کاربر منتخب Otayehs ارسال شده در 7 آبان، ۱۴۰۰ کاربر منتخب اشتراک گذاری ارسال شده در 7 آبان، ۱۴۰۰ سلام و درود؛ خسته نباشید. @مدیر گرافیست پیچهای روانکُش 2 تشنج🌻 پروانهزا🦋 استوانههای تمامنما🌌 لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
همکار گرافیست♥️ ارسال شده در 7 آبان، ۱۴۰۰ اشتراک گذاری ارسال شده در 7 آبان، ۱۴۰۰ 3 ساعت قبل، Otayehs گفته است: سلام و درود؛ خسته نباشید. @مدیر گرافیست پیچهای روانکُش با شما @جانان بانو 2 لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
جانان بانو ارسال شده در 7 آبان، ۱۴۰۰ اشتراک گذاری ارسال شده در 7 آبان، ۱۴۰۰ 3 ساعت قبل، Otayehs گفته است: سلام و درود؛ خسته نباشید. @مدیر گرافیست پیچهای روانکُش سلام وقت بخیر من گرافیست شما هستم اول عکس مورد نظرتون رو ارسال کنید برای جلد بعد اگر نظری پیشنهادی دارید بهم بگید تا روی جلد اعمال کنم @Otayehs 2 صدایی مانند خرـ خر از گلویش خارج میشد، با دستانش چنگ میانداخت به گردنش تا شاید راه تنفسش باز شود، پاهایش را بر تخت میکوبید تا از آن مخمصه رهایی یابد، ناگهان راه تنفسش باز شد و چشمانش را در آن حالت به سرعت گشود، که با دیدن فردی که دیدگانش آن را تماشا میکردند بهت زده شد؛ مقابل صورتش، درست در یک وجبی صورتش فرشته مرگش را دید که با لبخندی خوفناک به او خیره شده بود... °•روایتی از نوع بیرحمی، روایتی از نوع تناقص•° لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
جانان بانو ارسال شده در 7 آبان، ۱۴۰۰ اشتراک گذاری ارسال شده در 7 آبان، ۱۴۰۰ 26 دقیقه قبل، جانان بانو گفته است: سلام وقت بخیر من گرافیست شما هستم اول عکس مورد نظرتون رو ارسال کنید برای جلد بعد اگر نظری پیشنهادی دارید بهم بگید تا روی جلد اعمال کنم @Otayehs در ضمن اسم نویسنده رو براتون چی بزنم؟ 1 صدایی مانند خرـ خر از گلویش خارج میشد، با دستانش چنگ میانداخت به گردنش تا شاید راه تنفسش باز شود، پاهایش را بر تخت میکوبید تا از آن مخمصه رهایی یابد، ناگهان راه تنفسش باز شد و چشمانش را در آن حالت به سرعت گشود، که با دیدن فردی که دیدگانش آن را تماشا میکردند بهت زده شد؛ مقابل صورتش، درست در یک وجبی صورتش فرشته مرگش را دید که با لبخندی خوفناک به او خیره شده بود... °•روایتی از نوع بیرحمی، روایتی از نوع تناقص•° لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
کاربر منتخب Otayehs ارسال شده در 7 آبان، ۱۴۰۰ مالک کاربر منتخب اشتراک گذاری ارسال شده در 7 آبان، ۱۴۰۰ سلام عزیزم، خسته نباشی. اسم نویسنده رو بزنید عطیه حسینی. عکسهای پیشنهادی: این پنج عکس نسبتا مورد پسند منن. از بینشون عکس اول و سوم رو بیشتر دوست دارم و فکر میکنم با توجه به اینکه ژانر عاشقانه هست، ترکیب رنگشون بیشتر مناسب باشه. اما کلا من عادت دارم نظر گرافیت رو هم بپرسم بنابر این نظر شما چیه جانم؟ فکر میکنی خروجی کدوم عکس در نهایت ممکنه بهتر بشه؟ فونت و... هم رو به شما میسپارم که تجربت بیشتره. فقط کلیت یه چیز سادهی گوگولیه ملیح باشه دیگه. ماچ بهت🧡 @جانان بانو 1 تشنج🌻 پروانهزا🦋 استوانههای تمامنما🌌 لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
