Neda.eb ارسال شده در 9 آبان، ۱۴۰۰ اشتراک گذاری ارسال شده در 9 آبان، ۱۴۰۰ (ویرایش شده) اسم نویسنده:neda.eb اسم رمان:پنج آتشین هدف:فقط میخام ذهنمواز داستانای خیالی خالی کنم ژانر:عاشقانه و طنز ویراستار: @M.gh خلاصه:مااینجاپنجتادخترنازوخوشگل وشیطون داریم که دست شیطون اصلی روازپشت بستن بعله دراین حد ولی تواین داستان این دخترا... مقدمه:عشق زیباست ولی انواع داره؛بعضیا عشق و توپول و شهرت میبینن و بعضیا مثل ماوتومهربونی و تعصب..مگه قراره ماعاشق بشیم؟؟ هه چه حرفی عاشق شدن به گروه خونیه مانمیخوره .. ساعت..۱۷:۱۸ ناظر: @Satiyar ویرایش شده 9 آذر، ۱۴۰۰ توسط Neda.eb 10 1 1 نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
مدیر ارشد N.a25 ارسال شده در 9 آبان، ۱۴۰۰ مدیر ارشد اشتراک گذاری ارسال شده در 9 آبان، ۱۴۰۰ سلام خدمت شما نويسنده ي گرامی، ضمن سپاس از انتخاب شما، ورودتان را خیر مقدم میگوییم ➖➖➖➖➖ چنان چه علاقه ای مبنی بر آشنایی بیشتر با قواعد رمان نویسی دارید؛ به این تالار مراجعه کنید:👇 https://forum.98ia2.ir/forum/17-آموزش-نویسندگی/ ➖➖➖➖➖ انجمن نودهشتیا در صدد بر آمده که رمان شما بی هیچ عیب و نقصی اصلاح گردد پس یک ویراستار همراه و یک راهنمای اولیه، برای شما در نظر گرفته ایم. @مدیر راهنما @مدیر منتقد @مدیر ویراستار به نکات زیر توجه کنید:👇 1. از نوشتن کلمات ممنوعه و هرگونه متن که موجب نقض اسلام شود، به شدت خوداری کنید. 2. قبل از ارسال پارت خود، یک دور مطالعه کنید و اشکالات نگارشی و املایی را رفع کنید. 3. از پرداختن به موضوع های کلیشه ای تا جایی که ممکن است دوری کنید. 4. پس از ارسال هر پارت، جهت ویرایش، به ویراستار خود اطلاع دهید. 5. اگر در بخشی از رمان نیاز مند کمک هستید، در تالار اتاق فکر نویسندگان تاپیک زده تا مدیران به هم اندیشی شما رسیدگی کنند. ➖➖➖➖➖ درخشیدن و موفقیت را برای شما آرزومندیم. رضایت شما نویسنده ی فهیم موجب افتخار ماست. ✅اکنون رمان شما مورد تایید ما گردیده و قادر به پارت گذاری هستید.✅ 🌹قلمتون مانا، یا علی.🌹 "تیم خوبه نودهشتیا" 4 نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
Neda.eb ارسال شده در 10 آبان، ۱۴۰۰ مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 10 آبان، ۱۴۰۰ (ویرایش شده) در ۱۴۰۰/۸/۹ در 18:10، Neda.eb گفته است: اسم نویسنده:neda.eb اسم رمان:پنج آتشین هدف:فقط میخام ذهنمواز داستانای خیالی خالی کنم ژانر:عاشقانه و طنز خلاصه:مااینجاپنجتادخترنازوخوشگل وشیطون داریم ک دستشیطون اصلی روازپشت بستن بعله دراین حدتواین راه بازباپنج تاپسرغیرتیوخوشگل آشنامیشن ک باهم کلکل کنندومشکل میسازن دربین این کلکلاشون ایناعاشق میشن ودرعاشق شدن باید صبرداشت ب قول شاعر:گرصبرکنی زغوره حلواسازی.... مقدمه:عشق زیباست ولی انواع داره؛بعضیاعشق و توپول و شهرت میبینن و بعضیامثل ماتومهربونیو تعصب.. ساعت..۱۷:۱۸ ناظر: @Satiyar نیوشا....یه امشب شب عشق همین امشب و داریم چراغصه و دردو واسه فردا بزاریم به به چه صدای خوشگلی اوممم باقلواا ...اِاِ این ک صدای خودمه وقتی داشتم توحموم میخوندم ک حالااهنگ زنگ گوشیمه(اعتماد ب نفس) اه ولمون کنین بزارین بتمرگم وجی:راحت بتمرگ دلبندم خب احمق مگه قول ندادی ب بچه هاا ک برین خرید کیف و کفش خودم:اِ راس میگی خب بزار ده دقه دیگ بخابم تولوخدا وجی:الهی خاب ب خاب بری پاشو میگم ..باش چون من دختر حرف گوش کنیم پامیشم ...پس بریم ب شروع مراحل بیدار سازی خب چیه نخندین آخه کدوم آدم عاقل و بالغی ساعت دوازده شب بریم تومیلان المیراو مانیاوحادیثه ماشیناشونوپنچر کنیم بعدشم بریم میلان بعدی دزد گیرای ماشینارو یه دفه ایی فعال کنیم دممونوبزاریم رو کولمونو الفرار که این بیشعورارمیتا گیر داده نمیگه مردم شاید کاری داشته باشن شاید سرعملیات بودن نه دیگه بچه مون عقل نداره ولی جاتون خالی خوش گذشت وقتی اون مرده هیکلی با کله کچلش روبدوشامبرم زنانه پوشیده بودو دنبال ماشینمون میدویید ک ماروبگیره این تانیاخوش مغزهم فیلم برداری کرده خخخخ ینی تصور کنین یه مردهیکلی و باکله کچل یه رومبدوشامبرم یا حوله خودمون ب رنگ قرمز تنش باشه ب قول رزیتا یه شرت تور توری هم روکله ش خخخخ این نیلان بی چشم رو باز یواش میره ک اون مرده بهمون برسه ک تانیا فیلم برداری کنه منم در نقش اسب آبی دهنم ده متر باز بود هرهرمیخندیدم خب وللش (این تیکه رومث برنامه آشپزی تلویوزیون بخونید) دوبار غلت میزنیم و سپس مثل یه گُه برزمین میخوریم و بعدشانه در باسن مبارک فرو میرود وسپس فریادمیزنیم یااااااخدااااااا آیییی ننه باسنم وبعدسینه خیز ب سمت مستراب حرکت میکنیم بعداز عمیلیات فوق محرمانه زود میپرم سمت کمد لباسام اوممم چی بپوشم یه مانتو جلوباز بلند بهرنگ قهوه ایی ویه شلوار شکلاتی ویه سارافون شکلاتی و یه شال قهوه ایی با رگه های نسکافه یه کیف کفش قهوع ای سوخته حالانوبت مهمترین چیزه ارایش ولی برای من مهم نی خخ زود یه ریمل و یه برق لب میزنم دِ برو ک میری از روی نرده های پله مون سرمیخورم یووووووووووو هوووووووووووووووووووو جونمی جون چون خونه ما دوبلکس و نرده هاشم پیچ درپیچ خیلی باحاله وقتی به مقصد رسیدم یه پرش ۱۸۰ رو آسمون میزنم تق روزمین فرود میام آفرین آفرین دختر میمونم این صدای هیچکس نیست غیر مامان جونم من :مرسی مامانی و چشمام شبیه گربه شرک کردم مامان:نکن اینجوری دختره کم عقل این چه کاریه اگه از اون بالابیوفتی مغز بی مخت بخوره یه جابعدش ایشالله قطع نخاع بشی بیوفتی رو دستمون کی توجمع کنه هاهااا؟؟ من:مامان جونم توکه مهربونی حداقل جا ایشالله بگو دوراز جون نه نمیوفتم حالابگذریم از این حرفاصبونه چی داریم ؟ مامانم همینجوری کهمیرفت سمت آشپزخونه:مرگ داریم خب بیاببین چیه بعدش بخور ...بابام همینجوری ک از پله ها میومدپایین :اِ نیلوفر خانوم دخترمو اذیت نکن بیا باباجان باهم صبونه بخوریم من:الهی قربون شمابشم من چقد مهربونی شمانفسی همونجوری که به سمت میز ناهارخوری میرفتم قربون صدقه ش میشدم ..مامان:بسه بسه شوهرموخورده زود بخورو برودیگ مگ قرارنداری .من:خوبه گفتین زود براخودم یه ساندویچ عسل وگردو کردم صورتای جفتشونوبوسیدم :فعلا بای لیلی و مجنون و دِ برو ک رفتیم زود رفتم پارکینگ سوار فراری البالوییم ک بابام برای تولدم هدید اورده بودشدم و ویییییییژززززز تو راه ب این فکر میکردم چطوری رویه نیلانوببینم وای ازچیزی که بدش میاد بدقولیه.. پارت گذاری ساعت..۱۷:۱۸ ویرایش شده 10 آبان، ۱۴۰۰ توسط Neda.eb 7 1 نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
Neda.eb ارسال شده در 11 آبان، ۱۴۰۰ مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 11 آبان، ۱۴۰۰ (ویرایش شده) پارتدوم_.نیلان:اگه نیوشا گیرم بیادتیکه بزرگش موش تودماغشهمن احمق از ساعت نه صب یه لنگ درهواتوکوچه وایستادم ک بیادفقط وایستا بازاز ساعت هشت ونیم زنگ زدم تا ازخواب پاشه بقیه بچه هاهم ک بیدارن بالاخره ساعت نه وچهلوپنج دقیقه و شیش ثانیه پیداش شد بوووقق زود رفتم سوارشدم نیوشاورزیتاو آرمیتا:سلام _علیک و باهمه شوندست دادم حالانوبتی هم باشهنوبتنیوشاست دستشو گرفتم پیچوندمآوردم جلو فقط یه حرکت لازم داشت تا مچ دستش بشکنه نیوشا_آیییی آیییی غلط کردم بابا بهخدا خسته بودم به جان بابام خسته بودم دیراز خواب پاشدم من_ماهمه مون میدونیم که یه رگ تواز خرس قطبی گرفتهشدهفقطو فقط یه باردیگ دیربیای اون رویه منومیبینی اوکی شد؟؟ نیوشا-آره بابا غلط کردم چیزخوردم ولم کن رزیتادستشورویه ریش نداشتهش گذاشتوگفت-من پیشت ریشمو گرو میزارم ایندفه رو چیزخورده وللش من-فقط بخاطرتوو دستشو ول کردم -حرکت کن نیوشا-دستم دردمیکنهتوبشین پشت رُل من-از اولم چُلاغ بودی که صدایهخندهی رزیتاوآرمیتا اومدمن- ببندین که مگسای توخیابون غش کردن این دفه نوبت منونیوشا بودکه بمب خنده رو ولل کنیم :کمربندا رو سفت ببندین یک و دو وسه حرکت.. عرض دودقه رسیدیم درخونه تانیادو تا بوق زدم که زود در حیاطشونوباز کرد وپرید توماشین تانیا-چرا اینقددیر اومدی هاهااا؟ نیوشا-باباببخشید ادب شدم تانیاهم زودگرفت موضوعوساکت شد من- ارمیتافلشتوبده حوصلهام سُرید اونم زودازکیفشدر اوردو مث سوسانوتوفیلم جومونگ خم شد:اوه بفرمایید اعلاحضرت من-مرگ.فلشوکه زدم یه دفه صدای لیلا فروهرپخش شد چون باندا زیاد بود-حالا یاروم بیا دلداروم بیا زود...