارسال با حساب کاربری خود اکنون وارد شوید .