جانان بانو ارسال شده در 7 آبان، ۱۴۰۰ اشتراک گذاری ارسال شده در 7 آبان، ۱۴۰۰ ۱ ساعت قبل، Otayehs گفته است: سلام عزیزم، خسته نباشی. اسم نویسنده رو بزنید عطیه حسینی. عکسهای پیشنهادی: این پنج عکس نسبتا مورد پسند منن. از بینشون عکس اول و سوم رو بیشتر دوست دارم و فکر میکنم با توجه به اینکه ژانر عاشقانه هست، ترکیب رنگشون بیشتر مناسب باشه. اما کلا من عادت دارم نظر گرافیت رو هم بپرسم بنابر این نظر شما چیه جانم؟ فکر میکنی خروجی کدوم عکس در نهایت ممکنه بهتر بشه؟ فونت و... هم رو به شما میسپارم که تجربت بیشتره. فقط کلیت یه چیز سادهی گوگولیه ملیح باشه دیگه. ماچ بهت🧡 @جانان بانو عزیز جان عکس اولی خیلی ناز و ملیح میشه در جلد و اینکه در اسرع وقت جلدتون آماده میشه جان دل 1 صدایی مانند خرـ خر از گلویش خارج میشد، با دستانش چنگ میانداخت به گردنش تا شاید راه تنفسش باز شود، پاهایش را بر تخت میکوبید تا از آن مخمصه رهایی یابد، ناگهان راه تنفسش باز شد و چشمانش را در آن حالت به سرعت گشود، که با دیدن فردی که دیدگانش آن را تماشا میکردند بهت زده شد؛ مقابل صورتش، درست در یک وجبی صورتش فرشته مرگش را دید که با لبخندی خوفناک به او خیره شده بود... °•روایتی از نوع بیرحمی، روایتی از نوع تناقص•° لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
کاربر منتخب Otayehs ارسال شده در 7 آبان، ۱۴۰۰ مالک کاربر منتخب اشتراک گذاری ارسال شده در 7 آبان، ۱۴۰۰ 5 دقیقه قبل، جانان بانو گفته است: عزیز جان عکس اولی خیلی ناز و ملیح میشه در جلد و اینکه در اسرع وقت جلدتون آماده میشه جان دل خب پس با اولی^- فقط یه موضوعی رو بگم؟ عکس پشت جلد هست، که پشت قالب اصلی قرار میگیره، میشه اون همین عکس اول به صورت تار و زوم شده باشه؟ نمیدونم خودت میخواستی همونجوری بزنی یا نه یا اصلا منظورم رو متوجه شدی ولی؛ گفتم بگم اینم گل من🧡 آهاااا و اینکه ضمهی روی روانکُش هم تایپ بشه لطفاً. ببخش من خیلی حرف زدم... 1 تشنج🌻 پروانهزا🦋 استوانههای تمامنما🌌 لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
جانان بانو ارسال شده در 7 آبان، ۱۴۰۰ اشتراک گذاری ارسال شده در 7 آبان، ۱۴۰۰ ۱ ساعت قبل، Otayehs گفته است: خب پس با اولی^- فقط یه موضوعی رو بگم؟ عکس پشت جلد هست، که پشت قالب اصلی قرار میگیره، میشه اون همین عکس اول به صورت تار و زوم شده باشه؟ نمیدونم خودت میخواستی همونجوری بزنی یا نه یا اصلا منظورم رو متوجه شدی ولی؛ گفتم بگم اینم گل من🧡 آهاااا و اینکه ضمهی روی روانکُش هم تایپ بشه لطفاً. ببخش من خیلی حرف زدم... جان دلم من همیشه برای پس زمینه قالب جلدم از خود همون عکس فقط به صورت زوم شده اش استفاده میکنم بانو 1 صدایی مانند خرـ خر از گلویش خارج میشد، با دستانش چنگ میانداخت به گردنش تا شاید راه تنفسش باز شود، پاهایش را بر تخت میکوبید تا از آن مخمصه رهایی یابد، ناگهان راه تنفسش باز شد و چشمانش را در آن حالت به سرعت گشود، که با دیدن فردی که دیدگانش آن را تماشا میکردند بهت زده شد؛ مقابل صورتش، درست در یک وجبی صورتش فرشته مرگش را دید که با لبخندی خوفناک به او خیره شده بود... °•روایتی از نوع بیرحمی، روایتی از نوع تناقص•° لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
