Asma,N ارسال شده در 8 مرداد، ۱۴۰۰ اشتراک گذاری ارسال شده در 8 مرداد، ۱۴۰۰ نام رمان: مدار جبر نویسنده: اسماء نادری کابر انجمن نودهشتیا ژانر: تراژدی، عاشقانه ساعت پارت گذاری:نامعلوم. خلاصه: میدانی؟! صبور که باشی بیحد و حساب لبخند بند لبانت میشود، شاید این لبخند در نگاه اول بر چشمانش معنی این را دهد: -زدی رفتی، خوردم ماندم. گفتی، شنیدم و زخم خوردم و شبها اشک ریختم؛ همه فدای سرم، فدای سرم که با چنین آدمی سر کردم. اما یادت باشد که منِ صبور زخمهایم را شمرده ام و به اندازه تکتکشان منحنی زیبایی روی لبانم کشیده ام. به اندازه فراموش نشدن هایم شبها اشک ریختم؛ این را نیز فراموش نکن صبوری ام دیگر رو به پایان است، خاطراتت را فراموش کردم...گویی تو هیچ زمان نبودی... مقدمه: می خواهم به اتفاقاتِ خوبِ نیفتاده، اعتماد کنم. و ایمان داشته باشم که یکی از همین روزها خواهند افتاد درست لابه لای مشغله هایی که از سر و کولِ روزمرگی هایم بالا می روند، در دلِ نگرانی هایی که حوالیِ باورهایِ من، جا خوش کرده اند، و در اعماقِ خستگی هایِ مفرط و تکراری ام… اتفاقاتِ خوب، خواهند افتاد و من دوباره شبیهِ کودکی ام ؛ لبخند خواهم زد… #نرگس_صرافیان_طوفان لینک رمان مدار جبر 7 نقل قول رمان: رمان مدارِجبر دلنوشته: دلنوشتهی زندگی با طعمِ غم_ دلنوشتهی دلیلِ وجود_ دلنوشتهی زخم پنهان_ دلنوشتهی برای پدربزرگ_ دلنوشتهی هیهات وجود_ داستان: در گروِ حقیقت_ مستند دردسرساز لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
15Bita ارسال شده در 8 مرداد، ۱۴۰۰ اشتراک گذاری ارسال شده در 8 مرداد، ۱۴۰۰ سلام اسما جانم امیدوارم حالت خوب باشه:) رمانت خیلی قشنگه، مقدمه و خلاصه خیلی قشنگ بود و اسم رمان کلیشه نبود ، در هر صورت رمان فوق العاده ای داری ❤😻 4 نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
Asma,N ارسال شده در 9 مرداد، ۱۴۰۰ مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 9 مرداد، ۱۴۰۰ 5 دقیقه قبل، 15Bita گفته است: سلام اسما جانم امیدوارم حالت خوب باشه:) رمانت خیلی قشنگه، مقدمه و خلاصه خیلی قشنگ بود و اسم رمان کلیشه نبود ، در هر صورت رمان فوق العاده ای داری ❤😻 سلام عزیزم. ممنون بابت نظر ارزشمندت گلم، امیدوارم خوشتون بیاد و لذت ببرید❤🌷 4 نقل قول رمان: رمان مدارِجبر دلنوشته: دلنوشتهی زندگی با طعمِ غم_ دلنوشتهی دلیلِ وجود_ دلنوشتهی زخم پنهان_ دلنوشتهی برای پدربزرگ_ دلنوشتهی هیهات وجود_ داستان: در گروِ حقیقت_ مستند دردسرساز لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
سحرصادقیان ارسال شده در 9 مرداد، ۱۴۰۰ اشتراک گذاری ارسال شده در 9 مرداد، ۱۴۰۰ مدارجبر... انتخاب اسم عالی. نه پرتکرار و کلیشه ای بود و نه مخاطب رو پس میزد بلکه بسیار جذب کننده میتونه باشه اما در قدم بعد باید ببینیم مرتبط با رمان هست یانه... موفق باشی 3 نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