زود کمش کردم:این چی بود دیگه.. نیوشادستگاه بانداژ بلوتوثیه نیوشاهم کله شو تکون داد یه دفه یه دست شَتَرَق خورد پس کلهش و اون دست کارهیچکس نبودغیرتانیالامصب دست نیس بیله تراکتوره -مرض داری دیگ زبون یه مثقالی توتکون نمیدی ولی کله صدکیلیویی توتکون میدی ارمیتا-خووراس میگ من-بچه هابسه دیگه بلوتوثوزود روشن کردم بادستگاه ماشین وصلش کردم یه آهنگ از یوسف زمانی ک ریمیکس شده بود بهنام روزرویایی (خیلی خوشگله حتما گوشش کنین)و گاز وگرفتم رفتیم زودی رسیدیم به پاساژ موردنظر :خب بپرین پایین تا پارک کنم...آرمیتا..به تیپ بچه هانگاه کردم نیوشایه تیپ شکلاتی کرمی زده بود مانتوکیف و کفش شکلاتی وشلوارو سارافون زیرش کرمی و یه شال نسکافه ایی و تیپ خودم مانتوکوتاه کتون صورتی کهجلوش چهارتادکمه میخورد دوتاجیب بزرگ داشتو یه کلاه آستیناشم سه ربع بودو یه شلوارقد نودآبی آسمانی و کیف کفشمم اسپرت آبی پررنگ و شال صورتی وتانیایه مانتوبلندجلوباز باشال طوسی ویه سارافون زیرش پوشیده بودوشلوارچرم مشکی باکیفو کفش طوسی ورزیتا یه مانتوقرمز کوتاه مدلشم مثل کت بودویه شلوارلی کهمچ پاش یه دکمه میخورداندازه یه چاک کوچولوهم دیده میشد رون پاش مدلش خیلی خوشگل بودخونوک نمیگفت از کجاخریده و یه شال سرمه ایی وکیف کفش قرمزوحالا نوبت نیلان یه مانتوکوتاه مشکی یه یقه ش کیپ بودواز بالابه صورت اوریب یه زیپ طلایی میخوردآستیناشم سه ربع بودسرآستیناش دوتادکمه طلایی کوچولومیخورد شلوارم چرم کشی پوشیده بودوشالشوکیف وکفشش طلایی خب اخیشش تموم شددهنم کَف کرد وجدان-خب احمق توفکرکردی فَک که نزدی خخخخ من-هیشش وجدانهاحرف نمیزنند و کله مومحکم تکون دادم که تق خوردم به ستون-آخ ننه دخترت مُرد.. رزیتا-خب بیشعورمثل دیووونه هاا نمیخاستی باخودت بحرفی ده دقه فقط مثل ادم جلوتونگاه کن همون لحظه باخودم گفتم بزار برم محوشم اینم دوسته من دارم والا .. ساعت پارت گذاری۱۷:۲۷ ویرایش شده 14 آبان، ۱۴۰۰ توسط Neda.eb 6 1 نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
Neda.eb ارسال شده در 13 آبان، ۱۴۰۰ مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 13 آبان، ۱۴۰۰ (ویرایش شده) پارتسومتانیا-اره این دوسته که توداری وزبونشو ده متردر اورد شترررق این صدای ضربه ایی بودکه خورد توکله تانیا رد دستوکهگرفتم رسیدم به دست نیوشا دست نیست لامصب عصای حضرت موسی یه نیوشا-این چه کاریهوسط پاساژ ابرومون بردین یه ساعت مثلخانوم رفتارکنین.. وخیلی خانومانه قردادو رفتماهم عین جوجه اردک دنبالش راه افتادیم یه مغازه بود گوشهی پاساژ کیفو کفشهای خیلی خوشگل وهمینطورگرونی داشت منوتانیارفتیم اونجاهمهکفشامونوازاونجامیخریدیم فروشنده زود منو شناختو بارویی بازوصورت بشاش اومد سمتم-سلام خانوم فارابی خوب هستین؟خیلی خوش اومدین ..منم رفتم توجلددختر باکلاس وخانوم-سلام مرسی شماغلط کردین.. هیههه تِرزدم رفت صورتم درآنی قرمزشدتانیاکههمیشه گندای ماروجمع میکرد باته خندهایی کهتوی صداش بود گفت-سلام اقایهابراهیمی ببخشیددوستمون سرش خورده به زمین قدرت تکلمشویه کمی از دست داده شما ب بزرگی خودتون ببخشین.. چی من قدرت تکلممواز دست دادم حالا بزار یه چیزی بگم بدونی یه من ماستچقد کره داره من-آره توامروز خیلی خونوک شدی واه چقدم بوی بدی میدی حالانوبت تانیابودکهحرص بخوره ازحرص زیادبنفش شدوگفت-دیدین فکرکنم هنگام زمین خوردگی یکم مخش تاب برداشته ببخشیددیگفکرکنم داروهاشوچپه خورده بیا گلم بریم بهت داروهاتوبدم ببخشید مزاحمتون شدیم اقای ابراهیمی هم باصورتی کهخورده بودتو حالشگفت-شما اختیار دارین و روبه من گفت- ایشالله هرچی زودترخداشفاتون بده و باناراحتی رفت پشت میزش نشست تانیاهم به زور منوکشید بیرون مغازه من-پسمن دیووونهام کلم خورده به دیوارهم لالم هم مخم تاب برداشته تانیا-نه والاشماخیلی باهوش و خوش زبون هستین من-که اینطورتانیا فقط بدوکه اگهبگیرمت خشتکتوپاره میکنم توگردنت میندازم ۱۲۳تانیا-یاواششش حیوون کمک رم کرده این یه آدم دیوونه اس کمک منم جیغ میکشیدم کهمن دیوونهم اگهراست میگی وایستا ازاون طرفم نیلانونیوشاورزیتا میدوییدن رزیتاهم جیغ میکشید -آخ جوون گرگم ب هوابازی آخ جووون و مردمم جمع شده بودندو به مانگاه میکردن همینجوریکهدااشتم دنبالشون میدویدم نیلانم دنبال من نیوشاهم دنبال اون دوتا دیوونه دیگ پای سمت چپم بهپای سمت راستم گفتچیزنخورکهلیزخوردیموصافرفتم تویه مغازه لباس زیر فروشی ونیلانم رویهمن -آیپاشونیلان چقدهسنگینی نیلان کهاز روم پاشدگفت-براچی دنبالش میدویی منم جریانوبراش تعریف کردم اونم از خنده صورتش قرمز شده بود نیلان-یعنی تومعرکه ایی باخانومانه بودنت خخخ خودمم خندهام گرفته بودیه دفه اهنگ نینای اصغرو کبری نینای اکپرو صغری نینای اهانینای این اهنگ زنگ هیچکس نبودغیرخودم زود جواب دادم نیوشابود نیوشا-الوووو ارمیتا شماکجاغیبتون زد به دورو ورم نگاه کردم بلندگفتم-توومغازه لباس زیرفروشی زنانه اسمشم هستیه( تابلوبود ک نوشته)اعظم جووون نیوشا-پس بیاین سمت ماشینکبریم من-باشهو قطع کردم -نیلان بیابریم بچه هاتوماشین منتظرمونن نیلان:وایستامن اینوبخرم بریم تودستشو کهنگاه کردم یهسوتین و شرت قرمز گیپوربود خیلی ناناز بودولی ازینابودکهاگه بپوشی ناموسیهات دیده میشد خوشبهحال شوهرنیلان خخخخخ بعداز خریدش رفتیم بسمت ماشین...نیلانم هرچنددقیقه برمیگشت ومیگفت- خخخ خانومی بهت میاد..وقتی رسیدیم بلندگفتم-کجایی نفس کش؟؟ تانیا-خانم بااجازه مااینجاییم من-حساب تورویه جایی برسم ک حَض کنی تانیا-هه ارمیتا درخواب بیندپنه دانه من-چی!!چی؟توالان منظورت اینهکهمن شترم .. ساعت پارت گذاری۱۲:۲۹ زمان پارت گذاری:معلوم نیست ویرایش شده 14 آبان، ۱۴۰۰ توسط Neda.eb 5 1 نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
Neda.eb ارسال شده در 14 آبان، ۱۴۰۰ مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 14 آبان، ۱۴۰۰ (ویرایش شده) پارت چهارم تانیا-آره خخخ رزیتا-اه ببندین خواهشابشینینکه رفتیم نیوشاهم رفتسمترُل ماشین-همه سوارشین .. رزیتا-بچه هابریم فرحزاد نیلان-نهامروزبهاندازه کافی سوتی دادیم امروزوهمه بریم استراحت کنیم کهفردا کلاس داریم من-راستی بچه هاچیدارینتوبساطتون؟؟ نیوشا-فقطمنخریدکردمبقیهچیزینگرفتن من-چرانیلان یه چیزایی گرفته کهکیف کنی بعله و بعدش یه ابروموانداختم بالا رزیتا-حتمالباس خوابحریرگرفته..نیلانم برگشت عقب چون جلونشسته بوداول یه چشم غرهبه من رفت بعدش گفت-آره مشکلیه؟؟تانیا-نه چه مشکلی توحق داری چیزای خوشگل موشگل بپوشی بلاخره دوسال دیگ مزدوج میشی باید یکم طنازی کنی هومم؟ وتندتندابروهاشومینداختبالا نیلانمکه وقتی یکی از مزدوج شدنش حرف بزنه قاطیمیکنهشروعکردغرغرکردن-کی گفته من میخام ازدواج کنمهاابراییهرسم مزخرف که نمیشه زندگیتوجهنم کرد خوبه خودت میدونی زیادم از نیماخوشم نمیادپس لطفاگاله توببند..بعدبرگشت من-اگ منظورت اینه خشتکاتونوبهم گره زدن مسخرهاستبایدبگمکسخت دراشتباهی بعدش روموروبسمتآسمون کردموگفتم الهی خشتک منو (بعدشتوهمون موقع یه بوگاتی کهسرنشینش یه پسره بوداز کنارمون ردشد )به خشتک این گره بزن همه باهم بلندگفتیم الهی آمین یارب العالمین نیوشا-هنوتونگرفتی خشتک نیس اون بند نافه بعدشم کی بدش میادیه پسرخوشتیپ وخوشگل وباجذبه که درس عین بابای نیلانه باهاش ازدواج کنه رزیتا-والله همینوبگویه نصیحتت میکنم تویه این اوضاع بی شوهری و سینگلی سفت بچسبش نیلانم یه دفه ایی باصدای بلندیگفت-ببندیندهناتونووبعد روشواونطرف کردیعنیاین بخث خاتمه یافتایندفعهپشت یه چراغ قرمزکه زمانش ۲۰مینبودوایستادیم یه جنسیس مشکی هم کنارمون وایستادک داخلش پرپسراز این پسرای مامانم ایناکه ابروبرمیدارنوشلواراشون پایین نافشونه.. یکیشون ک سمت رل نشسته بودگفت-چطورین خانوما؟؟ رزیتا-مرسی خواهرم توچطوری؟ ودوتا ابروشوانداخت بالا پسره-توچی گفتی کجایه منبهدخترمیخوره؟؟رزیتا-والله ابروهاتوکهرفتی کاشتی قشنگ تمیزه ویه چیزمهم کجارفتی اپیلاسیون کردی؟ادرس سالنوبده؟؟ پسره-آدرس میخای؟؟بیاخونه خودم تابرات تمیزکنم خودم مخلصتم.ویهلبخندچندشزدکهبدنممورمورشد رزیتا-شنیده بودم تازگیابعضیپسراکارای زنانه میکنند(معذرتازپسرا)ولینهدراین حدفکر کنم ننه تودیدم داشت میرفتخونه اون بقال سرکوچه تون ههویهنیشخندزدکقشنگناکجاآبادپسرهیچندشسوختهمون موقع چراغ سبزشد-رزی یعنیدمت جیزخوب ادبش کردی رزیتا-درس پس دادیم استادددد .....رزیتا...