کاربر منتخب Otayehs ارسال شده در 7 آبان، ۱۴۰۰ مالک کاربر منتخب اشتراک گذاری ارسال شده در 7 آبان، ۱۴۰۰ هم اکنون، جانان بانو گفته است: جان دلم من همیشه برای پس زمینه قالب جلدم از خود همون عکس فقط به صورت زوم شده اش استفاده میکنم بانو خیلی هم عالی؛ من چون اطلاع نداشتم اشاره کردم. 1 تشنج🌻 پروانهزا🦋 استوانههای تمامنما🌌 لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
جانان بانو ارسال شده در 9 آبان، ۱۴۰۰ اشتراک گذاری ارسال شده در 9 آبان، ۱۴۰۰ 2 1 صدایی مانند خرـ خر از گلویش خارج میشد، با دستانش چنگ میانداخت به گردنش تا شاید راه تنفسش باز شود، پاهایش را بر تخت میکوبید تا از آن مخمصه رهایی یابد، ناگهان راه تنفسش باز شد و چشمانش را در آن حالت به سرعت گشود، که با دیدن فردی که دیدگانش آن را تماشا میکردند بهت زده شد؛ مقابل صورتش، درست در یک وجبی صورتش فرشته مرگش را دید که با لبخندی خوفناک به او خیره شده بود... °•روایتی از نوع بیرحمی، روایتی از نوع تناقص•° لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
جانان بانو ارسال شده در 9 آبان، ۱۴۰۰ اشتراک گذاری ارسال شده در 9 آبان، ۱۴۰۰ (ویرایش شده) 2 دقیقه قبل، جانان بانو گفته است: بفرمایید بانو جان اینم جلدتون 🌈 @Otayehs ویرایش شده 9 آبان، ۱۴۰۰ توسط جانان بانو 3 صدایی مانند خرـ خر از گلویش خارج میشد، با دستانش چنگ میانداخت به گردنش تا شاید راه تنفسش باز شود، پاهایش را بر تخت میکوبید تا از آن مخمصه رهایی یابد، ناگهان راه تنفسش باز شد و چشمانش را در آن حالت به سرعت گشود، که با دیدن فردی که دیدگانش آن را تماشا میکردند بهت زده شد؛ مقابل صورتش، درست در یک وجبی صورتش فرشته مرگش را دید که با لبخندی خوفناک به او خیره شده بود... °•روایتی از نوع بیرحمی، روایتی از نوع تناقص•° لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
کاربر منتخب Otayehs ارسال شده در 9 آبان، ۱۴۰۰ مالک کاربر منتخب اشتراک گذاری ارسال شده در 9 آبان، ۱۴۰۰ 14 ساعت قبل، جانان بانو گفته است: بفرمایید بانو جان اینم جلدتون 🌈 @Otayehs بسیار زیباست^- بسی مچکرم🧡 2 تشنج🌻 پروانهزا🦋 استوانههای تمامنما🌌 لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
جانان بانو ارسال شده در 9 آبان، ۱۴۰۰ اشتراک گذاری ارسال شده در 9 آبان، ۱۴۰۰ @مدیر گرافیست صدایی مانند خرـ خر از گلویش خارج میشد، با دستانش چنگ میانداخت به گردنش تا شاید راه تنفسش باز شود، پاهایش را بر تخت میکوبید تا از آن مخمصه رهایی یابد، ناگهان راه تنفسش باز شد و چشمانش را در آن حالت به سرعت گشود، که با دیدن فردی که دیدگانش آن را تماشا میکردند بهت زده شد؛ مقابل صورتش، درست در یک وجبی صورتش فرشته مرگش را دید که با لبخندی خوفناک به او خیره شده بود... °•روایتی از نوع بیرحمی، روایتی از نوع تناقص•° لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
ارسال های توصیه شده