-ashob- ارسال شده در 10 مرداد، ۱۴۰۰ اشتراک گذاری ارسال شده در 10 مرداد، ۱۴۰۰ سلام جانهدل♡ خب اول از همه با اسم رمانت شروع میکنم. مدار جبر:) انتخاب خوب، ساده، جذاب و بدور از کلیشه. فک کنم در رابطه با اجبارهم باشه ژانرهاتون خب رمانت زیاد ننوشتی و معلوم نیست. خلاصتون خوبه، مقدمتون رو پسندیدم. اما پارت اول: عزیزم پارت اول رو زیاد جذاب شروع نشده. در چند سطر شما یک خوابی رو نوشتین که گویا نوشتنش از ته دلتون نبوده و کاملا سطحی بود. خب گلم باید حداقل نصف پارت رو به این خواب اختصاص میدادی تا خوانتده رو به اشتباه بتدازه و کنجکاوی و درش ایجاد کنه. اما باهمه اینها قلمت خوبه و من رمانت رو دوس دارم♡ یاعلی قلمت پایدار♡☆ 5 نقل قول جنون لیلا وار لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
سلنوفیل ارسال شده در 12 مرداد، ۱۴۰۰ اشتراک گذاری ارسال شده در 12 مرداد، ۱۴۰۰ سلام اسی جونم. خلاصه رمانت واقعا جذاب بود و همچنین مقدمت.😍✨ اسم رمان جدید و زیباهست؛و اینکه مسیر و ژانرتو دوست دارم و میخوام که بهتر و بهتر بشه. امیدوارم قلمت همیشه بدرخشه قشنگم 🙏🏻🦋💕 4 نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
niloofar.h ارسال شده در 12 مرداد، ۱۴۰۰ اشتراک گذاری ارسال شده در 12 مرداد، ۱۴۰۰ سلام دوست عزیز قلمت زیباست و این خیلی خوبه که به زبان نوشتاری مینویسی👌 خلاصه و مقدمه قشنگ بود و اسم رمان هم جذاب. اما راجع به پارت اول از یک اتفاق هیجان انگیز یا یه صحنهی مهم رمان که ذهن مخاطب رو درگیر کنه شروع میکردید و بعد فلش بک به گذشته و شرح رمان به نظرم خیلی بهتر میشد در هر صورت زیبا بود و از خوندنش لذت میبرم موفق باشی😊🌹 3 نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
Asma,N ارسال شده در 13 مرداد، ۱۴۰۰ مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 13 مرداد، ۱۴۰۰ 5 دقیقه قبل، niloofar.h گفته است: سلام دوست عزیز قلمت زیباست و این خیلی خوبه که به زبان نوشتاری مینویسی👌 خلاصه و مقدمه قشنگ بود و اسم رمان هم جذاب. اما راجع به پارت اول از یک اتفاق هیجان انگیز یا یه صحنهی مهم رمان که ذهن مخاطب رو درگیر کنه شروع میکردید و بعد فلش بک به گذشته و شرح رمان به نظرم خیلی بهتر میشد در هر صورت زیبا بود و از خوندنش لذت میبرم موفق باشی😊🌹 سلام، مرسی از نظر ارزشمندتون، امیدوارم لذت ببرید، پارت اول هم در مورد اون خوابش سعی کردم یکم پر و بالش بدم تا جذاب تر بنظر برسه و زمان حال فقط دو پارت بود، و بعد به زمان گذشته میره... مرسی از نظر ارزشمندتون که بهم انرژی میده جآنم❣ اگه دوست داشته باشید زیر پارت ها تگتون کنم؟ 4 نقل قول رمان: رمان مدارِجبر دلنوشته: دلنوشتهی زندگی با طعمِ غم_ دلنوشتهی دلیلِ وجود_ دلنوشتهی زخم پنهان_ دلنوشتهی برای پدربزرگ_ دلنوشتهی هیهات وجود_ داستان: در گروِ حقیقت_ مستند دردسرساز لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
Hani_tavakoli ارسال شده در 15 مرداد، ۱۴۰۰ اشتراک گذاری ارسال شده در 15 مرداد، ۱۴۰۰ در 7/30/2021 در 11:43 AM، Asma,N گفته است: نام رمان: مدار جبر نویسنده: اسماء نادری کابر انجمن نودهشتیا ژانر: تراژدی، عاشقانه ساعت پارت گذاری:نامعلوم. خلاصه: میدانی؟! صبور که باشی بیحد و حساب لبخند بند لبانت میشود، شاید این لبخند در نگاه اول بر چشمانش معنی این را دهد: -زدی رفتی، خوردم ماندم. گفتی، شنیدم و زخم خوردم و شبها اشک ریختم؛ همه فدای سرم، فدای سرم که با چنین آدمی سر کردم. اما یادت باشد که منِ صبور زخمهایم را شمرده ام و به اندازه تکتکشان منحنی زیبایی روی لبانم کشیده ام. به اندازه فراموش نشدن هایم شبها اشک ریختم؛ این را نیز فراموش نکن صبوری ام دیگر رو به پایان است، خاطراتت را فراموش کردم...