وقتی رسیدم دم خونه مون پیاده شدم بعدتشکراز نیوشاوخدافسی دروبازکردموداخل حیاط شدم خونه مون یه عمارت ۳۵۰۰ متری بودک فقط ۱۵۰۰ تاشمخصوص حیاطوباغمونه ویه عمارت بزرگ ک وقتی واردمیشی یه راه رو وسمت راست یه آشپزخونه و سمت چپم هاله ک هالمون ب دوقسمت تقسیم شده یه سمتشومبل سلطنتی چیندیمکه مال مهمونیایه ویه سمت دیگش دودست مبل راحتی یازده نفری چیندیم ک مال خودمونه وجلوش tvقرار دادیم همینجوری راست میریم ک یه راه پله قراره داره ک ب دوقسمت مساوی تقسیم شده اتاقهاهم سمت بالایه کلا۸تااتاقکهسهتاش از همه بزرگتره یکیش ماله منه یکیشم مال مامان وبابام ویکیهممالداداشمهمن خودم بچه دوم خانواده م داداشمم انگلیس درسمیخونهانشاللهدوسالدیگبرمیگرده.همینجوری کهباخودم اختلات میکردم رسیدم خونه مون صداموانداختم پس کلهام-سلام مامان جونم بیاببین کی اومده؟؟ دخترخوشگل و نازت بیاکهدلم برات تنگ شده لیلای دل کوچیک رامین(اینوموقعی شنیدم ک داشتم یواشکی ازجلودراتاقشون ردمیشدم:) بیاکه نفست اومده همینجوری کهداشتم چرتوپرت تفت میدادم رسیدم توسالن سرموکه چرخوندم.. با یه ایل وتبار روبه رو شدم وتوشک فرورفتم مامان کهصورتش گلگلی شده بودگفت-اینم دخترگل من رزیتا دخترم سلام کن منم مث این دخترمهدکودکیها گفتم سلام ب همگی وبااجازه.. زود از پله هابالارفتموخودمُانداختم تواتاق و بلندگفتم وای گاوت زایید..یه دفه صدابابام اومد:اونم چهارقلو من-اومم خب سلام باباجونم خوبی جیگرر؟شرکت روب راهه خانومتون خوبه ؟دختر نازتون چطوره؟ همه چیز روب راهه ؟؟بابا-سلام دخترم مرسی همه خوبند سلام دارن خدمت وروجک بابا بیا بقلم بدوو منم که محبت ندیده زودخودموشوت کردم سمتش-به به چه بابای مهربونی بابایی:بسه دیگ اونقد زبون نریز نمیزارم مامان تنبیهات کنه ولی یه شرطی داره ؟؟من-خبچیه؟ هرچی باشهازالان قبولویهلبخندتهاشزدم بابا-مثلآدم رفتارکنودختر خوبی باش یعنیحض کردم ..باتعاریف بابام یهدفعهمیبرتت بالاوبالاو ازاون بالاشوتت میکنه توفاضلاب دراین حدحالم گرفته شد ...من-مرسی ازتعریفات شماحالاشمابرید من لباساموعوض کنم زودی میام پایین بابا-باش پس منتظرتیم.. ورفتای خداملت بابا دارندماهم باباداریم هی توحال ماتِرمیزنه والا ..وجی-یکی درباره پدراش اینجوری نمیحرفه من-سلام وجی جون خوبی؟؟ توکجابودی تاحالا؟؟ کجابودی تاحالا؟توکدوم نقطه یه دنیا؟کجابودی تاحالا؟؟ وجی-اه ببندبرو حاضرشوکهمامانت پوست از کلهاتنکنه من-اواراستمیگی ..بعدازاینکه لباساموبایه بلیزصورتی استین دارویهشلوارآبی روشن عوض کردم ارایشمم یکم تمدیدکردم وپیشبهسوی هال همینجوری کهباطمانینه راه میرفتم وسعی میکردم یه دخترخوب باشم رسیدم پایین کههمه برگشتن-راحت باشین بیزحمت و پاتندکردم کناربابام نشستم باباروبه منو مرده کنارش اشاره کرد-اینم تک دخترمن رزیتا و رزیتاباباایشونم همکارجدیدمونن آقاعلی منم که شیرین زبون زودپریدمو دستشوگرفتم کهببوسم نزاشت.. علی عاقا-اِ دخترم این چه کاریه ؟؟من-والاعموجونم بهمن یاد دادنکهباید بابزرگتربااحترام رفتارکنی شماهم کهمثلعمویه من هستین الهی قربونتون بشمویهلبختدناززدم عموعلی-باریکالله چه دخترخوبی توهم مثلدخترنداشتمیحالابیاوسط منوبابات بشین یه لبخندگله گشادزدم پریدم وسطشونوبه بابام نگاه کردم کهبایه لبخندوتوچشماش میشد خوندکه.. من یادندارم چیزی ازتوچشمای آدمابخونم والا چیه توقعهای بزرگی دارین:) عموعلی-خب دخترم دانشگاه میری ؟چی رشتها یی میری؟؟من-اره عمورشتهامم علوم پزشکیه هنوز ترم اولیهام عموعلی-آفرین خوب رشتهایی داری پسرمنم ترم آخرپزشکی فکر کنم تویک دانشگاه باشین من-فکرکنم پسرتون اینجاهستن؟عموعلی-نهکار داشت نیومد وروموسمتدیگهکردم وقتی من میگم یه ایل اینجاهستنیعنی دونفرعلی عاقاو زنش ویه پسرحدود ۱۵ سال توهمین فکرابودم کهنگاهم بانگاه مامانم کردبرخوردقلبم ازخشتکم بدَر خورد.. بعله دراین حدوحشتناک بود کهاشاره میکرد برم سمتش آبدهنموباسروصدا قورت دادم و بسمت بابابرگشتم و باچشم ابروبه مامان اشاره کردم کهازشانسخوبم بابام اصلانگرفت هیچ بلندم گفت چی شده؟ من-اوففف بابایواش چشمای مامانونگاه.. اونم یه نگاه انداخت-خب ک چی؟ من-یعنی نفهمیدی قصد داره منواز هستی ساقط کنه بیابه دادم برس جیگر ولباموجلودادم اصلا عموعلی رو فراموش کرده بودم که صدایخندها ش بلندشد من-هیهههه خدایاخودموبهخودت سپردم عموجون نخنددیگهباباشماهم برین مامانوارام کنید باباهم کههمونجوری میخندیدزیرلب میگفت ازدست تودختر وبعدبلندگفت-زن بیابریم بالایه پرونده گم کردم پیداکنیم هرچی گشتم پیدانکردم مامان-الان که وقتش نیست باش یکموقعدیگ بابا-نههمین الان نیازدارم مامان-پوففچشم عزیزم بریم منم همینجوری باخودم میگفتم-ای بابای کلک ازچی راه هایی وارد میش ناقلا ...صدایهخندهیهعموعلی و زنش بلندشدای وای باز بلندفکرکردم باصورتی گلگون شده برگشتم سمت زن عمو-اوممم شماهمهیه حرفاموشنیدین؟؟عمو-بعلهه من-خب عیب نداره این چیزاعادیه خخخخ وپریدم ساعت۲۰:۲۰ ویرایش شده 14 آبان، ۱۴۰۰ توسط Neda.eb 5 1 نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
Neda.eb ارسال شده در 26 آبان، ۱۴۰۰ مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 26 آبان، ۱۴۰۰ پارت پنجم خخخخ وپریدم بغل زن عمو-اسمتون چیه زن عمو؟؟ زن عمو-پرینازم خوشگلم من-واییی خیلی بهتون میادماشالله صورتتون شبیه پریهاست صورت زنعموگلگون شد-وایی خداجووون چقدگوگولی من ازادمای خجالتی خوشم میاد بلندگفتم-خوشبحال عموچه زن باحجب و حیایی وخوشگلوگوگولیی عموعلیهم که همینجوری پاشداومدکنارش نشست وگفت-بعله این خانوم عشق منن و یه ماچ خوشگلی ازلپش کرد یه دفه صدایه همون پسره بلند شد-ای بابااینجابچه نشسته یه کم مراعات کنیدمنمرفتم بسمتش-آی دمت گرم گل گفتی مردمای حالاخجالت سرشون نمیشه فکر نمیکننداینجابچه نشستهو دستامونوزدیم بهم من-اسمت چیه عاقای شجاع؟؟ پسره-پیمانم وشما ؟من-رزیتایم بیاباهم بریم ps4بازی کنیم پیمان-آخ جوون بپربریم و بدو رفت سمت دستگاه ها منم رفتم سمت عمووزن عمو و لپاشونوبوسیدم ویواش دم گوششون گفتم-با اجازه تون میریم بازی کنیم کهزن عموهم برگشت و لپموکشید-برو دخترنانازم ...ینی اگه بگم اونلحظه رفتم فضادروغ نگفتم و باذوق فراوان رفتم بازی بعداز نیم ساعت بازی کهمرحله آخرش بود من برنده شدم-یوهاهاهاها من بردم اره ب من میگند رزیتاپنجه آتشین دختر رامین پنجه طلا ماکلاجد درجدپنجه هامون جادویی ارهههه داداش... مامانمم از اون طرف سالن صدام زد-رزیتاپنجه آتشین بیاین ناهار پیمان-اه ینی چی یه مردببازه به یه دختراینبهغیرتم برخوردکرداگه راس میگی یه روز بیاباپاشامون بازی کن ببین میتونی اونوقت از خودت تعریف کنی من-هه کورخوندی چرانتونم حتمایه روز میام جاخونه تون اونم شرطی بازی کنم و دستموبردم جلواون هم همون موقه که دستشومیاوردجلوگفت-قبوله و دستامونوتکون دادیم و دست در دست رفتیم سمت میزناهارخوری وجی:چی دست دردستی شد منم کهاصلاانرژی نداشتم جوابشوبدم هیچی نگفتم تاجونش درآدوالا ینی چی؟ بعدازناهارکهفسنجونوسوپ شیرودسرهم ژله یه شکلاتی و ترامیسوبودخوردیم من-اوه چقد خوردم مامانجون دستتدردنکن مامانم-نوش جان دخترم همینجوری کهپاشدمعمووزن عمورواز لپاشون بوس کردم که چشای مامانوبابام گردشد من-بعلهه چیه عمووزنعمومه دوست دارم بوسشون کنم و روبه عموایناگفتم-بااجازه تون من برم استراحت کنم خسته ام فعلاخدافس وباپیمانم زدم قدش عموعلی:برودخترم بسلامت منم همینجوری کهاز بالای پله هامیرفتم برگشتم بایبای کردم.. اوف چقد خابم میادو تق خودموانداختم روتختو خوابیدم ساعت پارتگذاری۲۰:۵۴ پارتگذاری بعدی :معلوم نیست شرمنده 5 1 نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
