Bhreh_rah ارسال شده در 18 مهر، ۱۴۰۰ اشتراک گذاری ارسال شده در 18 مهر، ۱۴۰۰ (ویرایش شده) •نام دلنوشته:به عنوان یک دختر •ژانر:اجتماعی •نام نویسنده:بهاره رهدار|bhreh_rah •خلاصه:«چون دختری، این کار برای تو نیست»، بارها این جمله رو شنیدیم، جملهی که باعث شد بذر اعتماد به نفسمون جوانه نزده از بین بره، جملهی که باعث شد از چیزی که هیجانمون رو بیدار کنه دست بکشیم، چرا ما نه؟چرا ما انجام ندیم؟قرار کنار هم باشیم تا ثابت کنیم ما هم میتونیم، بیایم ببینم بهترینهای ما چجوری با کلی مانع ثابت کردن ماهم میتونیم! •مقدمه: «گفتم که بانگ هستی خود باشم اما دریغ و درد که من زن بودم» -فروغ فرخزاد چندسال پیش که این متن رو خوندم با گوشت و خون درکش کردم وبا خودم میگفتم که آره این تقدیر ماست و باید بپذیرمش، بپذیرم که دنبال علایقم نرم و محدود بودن رو اولویت قرار بدم، اما بزرگتر که شدم فهمیدم فقط به من تلقین کرده بودن که«نمیتونی، نمیشه، پیشرفتی توش نیست»، چرا؟ چون دختر بودم! اما من کم-کم همه چی رو گذاشتم کنار، شنیدم، ولی قبول نکردم، پافشاری کردم، مانعم شدن، من ادامه دادم، میدم و باهم ادامه میدیم! •من میبینم، میخواهمش، به دستش میآورم• دلنوشته به عنوان یک دختر💜 ویرایش شده 19 مهر، ۱۴۰۰ توسط Bhreh_rah نقل قول نمیتوانست باور کند هرآنچه را که دیده بود در این دنیای ماورایی و جادویی! لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
ارسال های توصیه شده
به گفتگو بپیوندید
هم اکنون می توانید مطلب خود را ارسال نمایید و بعداً ثبت نام کنید. اگر حساب کاربری دارید، برای ارسال با حساب کاربری خود اکنون وارد شوید .