گویی تو هیچ زمان نبودی... مقدمه: می خواهم به اتفاقاتِ خوبِ نیفتاده، اعتماد کنم. و ایمان داشته باشم که یکی از همین روزها خواهند افتاد درست لابه لای مشغله هایی که از سر و کولِ روزمرگی هایم بالا می روند، در دلِ نگرانی هایی که حوالیِ باورهایِ من، جا خوش کرده اند، و در اعماقِ خستگی هایِ مفرط و تکراری ام… اتفاقاتِ خوب، خواهند افتاد و من دوباره شبیهِ کودکی ام ؛ لبخند خواهم زد… #نرگس_صرافیان_طوفان لینک رمان مدار جبر سلام عزیز دلم اول از همه در رابطه با اسم رمان باید بگم که انتخابی جذاب و به دور کلیشه هست . از نظر من بهتر بود که خلاصه کمی بیشتر بود ولی به هر حال سلیقه ای هستش و من فقط نظرم رو گفتم و در رابطه با مقدمه هم مقدمه زیبا و قشنگی داری و انشالله بتونم چند پارت از رمانت رو بخونم و مطمعنم از قلم زیبا ات لذت می برم💙 قلمت درخشان 2 نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
Asma,N ارسال شده در 15 مرداد، ۱۴۰۰ مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 15 مرداد، ۱۴۰۰ 2 دقیقه قبل، Hani_tavakoli گفته است: سلام عزیز دلم اول از همه در رابطه با اسم رمان باید بگم که انتخابی جذاب و به دور کلیشه هست . از نظر من بهتر بود که خلاصه کمی بیشتر بود ولی به هر حال سلیقه ای هستش و من فقط نظرم رو گفتم و در رابطه با مقدمه هم مقدمه زیبا و قشنگی داری و انشالله بتونم چند پارت از رمانت رو بخونم و مطمعنم از قلم زیبا ات لذت می برم💙 قلمت درخشان سلام جآنم، نظر لطفتونه، امیدوارم از خوندنش لذت ببرید، اگه دوست داشته باشید تو پارت های بعدی تگتون کنم🌷❣ موفق باشید🌻 1 نقل قول رمان: رمان مدارِجبر دلنوشته: دلنوشتهی زندگی با طعمِ غم_ دلنوشتهی دلیلِ وجود_ دلنوشتهی زخم پنهان_ دلنوشتهی برای پدربزرگ_ دلنوشتهی هیهات وجود_ داستان: در گروِ حقیقت_ مستند دردسرساز لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
Hani_tavakoli ارسال شده در 15 مرداد، ۱۴۰۰ اشتراک گذاری ارسال شده در 15 مرداد، ۱۴۰۰ 2 دقیقه قبل، Asma,N گفته است: سلام جآنم، نظر لطفتونه، امیدوارم از خوندنش لذت ببرید، اگه دوست داشته باشید تو پارت های بعدی تگتون کنم🌷❣ موفق باشید🌻 اره عزیزم تگم کن 💙 2 نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
-ashob- ارسال شده در 16 مرداد، ۱۴۰۰ اشتراک گذاری ارسال شده در 16 مرداد، ۱۴۰۰ سلام جانه دل. خب من دوباره با یه نقد جدید. خب شما پارتا تون رو ویرایش کردین و این خیلی خوب شده از حالت قبل یکم بهتر شده و این عالیه. امیدوارم قلمتون درخشان باشه😍 یاعلی. 1 1 نقل قول جنون لیلا وار لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
Snowrita ارسال شده در 17 مرداد، ۱۴۰۰ اشتراک گذاری ارسال شده در 17 مرداد، ۱۴۰۰ سلام اسمای عزیزم🙂🤍، من تازه رمانت و خوندم یادم نیست که خودت لینکش رو بم داده باشی از روی اسمش جذبش شدم و دیدم ک عه، این که همین دوست خودمه ، خلاصه تا اخرش خوندم و خوشم اومد :)** منتظر پارتای بعدیت هستم عزیزم، موفق باشی💋😌💕💕 2 نقل قول ❁دلنوشته حوای بیهوا | 𝐒𝐧𝐨𝐰𝐫𝐢𝐭𝐚❁ لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