Neda.eb ارسال شده در 2 آذر، ۱۴۰۰ مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 2 آذر، ۱۴۰۰ (ویرایش شده) پارت شیشم...تانیا....اومممم چه هوایهخوبی ابریه چون فصل پاییزه من عاشق این فصلم.. حاضربشم کهنیوشامیاددنبالم ودنبالبقیه بچه ها نیلان میره مامیخایم زودتربریم که یه جای باصفاپیداکنیم وجی-خب مخ فرحزادکه همه جاش باصفاست -اوا راست میگی مرسیکهگفتی الان ساعت ۹صبح اوم بنظرتون چی بپوشم رفتم سمت کمدلباسام یه مانتومشکی کوتاه کهآستیناش سه ربع ویه بنداسپرتم از سرشونه هام تاپایین میاد ودوتاجیب نقره ایی بزرگ پایین مانتویه ازوسط کمرمم یه کمربندمشکی چرم میخوره که کمرباریکمونمایان میکنه یه تیکه بالاشم نقره ایی و شلوار قدنود مشکی که پاچه هاش ضابداره وبعدهمکفش اسپرت لج دارمشکیم که بندای نقره ایی داره یه طرفش وبه کوله نقره ایی ویه شال مشکی ساده و حالاارایش یه رژصورتی رولبای قلوه ایی کوچیکم میزنم ویه کم ریمل و تمام درهمین حدوباعطرچنلمم دوش میگیرم از اتاق که بیرون میام بهسمت پله هاا میرم وبلندبراخودم صحبت میکنم:سلام اهالی خونه چطورین؟صبح عالیتون متعالی بابایی کجاایی نفس مامانجون شماکجایی عشق جان بابا هاا ای ناقلاهاا ...همون موقع تیناعاجی کوچیکم کهشیش سالشه از آشپزخونه بیرون اومدگفت-اه تانیاببنددهنتوالان چه احساسی داری که صدای عین الاغتوبلندکردی ویه پشت چشمیم برام نازک کردو رفت توآشپزخونه بدوبدو رفتم توآشپزخونه که این وروجک بی ادب و بگیرم -خیلی بیتربیتی اگهبگیرمت تیکه بزرگت چشای مشکیته فهمیدی ؟ تینا-عه عاجی نفهمیدی که میگن مشکی رنگهعشقه توهم ب عشق رنگ چشام ببخشین من-بخوربخور دختره یهبیتربیتبیشعورکوباباومامانت هاها؟؟ بابام ازپشت سرم بیرون اومد-بعله دخترم چیشده؟کی چیزی گفته بهت -بگم تیناخانوم بگم که گوشاتوببره هاا؟ تینا-عاجی غلط کردی منم کههواسم پرت کیک توت فرنگی رومیزبوداول نفهمیدم چی گفت بعداز این که آی کیوم افتاد-چی گفتی فقط واستا اونم دوان دوان رفت پشت مامانم قایم شد تینا-مامانجون نیگامن صب حگفتم ساکت باشه کهشماخوابین سروصدانکنهبعدش این دنبالمه کهمنوبزنه بدکردم ..عه نگااین دختره ی هفت خطو مامانم که همیشه پشت این وروجک بود-آفرین دخترم بروبشین صبحونهتو بخوراگه جرات داشت بهت چپ نگاهکنه و توتانیاخانوم میشینیبهبچه مم چپ نگاکنی حسابت بامنهاوکی شد؟ -باش هرچی آسمان خانوم بگه و بدون اینکه چیزی بخورم بسمت بابام رفتم گونه شوبوسیدم ورفتم بیرون بابا-کجادخترم؟؟ -هرجایی غیرازاینجاکه منودوس ندارند گاهی وقتاحس میکنم کهبچهشماهانیستمخدافس شما. همون موقه نیوشازنگید -الوجان؟؟ نیوشا-سلام بپربیرون -اومدم فعلا.. برگشتم بادیدن چهره مامان کهگریون بود مواجه شدم.. اصلامحل ندادم زودی پریدم بیرون رفتم توماشین-سلام خوبی عزیزم ؟؟ نیوشا-مرسی توچطوری ؟ -خوبم.. وراه افتاد من همیشه همینجوری بامامانموتینادعوامیکنم گاهی وقتاحس میکنم مامانم منودوس نداره یه جوری رفتارمیکنه ولی بابام فرق داره اون عشقه نفسه خیلیم دوسش دارم یه خوبیم که دارم اینه نقاب بی تفاوتیم و خوشحالیم همیشه دم دسته الانم از اون نقاب استفاده کردم فقط تنهاکسی کهمیفهمه ناراحتم نیلانه لامصب هیچی رونمیشه ازش مخفی کرد باصدازدنای نیوشا برگشتم سمتش-هاچیه؟؟ نیوشا-کجایی بابامیگم امروز هوابد نیس برایبیرون رفتن؟؟ -نه باباکیف میده برایبیرون رفتن و پیاده روی ای کاش حسن فریهامومیاوردم:( نیوشاهم زدرولبام که جلوبرده بودمشون گفت-ای جان بغض نکن حسن فریهام تویه کیفمه بهت میدم پیاده روی کن توکهعشق این هوایی منم پریدم لپشوبوسیدم وبعدش دندون گرفتم که آخش دراومد-مغسی مادمازل بوسسس و گازز خخخ نیوشا-مرگ بیشعور.. وصدای ضبط و بالابرد که آهنگ( تهی(قلبم) وایمیسته قلبم اون وقتی راه میره.. اون مث خون تویه رگ..همیشع هم جای توخالیه میدونی دویوونتم...باتومن سرپام وهمیشه حال من خوب وقتی ک هستی پس بمون..اومدی سر رام شدی دلیل خنده هام تویی امیدلحظه هام بمون برام.....بمون برام.....بمون برام ..شدی دلیل خنده هام تویی امیدلحظه هاام..بمون برام .. قلبم ..ببین کیه.. قلبم ببین کیه ..قلبم ببیین کیه ....قلبم ببین کیه ببین کیه.. تنهایی باتوتنهایی نیس ..نمیکردم من جایی ریسک تاوقتی بهم ثابت شد کمیابی مث توهیچ جایی نیس...فرشته یه روی زمین حالم باتوخوبه همین ..میدونی..آینده موباتومیبینم خوبیش اینه ک توامیدهمیم..باتومن سرپام میشه حاله من خوب وقتی ک هستی هستی پس بمون..اومدی سر رام شدی دلیل خنده هام تویی امید لحظه هام..همه جونمی.. پس بمون برام..بمووووون برام....بمون برام...شدی دلیل خنده هام تویی امیدلحظه هام...بمون برام ..قلبم ..ببین کیه .قلبم.بیبین کیه قلبم..بیبین کیه قلبم ..قلبم )چهآهنگخوشگلی همون موقه بابام زنگ زد که رد دادم و اس زدم براش-من بابچه هامیرم فرحزاد شبم نمیام خونه میرم خونه نیلان گوشیمم خاموشه زنگ زدین جواب نمیدم دوستون دارم بای♡ وگوشیمورو حالت پرواز گذاشتم ساعت پارتگذاری:۱۲:۲۱ پارتگذاری بعدهم بازم معلوم نیست ویرایش شده 3 آذر، ۱۴۰۰ توسط Neda.eb 4 1 نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
Neda.eb ارسال شده در 2 آذر، ۱۴۰۰ مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 2 آذر، ۱۴۰۰ (ویرایش شده) پارت هفتم..نیوشا-کی بود؟؟ -خوبهالانبگمبتوچهکیفکنیوابروهاموتندتندانداختم بالانیوشا-بروگمشو پایین و منُپیاده کرد -مرسی عزیزم کیفمومیزارم توماشینت فقط گوشیمومیبرم وحسن فریهاتم بده راستی هرجارفتیآدرسوبرام اس بزنی بوس بای.. اونم بدون خدافسی رفتواقعااین چی رفیقیه..حسن فریهاشم ازاون بی سیمابود ایجان بلوتوثوزودفعلاکردم ..گیشتری گیدینگ ماشاللله و اهنگ خیالت راحت مهرادجموگذاشتم و پیاده رفتم (بدون شباهمش خرابه حالم مگ من جزتوکیو دارممم..گره افتادهبهکارم کجاییوواون چشمات مشکل گشایی..دوس دارم دور بشم از همه .).همون موقعسرموبالاآوردم یه ماشین تنداز کنارم ردشدکهآبهایکنارجوب ریختت روم وهمه یهریختموریدددد همونجوری کهمانتومواز تنم جدامیکردم تندتندوبلندنفرین میکردم -الهی ریختت بی ریخت بشه الهی که بگوزی جلو دوست دخترت کهآبروت بره الهی اسهال خونی بشی الهی اسهال کهشدی نتونی کنترل کنی برینی زیرت الهی بری توچاه فاضلاب که همهیه ریختت اسهالی بشه اوه تانیاچی گفتی دمت گرم سوسماز داری ب والله یکدفعه صدایهخنده بلندشد برگشتم که بایه حوری پسرروبروشدم ای جان مامانی چقد خوشملی شما حوریه-خخخخ خانم خخخخخ کمک لازم خخخ دارین هههه؟ منم که همونجوری ماتش شده بودم گفتم-اگهشماکمک کنی چراکه نه؟؟ هیه چی گفتم زود زدم رو دهنم صدایهحوریه بلندشد-پس بیاین بریم تواین فروشگاه لباسه؟ -نه مرسی الان زنگ میزنم بهدوستم تابیاد حوریه-این چه کاریه خب پولشوبرام بعداکارتبهکارت میکنید -واقعاممنون پس بریم ..خخخ فکرکنم ماتش برد الان باخودش میگه این چقدپررو بود دم فروشگاه کهرسیدم برگشتم-اوممم خب میدونید چیه من اینجوری روم نمیشه بیام توازبیرونش که معلومه اینجاخیلی باکلاسه شمابرین باسلیقه خودتون یه چی بخرین بعدش منوصداکنیدتا تن کنم ویه دستی به صورتم بکشم حوریه-نهاین چه حرفیه ؟؟این فروشگاه مال پسرعمومه لطفا بیاین توو -باشه پس بریم اول شما.. حوریه هم بدون تعارف رفت تو نهخوشمان آمداهل تعارف تیکه پاره کردنهم نبود همینجوری کهفکر میکردم دنبالشم میرفتم که یکدفعهوایستادمنمشترق خوردم بهش اخخخ بابا دماغم همونجوری که دماغمومالش میدادم بهش توپیدم-کمرکهنیستکوهه لامصب حوریه هم بالبخندنگاهم میکرد بااهوم اهوم یه پسر برگشتم برگشتن هماناو روبه روشدن بایک یک عن فضایی(چیه فک کردین زندگی همیشه روی خوش داره براماکه اینجوری نبود) روبه روشدم اه چندشم شد پسره دستشو برد سمت حوریه-سلام داداش منورفرمودیناینجاروخوبی؟ حوریه-سلام مرسی این چه حرفیه سعیدلطفارگالای مانتووشلوارزنانه رو نشون بدهبهخانوم عن فضایی یاهمون سعید-معرفی نمیکنی خانومو؟ حوریه-یکی ازدوستانه قدیمیه لطفاکارمونودرس کن کهبابچه هاقراردارم سعید-چشم از این طرف لطفا.. چندتا رگال مانتوو شلوارنشون داد که همه شون خوشگل بودندکه انتخاب از بینشون خیلی سخت بود زودیهمانتونارنجی اسپرت بلند که مث بارونی بودبرداشتم و سمت شلوارشم یک شلوارمشکی و سمت شالشم یکشالمشکی ساده رفتم تواتاق پروو زود تن کردم واو چقد زیبا شدم جیگرکی بودم من همینجوری که چرت میگفتم اونم باصدای بلندصدای دراتاق پروو بلندشدکه صداش ته خنده داشت-خانوم زیباوجیگرزود بیایدبیرون من-انااومدم.. و در اتاق باز کردم که نگاهش روم ثابت شداونم هیشکی نبود جزعن فضایی منکه شانس ندارم-وای چقد خوشتیپ شدین من-مرسی همون موقعحوریه اومد-بریم؟؟ -بریم حوریه-مرسی فعلا خداحافظ سعید-خداحافظ داداشو شماخانوم یکبرگه گرفت سمتم خوشحال میشم باهم درتماس باشیم منم که بدون پوست رک رو راست گفتم-من کهاصلااصلا خوشحال نمیشم که بایه عن فضایی درتماس باشم فعلا.. و زودتر از اون حوریه از فروشگاه بیرون زدم حوریه که بیرون اومد پریدم سمتش-دستتون دردنکنه میشه مبلغ و شماره کارتتونوبهم بدید که براتون تاشب واریزمیکنم حوریه هم اخم کرد- این چه حرفیه؟؟ این وظیفه هرانسانیه -این حرفونزنید لطفابگیدکه بعدا باز عذاب وجدان نگیرم حوریه-باشهپس بریم براتون تویه کاغذبنویسم و بسمت جنسیس مشکی رفت حوریه-بشینیدتایه جایی برسونمتون -نه مرسی خودم میرم حوریه-لطفاخواهشمورد نکنید -باش ..رفتم سمت کمک رانندهاشنشستم گوشیموکه ازحالت پرواز درآوردم یک سیل پیام اومد برام که آخریه هم از نیوشابود ادرس و فرستاده..حوریه-آدرسی داریدتا برسونمتون ؟منم آدرسو دادم کهگفت اونم همونجاقرارداره بعداز ۱۵ مین رسیدیم -مرسی آقایه؟؟ حوریه-امیرتوسلی هستم -آقای توسلی لطفا شماره کارت تونوبدید اونم یککاغذ دادکهگرفتم -واقعاممنون فعلا خدافس و منتظرخدافسیش نشدم ساعت پارتگذاری۲۳:۲۷ پارتگذاری بعدهم معلوم نیست ویرایش شده 3 آذر، ۱۴۰۰ توسط Neda.eb 4 1 نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
Neda.eb ارسال شده در 4 آذر، ۱۴۰۰ مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 4 آذر، ۱۴۰۰ پارت هشتم...وارد رستوران شدم بچه هانبودندای باباکجاییدشمها؟؟ همونموقع نیلان زنگید-الوجانم؟ نیلان-توکجاییدقیقا؟؟ -داخلم شماکجایید؟؟ نیلان-بیاپشت محوطه -باشه اومدم فعلا.. وقطع کردم ازهمونجابرگشتم رفتم پشت محوطه ... چهارتاتخت بود که یکیش خانواده نشسته بود دوتاهم پسران باغیورمملکت اخریشم اکیپ خودم تندوفرز از جلوتخت اولیه که خانواده بود ردشدم دومیه هم ازاین پسرای مامانم اینابودمیخاستم ردبشم که یکیشون گفت-خانومی بیا بغل دست خودم بشین و هرهربادوستهاش خندیدند منم نامردی نکردموچون دم تخت نشسته بود برگشتم -برو بگو نهنهات بیادکنارت بتمرگه و رفتم جلو یک مشت زدم توفکاش بلندگفتم-حالابخوربعدم هستشو تُف کن بعدم خرامان خرامان بدون اینکه همه ماروازتودیدمیزدند محل بدم به سمت اکیپ خودمون رفتم -سلامم عشقولیای من که همه شون هماهنگ گفتند-سلام خانوم جکی جان و خندیدند ارمیتا-عجب ضرب دستی داریو خندید حقم داره پسره کنارلباش پاره شد نیلانم دستشوبالابردیعنی بزن قدش پنج تامشت بالاوپایین وچپ وراست ومستقیم وبعدش پنج تاکف دست لازم چپ وراست وبالاوپایین ومستقیمبعدشم دست دادیم همدیگه روبقل کردیم این هم بزن قدش پنج آتشین -بچههامچ دستم دردمیکنه ولبامودادم جلو رزیتاهمکهبهطبقعادتهمیشگیاش دوتالباموگرفت لاانگشتاش و فشارداد-آخخ وحشی امازونی رزیتا-خب عزیزم باضربدستی که داشتی معلومهبایددردبگیره من باخودم گفتم این شیرپاکتی الان مچاشمیشکنه -هاچی گفتی من شیرپاکتیهستم..همونموقعچشمم افتادبه دستمال رومیزوبرداشتمش وتق زدمبهسرش -هاهاهااینهم شیرپاکتیولیمواظب باش سرتونبره رزیتا-آی الهی ک هدستت بشکنه الهی بگم بمیری خونوک ارمیتا-اه بچه هاببیندیدیه سوژه گیرآوردم داغه داغ نیوشا-کوکجاس اری( مخففآرمیتا) آرمیتا-اون دخترداخل سالن کهکنار پنجره نشسته شالاشزردقناریه دارهبه اون پسره کهچشمهاششکلاتی و پوستشهم برنزه رومیخوره لامصب خوب چیزیهم میخادتورکنه برگشتم کهچشمم خوردبه حوریه یاهمون امیر-عه این که امیرهه نیلان-منظورت همون پسره ایه؟؟ -اره اسمش امیرهوبراشون جریانوتعریف کردم....من-اره کهدلتون باز شه ومیخام براش پول بریزم اینهمشماره کارتاش یه دفعه صدایه نیوشابلندشد-هوووف بچه هافکر نمیکنید هواسردشده ارمیتا-هومم آره کاشکییکپتومسافرتی برمیداشتیم نیلان-من توماشین یک پتومسافرتی دارم تانیاپاشوباهم بریم -باش ده مین دیگهبحرفیم بعد ساعت پارتگذاری۱۷:۴۶ پارتگذاری بعدی معلوم نیست شرمنده 3 1 نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
Neda.eb ارسال شده در 4 آذر، ۱۴۰۰ مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 4 آذر، ۱۴۰۰ پارت نوهم...نیلان-باوووشه بعدشم نشست وشروع کردیمبهحرفیدن بین صحبتامون بهصورت بچه هاتوجه کردم نیلان صورت گردوسفید داشتوچشماشهمسبززمردی بودابروهای بلندکمونی داشت وبینی هم عملی ولبای غنچه ازنوع بزرگونش و یه چیزجالب چال گونه هم داشتوموهاشهم خرمایی بلندبودکهتازگیهامش کرده خیلی خوشمل شده دومهمکه نیوشاصورت گردولی یکم کشیده ورنگ پوستشم سفیدهچشماشمکهمشکیه خیلی بزرگه ک نیلاناسمشوگذاشته چشمخریهمن خب حق داره خیلی چشماش بزرگه وابروهاشم مشکیه بلند وبینی هم عملی لباشم غنچه ازنوع متوسط (خخ)یه خال باحالم روابرویه سمت راستش داره موهاشم که بلندمشکیه وسومیم که رزیتاصورت گردوکشیده و رنگ پوستش گندمیه چشماشم قهوه ای شکلاتی اصلایه رنگ خاصه ابروهاهم کوتاه و بینی عملی ولباشم غنچه ازنوع کوچیک کهیک خال بالای لباش داره وموهای بورو بلندداره وآرمیتاهم صورت کشیده رنگ پوستشم سفیده که خل مشنگ تازگیهابرنزکرده چشمای عسلی داره ابروهاشم کوتاهه وبعدشم بینی اش عروسکیه لبای متوسطوغنچه داره موهاشم بلندمشکی و ازهمه مهمترخودم خودزیبای مامانیم الهی نیوشابه فدایم خخ من صورت کشیده وگرددارم که سفیده چشمامم طوسیه ابروهای کوتاه شیطونی دارم بینی هم بلندعروسکی دارم لبای غنچه ازنوع متوسط که پایین لبم سمت چپاشیه خال داره یعنی عاشق این خال لبمم موهای بلندمشکی دارم بعله ماچنین اکیپ خوشمل و شیطونی هستیم دراین حد ..همه ی فکرایه من درحدیک مین هم نبود تانیاتانیا شترق -آی مرگ کی بودکه الهی دستش بشکنه اوفف چقدمیسوزه همینجوری پشت گردنموماساژمیدادم ارمیتا-پاشین برید دیگه یخیدم -خب مثل آدم بگو نیلان بریم؟؟ نیلان-پاشوبریم گوره خرخودم خخ ... ساعت پارتگذاری۲۳:۲۹ پارتگذاری بعدی معلوم نیست 3 1 نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
Neda.eb ارسال شده در 5 آذر، ۱۴۰۰ مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 5 آذر، ۱۴۰۰ (ویرایش شده) پارت دهم.....نیلان.....حال تانیایککم گرفته یه بهش گفتم باهم بریم پتوبیاریم چونکه بایداززیرزبوناشحرف بکشی تابهتبگهدراینحدرازنگهداره.. باحس اینکه کسی کنارم وایستاده بود سرموبلندکردم .. تانیابود -خب تانیاخانوم تعریف کن تانیا-پوفف اصلانمیشه چیزیوازت پنهون کرد خب بازامروز بامامانم بحثم شدومنم ازخونه زدم بیرون وگفتم میرم خونه نیلان -خبدرباره چی بحثت شد؟؟ تانیا-بازم بحث همیشگی میدونی چیه فک میکنم تواون خانواده جایی ندارم کسی منودوس نداره به غیربابام که همیش پشت منه -حرفاتودرک میکنم بالاخره اون مادرته کسیه که توروبزرگ کرده درسته بعضی موقعهابدرفتاری میکنه و پشت تینارومیگیره چون اون کوچیکه وتوبزرگیواز پس خودت برمیای قرارنیستکههمیشه پشت توباشند اصلایه ضرب المثل قدیمی هست که میگنه سکه دورو داره یه بارشیریه بارخطمیدونماینضربالمثلمهیچربطینداشتو توهم بچه بازی درنیاروامشب برمیگردی خونها تون فکر نکن خونهیهماجایی نداری چراتووروسرمن جاداری ولی خداروخوش نمیادخانوادهات نگرانت باشند فهمیدی؟ تانیاهم هی لفتش میداداز جواب دادن ای بیشعور منم برگشتم زدم توکلش تانیا-آخ چرامیزنی؟؟ -چون بایدادب بشی جواب بده دیگه؟ تانیا-اوفف باشه کی جرعت داره از زیردستورات تودربرهکهعواقبش پایه خودشه نههه خوشمان آمدهمون موقع رسیدم به بوگاتیمشکیم ا؟الان وقته قربون صدقه شدنماشینمه بلندمیگفتم-آی الهی قربونت بشم آی تانیافدات خوشگلم اِی آرمیتافدات دخترم ای نیوشا قربون چهارچرخت بشه ای رزیتابرات تیکه تیکهبشه ساعت پارتگذاری۱۴:۱۸ پارتگذاری بعد هم امشب انشالله ویرایش شده 5 آذر، ۱۴۰۰ توسط Neda.eb 3 1 نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
Neda.eb ارسال شده در 5 آذر، ۱۴۰۰ مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 5 آذر، ۱۴۰۰ پارت یازدهم......که صدایه تانیادراومد-عهبازشروع کردی زود بردار بریم -اه چندش بیخاصیت باییست دیگه ..بعداز برداشتن پتووچک کردن قفل ماشین برگشتم و راه افتادیم بنظرتون چقدآقای توسلی برایتانیاخریدکرده؟؟ تانیا-۵۸۰ تومن کارت کشید ای بابا بازبلندفکریدم من تانیا:اره بلندفکریدی -خب باش همین الان بیابریم ازپذیرش پول بگیریم بری بدی اوکی ؟ تانیاهم هیچی نگفت که فکر کنم جوابش بله بودشخصادوست ندارم جلویکآدم غریبه بدجلوهکنیم تانیا-عه راستی چه رستوران خوشگلیه -بعله رستوران پسرعمهامه ماکلاجددرجدخوش سلیقه اییم وزبونمودراوردم تانیا-اه ببندچندش منم جوابشوندادم تابسوزه بیشعور وراهموبسمت پذیرش کج کردم که پسره منوشناخت پسره-سلام خانوم احدی خوش اومدین چیزی لازم دارین درخدمتم؟؟ -سلام مرسی بیزحمتمن یه مبلغ کارت میکشم شماهم دستی بهم تحویل بدین ممنونتون میشم پسره-چشم و کارت خوانوبسمت من سوق دادمنم کارت کشیدم -ببخشیدمیشه همین الان پولوازتون بگیرم؟؟ پسره-بله یه لحظه صبرکنید و۵۸۰ تومن دستی داد-مرسی عاقای؟؟ پسره-مولایی هستم -مرسیاقای مولایی مولایی-خواهش میکنم وظیفه بود و راهموکج کردم به سمت میز بچه هاا بلندگفتم-تانیابیااینهم پول برو بده اقای توسلی تانیا-باشه پس بیاباهم میریم -نه من حوصله ندارم خیلی راهرفتم تانیا-باشه خانوم کواآلا نیوشاپاشوباهم بریم وخودش جلوترراه افتاد -بچه هاچی سفارش دادین؟ رزیتا-سفارش دوتاقلیونودوتاقهوه تلخ براتوونیوشاومنوتانیاو ارمیاشکلات داغ -خب پس چرانیاوردن؟؟ اری-ایناهاش اوردن وقتی سفارشامونوروی تخت گذاشتند ورفتن -خب بچه هادرس خوندین ؟؟ اری-نهبابارزیتاهم حرفشوباکله اش تصدیق کرد صدایه دعوامیومد -بچه ها صدای نیوشانیست؟ اری-راست میگی پاشین بریم ببینیم چه گِلی دارن له میکنن وخودش دوان دوان رفت منو رزیتاهم پشت سرش رفتیم بعلهه چی میبینم بدون ماآب بازی میکنن -یوهووونفس کش منمهستموتندی شیلنگ کنارحوضوبراشتموصورت رزیتاروخیس کردم که همه آرایشاش ماسیدبلندگفتم-هیههه خدایاتوبه چی میبینم ازهلوب لولوتبدیل شد ساعت پارتگذاری۱۹:۳ پارت گذاری بعدی معلوم نیست 3 1 نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