Ha,ni ارسال شده در 17 مرداد، ۱۴۰۰ اشتراک گذاری ارسال شده در 17 مرداد، ۱۴۰۰ خب خب خب من اومدم، خوش اومدم اصن🥺😂♥ اومدم ک رمانتو بنقدم اسم رمانت ک فوق العاده بود! جذاب بود، جدید بود و در کل خوشمان امد🥺😍😂 توصیفاتت خوب بود اما میتونست بهتر هم بشه عزیزدلم؛ میتونی بیشتر روش کار کنی و سطح قلمت رو حرفه ای کنی خیلی حاشیه نرو؛ سعی کن بیشتر روی اصل داستان تمرکز کنی و هی گره بندازی تو رمانت و اینکه قضیه رمانت ازدواج اجباری بود؟ فکر میکنم این ایده کلیشه ای باشه چون در مورد ازدواج های اجباری و اینا زیاد نوشته شده اما خب میدونی هر کسی یه قوه تخیلی داره؛ شاید تو کم کم تونستی جوری بنویسی ک کلا کسی یادش بره ایده ازدواج اجباری زیاد نوشته شده😍♥ و تو قطعا هم میتونی خلاصه و مقدمت هم واقعا عالی و بدون مشکل بود عزیزدل😍 قلم خیلی خوبی و مطمعن باش خیلی خیلی بهتر هم میتونه باشه چون استعدادش رو داری خوشگلم♥🌼 هر چی زاده ذهن تو باشه قطعا بهترینه؛ اینو همیشه یادت باشه💋 موفق باشی گل گلی💕😍 بوس بوس^^ @Asma,N 2 نقل قول داستانها: احلام دلستان🌙 [ روایت رویای به حقیقت پیوسته و دلداری که در خواب دلبری میکند!] لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
niloofar.h ارسال شده در 19 مرداد، ۱۴۰۰ اشتراک گذاری ارسال شده در 19 مرداد، ۱۴۰۰ (ویرایش شده) سلام ممنونم که من رو زیر پارت رمانت تگ کردی تا بتونم ادامه رو بخونم💙 تا اینجا داستان به نظرم خیلی خوب پیشرفته 👌 کنجکاو شدم بدونم چرا مادر سپهر انقدر مخالف ازدواج اونهاست فقط یکم فضاسازی و توصیفات جای کار بیشتری داره . موفق باشی عزیزم🌹 ویرایش شده 19 مرداد، ۱۴۰۰ توسط niloofar.h 2 نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
کاربر منتخب sogand-A ارسال شده در 19 مرداد، ۱۴۰۰ کاربر منتخب اشتراک گذاری ارسال شده در 19 مرداد، ۱۴۰۰ سلام قشنگم رمان بسیار قشنگی داری و خلاصه ی خوب و گنگی هم نوشتی بودی فقط عزیز دل چرا پارت هشت و چندین بار بارگذاری کرده بودی ؟! من همش به امید پارت جدید میومدم پایین میدیدم پارت نه رو موش خورده 😅 کنجکاو شدم حسابی بفهمم الهام و سپهر تکلیفشون چی میشه . موفق باشی عزیزم 😍💛 1 1 نقل قول دلنوشته گذری به کوچه پس کوچه های ذهنم ورود به معما ها( مجموعه داستان های تغییر ناپذیر) لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
Asma,N ارسال شده در 19 مرداد، ۱۴۰۰ مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 19 مرداد، ۱۴۰۰ 8 دقیقه قبل، سوگند گفته است: سلام قشنگم رمان بسیار قشنگی داری و خلاصه ی خوب و گنگی هم نوشتی بودی فقط عزیز دل چرا پارت هشت و چندین بار بارگذاری کرده بودی ؟! من همش به امید پارت جدید میومدم پایین میدیدم پارت نه رو موش خورده 😅 کنجکاو شدم حسابی بفهمم الهام و سپهر تکلیفشون چی میشه . موفق باشی عزیزم 😍💛 سلام عزیزم، مرسی بابت نظر ارزشمندت که بهم انرژی داد🌷❤ نمیدونم چطو شد که پارت ۸ چهار بار تکرار شد، فکر کنم دستم خورده اینطوری شده🤦♀️😅 حالا گفتم که پاکش کنن. اگه تا امشب پاک کردن من پارت جدید میزارم... امیدوارم لذت ببری از خواندن این رمان💛 1 1 نقل قول رمان: رمان مدارِجبر دلنوشته: دلنوشتهی زندگی با طعمِ غم_ دلنوشتهی دلیلِ وجود_ دلنوشتهی زخم پنهان_ دلنوشتهی برای پدربزرگ_ دلنوشتهی هیهات وجود_ داستان: در گروِ حقیقت_ مستند دردسرساز لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