Neda.eb ارسال شده در 6 آذر، ۱۴۰۰ مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 6 آذر، ۱۴۰۰ (ویرایش شده) پارت دوازدهم..کههمهزدندزیرخنده رزی(مخفف رزیتا)-ههه خربخنددببیندین دهناتونوکه مگسامیان توش جیش میکنند وحالانوبت منبود کهبخندم رزی -نخندمیگم و یه مشتآب ازتوحوض ریخت روم واین شدبوق شروع آب بازیه ماا اری-هرکی جرعت داره نزدیک من بشه؟ نیوشابلندگفت-بچه هااحاضرین؟؟ بلندگفتیم -بلهقربانبه غیراز اری-بااجازه بزرگترابعلههه و دست زنان سلاح هامونو برداشتیم و یواش یواش بسمتش قدم میزدیم اری-هوششه یاواشبه کجاچنین شتابان؟؟ -توروخیس بنماییم اری-اوه چی حرفاشتردرخواب بیندپنه دانه تانیا-نه نهاشتباه سریدی بزارمن بگم اری درخواب بیندپنبه دانه و تندتندابروهاشوانداخت بالا -بچههااماده ومنم شیلنگ دستمو نیوشابطری وتانیایه کاسه ورزیتاهم دوتابطری دستش داشت آبامونوبایه حرکت حرفه ایی روش خالی کردیم که بدبخت خیس شد منم بایه حرکت فوق محرمانه دستموسمت گِلای کنارباغچه بردم ویکمشت پشتم قایم کردم -اواخاهری چیکارشدی فرشته هاازآسمون روت جیش کردند ورفتم بغلش کردم یک دست پشتش واون دستی که گِل داشت روسرش مالیدم -به به چه دخترنازی وهمینجوری دستمومالش میدادم اری-ا..این ..چ..چیه رو..کلم؟؟ -خودت دست بکش میفهمی ؟؟ دستشوکه بردروکلهاش بایکمشت گِل مالیده شده مواجه شد رزی هم که همونجوری به مانزدیک میشد کَف زد-اوه مای گادچه اثرهنریه زیبایی و دوبارزد روشونم عه عه عه فکر کنم اری رفته توهنگ دستمودوبارجلوصورتش تکون دادم -هوه هوووکجایی؟؟ میدونم اثرم خوشگل شده نمیخادبری توهنگ بلاخره به حرف اومدوبلندفرمود-نیلان تاسه میشمورم اگه جلوم باشی تیکه بزرگت همون خشتکته ۱.۲.۳ ومن بدوواری بدو من بدواری بدو همونجوری که میدویدم گفتم-چیه خوشت نیومده ؟؟خب یک دقعه واستادرستش کنم اونم جیغ کشید-جرعت داری واستا بین جمعیت پسرعمه مودیدم شایدبتونه منوازدست این آدمخوار نجات بده زود رفتم سمتش-سلام جهان خوبی؟توروخدامنواز دست این ظالم نجات بده جهان-ای بابا بازتوخراب کاری کردی باشه بیابروپشتم همون موقع اری رسید-اوا سلام عاقاجهان چاکرپاکرشماییم مافقط بیزحمت بیاین اینطرف که من همین بیلوتوجاخالیش کنم ؟؟؟ جهان-سلام ارمیتاخانوم یک لحظه اروم باشین مگه بازچیکارکرده؟ -عه مگهاثرهنریموندیدی بهاین زیبایی روشما روئیت نمیکنی؟؟؟ جهان-اگهمنظورت گِل بازی روی سرِآمیتایه آره دیدم این چه کاریه ؟؟بیاین بریم توهواسرده سرمامیخورین و روبه جمعیت بلندگفت-بفرماییدسرمیزاتون یابه زبون خودمون بریدگمشین دیگه چی میخاین؟؟ وجی-تومگه زبونم داری؟؟؟ -آره ایناهاش وزبونموده متردرآوردم کهاری فرصت طلب زبونموگرفت اری-هاهاهاحالامنواذیت میکنی بگو غلط کردم وگرنه میکشم -هلگ گلرم اری-چییی؟؟؟ من-هُب هَلَگ گَلرم رَبوتو بِل کن اری هم ول کرد-مثلآدم بحرف -گمشوعوضی ورفتم سمت تختمون وبچه هاروصداکردم که بریم طبقه بالاخصوصیه فقط برای خانواده یه خودمونه بعداز نشستن روتختای بالاجهان اومدبالاسرمون-پاشین لباس سفارش دادم براتون بیارن عوض کنین که یخ کردین تانیا-مرسی عاقاجهان جهانم که وقتی تانیارومیدیدکلامثل این میمونه که به گاو نون شکلاتی بدن دراین حدذوق میکنه جهان-قابل شمارونداره الانم ناهارومیارندبه حساب من نیوشا-ایی وای نه خودمون حساب میکنیم -خب بهشماچی دوست داره حساب کنه جهان جون بروبگو لوازمامونو بیارند جهان-چشم خانوم زبون دراز وروبه بچهها گفت- بااجازه تون ورفت رزیتازد رودستموگفت-بیشعوراین چه کاریه که میکنی؟؟ منم نامردی نکردم زدم پسَ کَلَهاش-خب بیشعورغلط کردتعارف زد اگه ناراحتی پولشوبده من همون موقع عاقای مولایی بایک عالمه پاکت رسیدسمتمون-ببخشیدمزاحم شدم عاقای قربانیگفتند ایناروبهتون برسونم وپاکتاروگذاشت-مرسی عاقای مولایی مولایی-خواهش میکنم وظیفه بودو بااجازه تون ساعتپارتگذاری۱۳:۵۰ پارتگذاری بعدی معلوم نیست شرمنده ویرایش شده 6 آذر، ۱۴۰۰ توسط Neda.eb 3 1 نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
Neda.eb ارسال شده در 7 آذر، ۱۴۰۰ مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 7 آذر، ۱۴۰۰ (ویرایش شده) پارت سیزدهم..و رفت تانیازودپرید سمت پاکتاویکیوبرداشت و رفت تودستشوییهاتاعوض کنه حالانوبت من بودکه به گفتهیهخودم یه مانتوبلندو یکشال بگیره شلوارسفارش ندادم وقتی برگشت من زودی پریدم تودستشویی هاا مانتومشکی بلندو جلوبازبایک شال سرمه ایی روشن ساده برگشتم کهبقییه به نوبت رفتندکهلباساشونوعوض کنند ..رزیتا...نوبت من شدکه برم لباساموعوض کنم به گفته خودم یه مانتوجلوبسته لش رنگشم آبی روشن بایک روسری قواره ایی بلندسفیدوشلوارلی آبی کمرنگ کفشامم که خوب بود؛بعدازسفارش غذاکه همه مون شیشلیگ سفارش دادیم شروع به صحبت کردیم توصحبتامون هواسم رفت پیِ -امتحان فردا وای نخوندم چیکارکنم ؟؟ نیوشا-عیب نداره امشب بشین تاصبح خِرر بزن -کیاخوندن؟؟ نیلان -من خوندم و نیوشاوارمیتا فقط توموندیو تانیاکه تاصبح بخونین مگه چقده؟ده صحفه یه همون موقع سفارشارسیدبعدازتشکرازگارسوناشروع کردیم بخوردن خوردنی که من میگم باخوردن شمافرق داره فقط مونده بودمیزولیس بزنیم دراین حدگشنه فقط کافیه ازمون فیلم بگیرن بشیم مضحک ملّت وجی-اووو پسندیدم مضحک چقد باکلاس -بللههه چی فکرکردی ماخانواده تن باکلاسیم وجی-اره بابااز طرزخوردنتون معلوم میشه -همین مونده توبیای مارومسخره کنی کیشش چخه چخه بروگمشوبیتربیت وشروع کردم به جاروزدن بقیه غذام نیوشا-وای چقد خوشمزه بود منم باسرحرفشوتاکیدکردم همون موقع جهان عاقااومد-نوش جان کردین ؟؟ تانیا-بله مرسی، الان صحبت غذابودواقعاخوشمزه بود ..ای تانیای ناقلایاد داره چیکارکنه که غذامجانی بیوفته.. جهان-خواهش میکنم چیزی دیگه ایی سفارش ندارین ؟ نیلان-نهمرسی مابایدبریم دیگه ساعت ۴ شده بچه هاپاشین وخودش رفت به سمت جهان وگفت-خب چقدشدخرجمون؟؟ جهان عاقاهم اخم کرد-عه این چه حرفیه؟ این دفعه روبه عنوان شیرینی باغ جدیدم مهمون من باشیید -عاقاجهان اگه عده مون کم بودکه حرفی نیست ولی متاسفانه زیادیم جهانم باهمون اخمش فرمود-من نمی تونم قبول کنم بفرماییدخواهشااینقدم خواهش نکنید که راه نداره وخودش جلوتر رفت آرمیتا-خب چیکاردارین؟ بزارین خودش حساب کنه و خودش پشت سرجهان حرکت کردهمه مون به نیلان نگاکردیم و اونم شونه شوانداخت بالاوحرکت کردماهم پشت سرش رفتیم جهان عاقادم دربود همین که بیرون اومدیم بایه عده پسرجیگرومامانی روبه روشدیم ای جان مامانتون به فدایتون (کیف کردین دعارو نه؟ واقعاکیف کردین ؟نه واقعاکیف کردین؟؟ وجی-اه باز این گیرکرد ) منم جوابشو ندادم تاجونش درآد نیلان رفت سمت جهان که اونم سمت پسرابودمنم ازخداخواسته پشت سرش رفتم نیلان -اوهوم اوهوم جهان؟؟ جهانم برگشت-جااان ؟؟ نیلان-مرسی ازپذیرایی خوبت یکی طلبت و دستشوبردسمتش جهانم دستواوردیکم تکون دادو-خواهش میکنم وظیفه بود ساعت پارتگذاری۱۲:۵۵ پارتگذاری بعدی معلوم نیست ویرایش شده 7 آذر، ۱۴۰۰ توسط Neda.eb 3 نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
Neda.eb ارسال شده در 7 آذر، ۱۴۰۰ مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 7 آذر، ۱۴۰۰ (ویرایش شده) پارت چهاردهم..منم ازفرصت استفاده کردم تاچشم چرونی کنم خب چی داریم اینجا؟؟ پنجتاپسرجیگربودن، خداکنه بیان ماروبگیرن پنجتایی یک دونه شون کهچشم وابرومشکی و پوست سفیدولبای غنچه کوچیک چهره شم معلوم بوداز اون پسرای شیطونه یکی دیگهشهم پوست برنزه چشمای عسلی باابروهای کشیده ولباشم معمولی بود ویکی دیگهشونم چشمای آبی تیره وابروهاشم مشکیبودلباشم کوکچولوبود واون یکی دیگهشهم چشم ابروقهوه اییچشماشمقهواهای بارگه های سبزولبای معمولی وبینی بلندوموهاشم بورو یکی دیگهشهمچشمای سبزوآبی داشت وفک مربعی ولباش کوچیک ودماغشم خوب بود من عاشقچشم عسلیه شدم واقعاجیگربودبا اون خالکوبیای یه طرف دستش هیکلم که آه باقلوایعنی حرف نداره فکر کردنم باحرف جهان تموم شد-نیلان خداییش الان میرین خونه؟؟ نیلان-نهوالایکم میریم دور دوربعدش پسرارو اوسکول میکنیم بعدش میریم مسابقه خیابونی بعدشم ساعت ۲ونیم میریم خونه میخابیم که فردا امتحان داریم چشای جهان گردشدهبودودهنش ده مترباز منم که باهمهزود دخترخاله میشم ودستموبردم جلودهنشوبستم-ببندتاپشه هاخودکشی نکردن و بانیلان زدیم قدش ،یکدفعه جیغ آرمیتابلندشدوگفت-وایی ترشک آخ جون -ای مررررگ که قلبم گرفتبیشعورخب برو بلمبون آرمیتا-از اولشم قصدم همین بود نیوشا-جیجیجینگگگ تقدیم مینمایدبازرشکآشناشوید ودستاشوبهطرفمنگرفت منم که حالم گرفته بودبرگشتم طرف جهان -خب جهان جون مرسی ازپذییرایی عالیت فعلابای بچه هاهم اومدن تشکرکردن وبسمت دکه ترشیجات رفتیم چندتامیزگذاشته بودن دورش ازین چوبیای بامزه که ماروش چندتاعکس گرفتیم نیلانوارمیتارفتن ترشک بگیرن که همونجابشینیموبخوریم میزبقلمون همون پسرایی بودند کهتانیابه یکیشون مشت زد اری-وای چقدخوشمزهان اینا اومدنشست روصندلی نیلان-من کجابشینم؟؟ یک پسراز میزبقلی گفت- بیا وسط پامن بشین اونقدبلندگفت که همه وایستاده بودند نگاهمیکردندنیلانم یک لبخندزد(ازاونایی که وقتی دیوونه میشه)-باش عزیزم وباعشوه ونازبه سمت پسره رفت وازپشت نشانه کمک گروهمون یعنیانگشت اشارهرو رویه انگشت وسطی لاداد ماهم پاشدیم حالابایدنشون بدیم باکیهادر افتادن هه نیوشا-خب عزیزم از کجاشروع کنیم؟؟ اری-من دست راستشو -منم دست چپشو تانیا-منم پاچپشو نیوشا-پس میمونه من خب منم پاراستشو هه نیلانم تویه حرکت مانتوشودرآرود(ناگفته نماندکه همه مون زیرمانتوهامون بافت بلندوآستین دارپوشیدهبودیم) ماهم دراوردیم نیلان-۱و۲و۳شروع هرکدوممونیکی ازپسرهارو زدیم حالانوبت پسره ایی بودکه گفت بیاوسط پامن بشین بهشنگاهکردمکهمثلابریم سراغش کهپابه فرار گذاشت منم که دونده؛ تنددویدم جلوشوگرفتم -او اوکجابچنین شتابان؟؟ ویک لبخندجذاب پسره برگشت تاازپشت فرارکنه که نیوشااومدپشتشوایستاد-کجاعشقم ؟؟ما باهات کار داریم و یه مشت زدتوفکش پسره افتاد روی زمیندختراازفرصت استفاده کردند دویدن اومدن سمت ما حالاهمه مون توخیابون وایستادهبودیم نیوشاهم پاراستشوگرفت اری دست راستشو منم دست چپشوتانیاهم پاچپشو البته باپاهامون گرفتیم رومونوسمت مخالف کردیم نیلانم یواش یواش داشت نزدیک میشد پسره-براچی دستوپاهام گرفتین؟ ول کنین اگهمیدونستم منتظرشوهرین زودترتیکه مینداختم و خندیدچندتاپسرهم بهحرفش خندیدن -اهچقد بلبل زبونیمیکنی؟توببند پسره-بهتوربطیندارهبهترهدخالتنکنیوبعدروبه نیلان گفت-تومال من چونجذابتری و یه چشمک زد -اه ببند دهنتودیگه و پادیگموتودهنش کردم کهدستوپاوجیغوجیشکلاهرچیداشت رو کردناقلا نیلان-خب عزیزم گفتی بیام وسط پات باشه الان میام ...نیلان...پاموبلندکردم زدم توناکجاآبادش( آخیییش راحت شدم اونقدحرصم گرفته بودولی هنوز باهاش کاردارم) کهصدایه دادِشبلندشدبهتانیاگفتم- بروماشینوبیاربچه هاشمابرین کنار -خب خیلی دوست داری بیام وسط پاهات آره و یکخنده عصبی کردم.یه مشت زدم تودهنش-گِل میگیرم دهنی روکه خواسته باشه گُه اضافه بخوره وموهای سیخ سیخی شوتودستم گرفتم سرشوبردم لازانوو تندتندمشت میزدم که خون ازدهنش فواره زدانداختمش اونطرفو دوباره رفتم کنار شکمش لگدمحکمیزدم کهپسره غش کردجهان زودی اومدسمتم -توبرومن جمش میکنم -مرسی تانیاازاون طرف خیابون بوق زدکهبرم سمتش یک آهنگ گذاشته بودبه اسم wardeکه هم عربی میخوندهم فرانسوی خیلی خوشگل بودرزیتامانتوموگرفت سمتم-توبرومابانیوشامیایم منم سرموتکون دادم مانتوموتنم کردماونجایی که میخوندwarde من پاموباخشم میزدم بهزمینچشمامم واونطرفومیپایدکهمباداکسیمنوزیربگیره والاماکه شانس نداشتیم ساعت پارتگذاری۲۲:۲۲ پارتگذاری بعدی معلوم نیست ویرایش شده 7 آذر، ۱۴۰۰ توسط Neda.eb 2 نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
Neda.eb ارسال شده در 8 آذر، ۱۴۰۰ مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 8 آذر، ۱۴۰۰ (ویرایش شده) پارت پانزدهم...بعد از اینکه تانیا در خونشون پیاده شد بدون هیچ حرفی به سمت خونه خودمون رفتم. ...خوشگلا باید برقصن خوشگلا باید برقصن ازخونوکاهم نترسن به به چه صدایی اوممم همونطورکه اون اهنگ میخوندمنم توخواب دست وپامیزدم -آه بیااا هوو همونجوری کهمیرقصیدم اونم توخواب که یک لگدخوردتوپام -آخ ننه مامان-جانه مامان تب داری دخترم براچی میلرزی؟؟ بزارباباتوصداکنم ببرتت دکتر -نه خوبم نمیخادبابارونگران کنی نفس خانوم مامان-پس چرامیلرزیدی؟؟ -داشتم مثلامیرقصیدم که شمامنوازضرب دستتون مستفیض کردین -حقته بیشعورمیدونی چقدترسیدم بزاربه بابات بگم -ببخشیددیگه مامان -باشه فقط پاشومگ ساعت ۹ کلاس نداری؟؟ -عه راست میگین الان مگه ساعت چنده؟؟ مامان-۸ -باشه مرسی منوبیدارکردین الان حاضرمیشم میرم دنبال تانیا مامان-باوش پس من برات صبحونه اماده میکنم -مرسی وازتخت اومدم پایین یه خمیازه کشیدم که دهنم ده متربازشدوهمونجوری رفتم سراغ مرحله تخلیه سازی..بعدازینکه لباسموعوض کردم بایکمانتو سرمه ایی کتان وشلوارقدنودمشکیوچکمه های مشکیاسپرت ویک مقنعه مشکی وکوله اسپرت سورمه اییموبرداشتم وحالانوبت آرایشه من شخصابه سادگی روبه غلیظ بودن ترجیح میدم یه ریمل ورژگونه مسی ورژ مسی و یکم عطر بسه دیگه وجی-نه یکم دیگهبمال خحالت نکش -عه راست میگی بزاریک خط چشمم بکشم وجی-بروگمشوکه دیرت شد احمق -ببندتونمیخادبرام تصمیم بگیریبعدشم چهل مین دیگه وقت دارم وجی-اصلابروهرغلطی دوست داری بکن وچنین شدکه از دست وجدان راحت شدیم البته برایه یک مدت ..گوشیموبرداشتم دیدم نیوشازنگیده بزار بزنگم ببینم چی میگه بوق بوق بوق -اه بردار دیگه که همون موقع جواب داد نیوشا-بعلهه؟؟ -ای جان چه صدایی بیازن خودم شوشما نیوشا-گمرووو بیشعور بایدبیای دنبالم همه مون منتظرتیم -عه مگه همه تون کجایین؟؟ نیوشا-دیشب بچه هابغیرازتووتانیااینجابودن بیای حوصله رانندگی هم ندارم -چشم آماده باشید ۱۵مین دیگه درحیاطتونم نیوشا-باوووش جگیرررفعلا -فعلابای تندتندبسمت آشپزخونه حرکت کردم -سمیه خانوم کجایی شماصبحانه آماده ست؟؟ سمیه خانوم کمک دست مامانمه-سلام خانوم جان صبحتون بخیربفرماییدالان براتون آماده میکنم -مرسی سُمی جوون ویک لبخندزدم -مامان...باباکجایین بیاین دختردسته گلتونوبدرقه کنین بابا-سلام باباجان میخای بری دانشگاه؟؟ -اره دیگه میرم یه مدت ازدستم راحت شین ویک قیافه یه ناراحت به خودم گرفتم بابا-این چه حرفیه نیلان خانوم خوبه میدونی اگه توومامانت نباشین من نمیتونم نفسبکشم منم که خرذوق شدم پریدم بغلش و یه ماچ ازگونه ش کردم-عشقی به مولا مامانم همون موقع ازپله هااومدپایین-دخترنازم بیاپایین ازبغل شوهرمن خب گاو مگه نمیدونی کمربابات دردمیکنه زیرگوش بابام پچ پچ کردم-میبینی ابی جون زنت چقدحسوده وبلندگفتم-چشم نفس خانوم بیااین شوهرتوبگیرازخودت و زبونمودرآوردم مامان-ای خدابازصبح شدتوشروع کردی بروگمشودیگه سُمی جون-بیاین صبحونه -چشم سُمی جونم ورفتم روصندلی مخصوص خودم که کنارباباییمه نشستم زودیک چایی خوردمویکم نون وپنیروگردو وپاشدم-خب نفس خانوم من میرم اینم بابام صحیح وسلامت تقدیم شماوگونه باباومامانموبوسیدم-فعلاخدافس همگی ودست سُمی جونمم دردنکنه ...بعدازینکه تانیاروسوارکردم به سمت خونه نیوشاروندم-تانیابزنگ بگوبیان دم در تانیاهم بدون حرف زنگید -گمشین پایین خونه مونده هایه کپک زده وتق قطع کرد -خخخ دمت گرم ازکجات آوردی این همه توهین شخصیتی رو -از معده م ویک قیافه پوکرفیس درآوردکه کلاباخاک روآسفالت یکسان شدم ساعت پارتگذاری۱۱:۴۲ پارتگذاری بعدی معلوم نیست شرمنده خانوما ویرایش شده 9 آذر، ۱۴۰۰ توسط Neda.eb 2 نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
Neda.eb ارسال شده در 16 بهمن، ۱۴۰۰ مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 16 بهمن، ۱۴۰۰ پارت شونزدهم...همون موقع نیوشابیرون اومدلامصب چه تیپی هم زده بودمانتوکتی مشکی وشلوارچرم مشکی و یه مقنعه مشکی وکوله و کفششم که قرمز جیغ بود وحالانوبت دومیه یعنی آرمیتابوده اوه اوه این چه کرده همه رو دیوونه کرده یه مانتوکتون شکلاتی و یک شلوار قدنود قهوه ایی سوخته ومقنعه هم که قهوه ایی سوخته بود،بعدشم کولهاش شکلاتی بودوچکمه هاشم که یه پاشنه ۵ سانتی داشت یک طرفش مشکی بود یک طرف دیگهاشم شکلاتی کنارشم یه زیپ طلایی میخورد خیلی شیک بود؛نوبتی هم باشه نوبت رزیتا خانومه،اومم یک مانتوکوتاهرنگشم صورتی کثیف بودخخ ویک شلواره قدنودطوسی داشت ومقنعه هم مشکی بود،کولهاشم طوسی بودنیم بوت اسپرت داشت که جلوش بندداشت وکنارشم زیپ نقره ایی داشت ؛بعدازآنالیز بچههاونشستنشون راه افتادیم -ببخشید بچه هامجلسی دعوت هستین؟؟ نیوشا-نه والاچطور؟؟ -خب پس اگه مجلس دعوت نیستین این چه تیپیه برای دانشگاه دوست دارین حراست گیربده هاا؟؟یک کم عقل داشته باشین اه توآرمیتاخانوم مگه دوهفته پیش تورو واسه دوهفته اخراجت نکردن ها هاا؟ رزیتا-ای باباشروع کردی ولش کن باشه باز برای یک ماه از درس و زندگی بیوفتن آدم میشن نیوشا-اگه آدمیت منظورت به خودته پس من دلم میخادهمین خر دُمدراز بمونم خخخ وو تانیا-مررررگ قلبم وایستاد احمق....خداییش حق داره چون نیوشا مثل این میخندهکه همزمان خر هم بخنده هم بشاشه دراین حد افتضاحه صداش..آرمیتا-اه ببندین نیلان یک آهنگ بزن گرم کنیم واسه امروز منم آهنگ تاقچه بالا محسن ابراهیم زاده روگذاشتم -بفرمابانو وخودمم که هرموقع آهنگ گوش میدم از خود بی خودمیشم -جو زده هابپرین وسط هاا بیاباآهنگ همخونی میکردیم(منبه قربونه اون چشای نازوعسلیتو هیع..اون همه نازوابروهای کمندوحال عصبیتوهیع...جمع جمعه ..توچی داری که میری تو دل همه..هی قرو هی قر هی به قرونت برم بازم کمه...از انرژیه تودلم رد داده بالا..هی توتاقچه میزاری بالا...امشب تویه دلبری کردن اون چشات دست داره والا)باحرکت موزون رزیتاخندیدیم اصلا یکوضعی یه دستشومیبره بالاباز اون یکی دستشوهماهنگ میاره پایین کلها شم مثل فنرهی تکون میده -بسه باباترکیدم رزیتا..-باشه بانو ساعت پارتگذاری۱۷:۵۲ پارتگذاری بعدی :معلوم نیست🤔 1 نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
Neda.eb ارسال شده در 11 فروردین مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 11 فروردین پارت هفدهم...رزیتا..-باشه بانو نیوشا-بچه هابرین توجلد دخترباکلاسبودن نیلان-بچهها با ویراژ تاپارکینگ دانشگاه موافقین؟؟ همه باهم -بله ناخدا نیلان-نشنیدم چی گفتین؟؟ بلندترازقبل-بله ناخداااااا آرمیتا-البته بایک آهنگ خارجی بیس دار (mi gente) گذاشت وخودشم زیرلب باهاش همخونی میکرد....خب خب بذارین از دانشگاه براتون بگم دانشگاه ما ازاول که واردمیشی یک پارکینگ سقف پوشیده داره بعداز پارکینگ یک مخوطه گل کاری شده داره کهمیرسیم به ساختمون دانشگاه که ازبقلش ردمیشی میرسی به یک محوطه بزرگ درخت کارشده و نیمکت دار جلوی اون محوطه ساختمان دانشجوها یعنی ما نورچشمان ایرانی هاست.. وجی-هه چی حرفامیزنی...تامیخاستم جواب این بیشعوروبدم سریع یک جنسیز مشکی پیچیدجلویه من وزودتراز من واردپارکینگ شد ودقیقا تویه جاپارک مخصوص من پارک کرد ومنم ازحرص زیادخندیدم -هاهاها هیشکی نتونسته ازنیلان خانوم جلوبزنه الان درستت میکنم ..بعدازپارک وپیاده شدن رفتم سمت جنسیزمشکیه زدم به شیشه اش تق تق-هی باتوام چراپیاده نمیشی ؟ توخودت خانواده نداری ؟اومدی جاپارک منوگرفتی هاها ای باباچراجواب نمیدی حداقل بیاپایین.... بلاخره بعدازپنج مین فَک زدن اومدبیرون اونم چه اومدنی یک پسرجیگروخوشگل بزارین شرحش کنم براتون اوم چشمای سبزوآبی داشت وفک مربعی ولباش کوچیک ودماغشم عملی بودوهیکل ازاین مدل غولیا یه طرف گردنش یک خالکوبی داشت هرچی سرموبردم جلونفهمیدم چی بود.... ارزیابی من دوثانیه هم نشد که صدایه مجسمه یونانی دراومد مجسمه-چیه خانوم صداتوانداختی روسرت ؟ -من چمه ها؟من چمه؟اخه بیشعورجایه ماشین منوگرفتی یالاهمین الان ماشینتوبردار میخام ماشینموبزارم سره جاش مجسمه-هه خانوم کوچولواینجارو مگه زدی به نامت؟یاببخشیدمگه ازپدریامادرمحترمتونه ؟ -توالان چی گفتی؟نه توالان چی گفتی؟خیلی بیشعورین عاقایه محترم نخیراینجامال نهنهوبابام نیست مال خودمه سندشم شخصیه شمابابابزرگا نمیتونید بخونید ههه بیشخصیت... ساعت پارتگذاری۲۰:۳۲ پارتگذاری بعدی معلوم نیست😅 1 نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
Neda.eb ارسال شده در 27 فروردین مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 27 فروردین پارت هجدهم.. ...وپشتموکردم بهش وراه افتادم تانیا-ینی دمت جیزز خوب نشوندیشسرجاش یادم باشه دیگه باهات درنیوفتم ولی اون حرفت چی ربطی داشت؟ -کدوم حرفم؟ نیوشا-توخودت مگه خانواده نداری چه ربطی داشت به جاپارکینگت داشت؟؟ -نمیدونم والایهویی ازدهنم دراومد رزیتا-بیخیال بچه هاخودتون میدونید وقتی نیلان خیلی فشاربالاش میادآب وروغنش قاطی میشه آرمیتا-بچه ها وللش امتحانوبچسبین به ساعت دستم یه نگاهی انداختم اوهه ده مین دیگه کلاس شروع میشه-کم چرتوپرت بگین یالا راه بیوفتین بریم ده مین دیگه کلاس شروع میشه وبدون حرف راه افتادیم سمت کلاس بعداز پنج مین استاداومد استاد-سلام دانشجوهای گرامی لطفاصندلیاتونودرست کنین که اول امتحانوبدین بعددرس وشروع کنیم ..بعدازدادن امتحان که خیلیم آسون بود استادشروع کرد به زر زدن اضافی بعداز یک ساعت مارو یَله کرد..آرمیتا-اوفف چقد فک زد نیوشا-آره خداییش حالموبهم زد پیرمردهایه شکم گنده -اوه بچه هابسه دیگه بریم یک چیزی بخوریم که مردم از گرسنگی تانیا-خوبه عموابی نمیزاره بدون خوردن غذااز خونه تون کسی بیادبیرون که توآبروریزی میکنی -ببندکسی ازتونظر نخواست رزیتا-خداییش نیلان راست میگه خخ بچههاچی میخورین؟ -من یه قهوه تلخ وکیک شکلاتی نیوشا-منم همونی که نیلان گفت آرمیتا-من یه کیک توت فرنگی و آبمیوه آناناس تانیا-منم کله پاچه خخخ -اهه ببنددهنتو تانیا-خب چرامیزنی یه کیک شکلاتی وآبمیوه گیلاس رزیتا-پس یکیتون پاشین چون دست تنهانمیتونم بیارم -نیوشا پاشو..نیوشا هم بدون حرف پاشد رفت -امتحانوچیکارکردین؟؟ آرمیتا-خوب دادم توچیکارکردی؟ -من که عالی دادم تانیا-منم ک ریدم رفت..بعدازپنج دقه رزیتااومد-بفرمایید -چقدچسبید ...تانیا....-اره خیله خوشمزه بود خب این کلاس باکی داریم؟؟ نیوشا-بااستاد بوشهری نیلانم به ساعتش نگاه کرد -بچه هاپاشین پنج دقه دیگه کلاس شروع میشه همهامون بدون حرف اضافه بلندشدیم و راه افتادیمسمت کلاسمون یک راستم رفتیم روصندلیامون نشستیم حتماباخودتون میگید خوب صندلیاخالی بودن که همه تون یجانشستین خب اینم جریان داره بزارین براتون بگم ..یه روز که اومدیم کلاس اونم روزایه اولی بود که وارد دانشگاه شدیم ردیف اول که جفتی صندلیاروچیده بودن تاردیف چهارم که قشنگ پنجتاصندلی کنارهم بودکه روشون پنجتاپسرازاین ژیگول مامانیانشسته بودن داشتن از دوست دخترایه رنگارنگشون صحبت میکردن -خب بچه هاچیکارکنیم؟ نیوشا- دوبه دوبشینیم آرمیتا-نه اینجوری یکی مون تنهامیمونه رزیتا-خب عیب نداره نوبتی دوتایی میشینیم نیلان-الان خودت فهمیدی چی گفتی رزیتا-نه والایه چیزی گفتم که نگیدلاله -توساکت باش کسی چیزی نمیگه نیلان -من میدونم چیکارکنم وخیلی شیک راه افتادسمت اون پسرای ژیگول نیلان-اوهوم اوهوم ..که پسرامحل ندادنوبه فک زدن خودرسیدن هرچی این نیلان مث خروس قوقولی قوقول کردومث خرعرعر جواب ندادن که ندادن منم که دیدم اینجوری نمیشه از اول کلاس دادزدم -آهای گوره خرها دوستم باشماست حالیتون میشهیایه جوردیگه حالیتون کنم؟ یکی ازاون پسراجواب داد-بامنی نیوشا-نع بابا با عمه گرامتون بود و یه نیشخندزد..وبعرادامه داد- خب بیشعورباتوبود همون پسره-خب بفرمایید؟ نیلانم که میدونوخالی دید یک قدم دیگه نزدیکش شد-خب عرضم به حضورتون میشه از رویه این صندلیاپاشین؟؟ یکی دیگه ازهمون پسرژیگول که معلوم بودهیکلش همهاش آمپوله گفت-نه نمیشه برید یه جادیگه بیشینید رزیتا-مث اینکه نمیبینیدما پنج نفریم وتویه این کلاسم به غیراز ردیف آخرهیچکدوم از صندلیاکنارهم نیستش حالااوفتاد؟ یکی دیگ از اون پسرای ژیگول که ابروهاروتمیزکرده بودفرمود-به ماچی؟میخاستین زودتربیاین نیلان -باشه مث اینکه حرف آدم حالیت نمیشه گوساله الان که پدرتوبا عمه هات بیارم جلوچشمات میفهمی پاشوینی چی؟ همون آمپولیه-هه هیچ گُهی نمیتونی بخوری وبه حرفاشون ادامه دادن نیلانم که زودآبوروغنش قاطی میشه آستینایه مانتوشوتاآرنج دادبالا ویه مشت زدتوبینی اون آمپولیه که صدایه داد دوستاش بلندشدابروقشنگه-هویی خانم چیکارمیکنی؟ که اونم نیلان پاشوبلندکردو یه دونه زد توگردنش که ازهوش رفت یکی ازهمون پنج تاپسرگفت-چته خانوم فهمیدیم بایدپاشیم بچه هاپاشین که مث این تنه لشا نیوفتیم روزمین ...و این بود موضوع ما..-اه چرا استادنمیاد؟ ساعت پارتگذاری13:25 پارتگذاری بعدی معلوم نیس شرمنده خاهرا 1 نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
ارسال های توصیه شده
به گفتگو بپیوندید
هم اکنون می توانید مطلب خود را ارسال نمایید و بعداً ثبت نام کنید. اگر حساب کاربری دارید، برای ارسال با حساب کاربری خود اکنون وارد شوید .