Asma,N ارسال شده در 19 مرداد، ۱۴۰۰ مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 19 مرداد، ۱۴۰۰ (ویرایش شده) در 8/8/2021 در 10:00 PM، hany.rS گفته است: خب خب خب من اومدم، خوش اومدم اصن🥺😂♥ اومدم ک رمانتو بنقدم اسم رمانت ک فوق العاده بود! جذاب بود، جدید بود و در کل خوشمان امد🥺😍😂 توصیفاتت خوب بود اما میتونست بهتر هم بشه عزیزدلم؛ میتونی بیشتر روش کار کنی و سطح قلمت رو حرفه ای کنی خیلی حاشیه نرو؛ سعی کن بیشتر روی اصل داستان تمرکز کنی و هی گره بندازی تو رمانت و اینکه قضیه رمانت ازدواج اجباری بود؟ فکر میکنم این ایده کلیشه ای باشه چون در مورد ازدواج های اجباری و اینا زیاد نوشته شده اما خب میدونی هر کسی یه قوه تخیلی داره؛ شاید تو کم کم تونستی جوری بنویسی ک کلا کسی یادش بره ایده ازدواج اجباری زیاد نوشته شده😍♥ و تو قطعا هم میتونی خلاصه و مقدمت هم واقعا عالی و بدون مشکل بود عزیزدل😍 قلم خیلی خوبی و مطمعن باش خیلی خیلی بهتر هم میتونه باشه چون استعدادش رو داری خوشگلم♥🌼 هر چی زاده ذهن تو باشه قطعا بهترینه؛ اینو همیشه یادت باشه💋 موفق باشی گل گلی💕😍 بوس بوس^^ @Asma,N سلام جانم، مرسی بابت نظراتت عزیزم. بهم انرژی دادی❤ این رمان فرق داره با رمان های دیگه... از این لحاظ میگم که پارت های بعدی رو بگذارم بخونی متوجه میشی😉 @hany.rS ویرایش شده 19 مرداد، ۱۴۰۰ توسط Asma,N 2 نقل قول رمان: رمان مدارِجبر دلنوشته: دلنوشتهی زندگی با طعمِ غم_ دلنوشتهی دلیلِ وجود_ دلنوشتهی زخم پنهان_ دلنوشتهی برای پدربزرگ_ دلنوشتهی هیهات وجود_ داستان: در گروِ حقیقت_ مستند دردسرساز لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
کاربر منتخب Z.A.D ارسال شده در 31 مرداد، ۱۴۰۰ کاربر منتخب اشتراک گذاری ارسال شده در 31 مرداد، ۱۴۰۰ سلام عزیزم. رمانت رو تا پارت نهم خوندم. قلمت رو دوست داشتم. شیوا و روون بود. اسم رمان بود که من رو جذب کرد رمان رو بخونم. مشخص بود موضوع ازدواج اجباریه و میخواستم ببینم چطوری این موضوع رو مطرح کردی. در ضمن عزیزم یکسری گفته بودند موضوعت کلیشه ایه. توی ادبیات چیزی داریم به اسم تروپی که با کلیشه فرق داره. موضوع ازدواج قراردادی یا اجباری تروپی هست و کلیشه ای نیست. هر کسی حق داره هر تروپی رو که خواست انتخاب بکنه. شخصیت پردازی و داستانی که میگی مهم هست. اون نباید تکراری و کلیشه ای باشه. کلیشه از تکرار شخصیت پردازی تکرار توصیفات و صحنه های تکراری که توی رمان ها دیده میشه میاد. وقتی که توی پارت سه اگر اشتباه نکنم فلش بک میزنی فلش بک خیلی اتفاقی و بدون هیچ زمینهای زده شده. مثلا بهتره الهام توی اتاقش یه چیزی ببینه یه یادگاری یا صدای زنگ تلفن یا یه چیزی که اون رو به گذشته ببره. در مورد سپهر هم یه جور فلش بک تو فلش بک و علاوه بر اون تغییر زاویه دید اتفاق افتاده. شاید بهتر باشه خراب کردن عروسکش رو جور دیگه ای بدون فلش بک مطرح کنی. با این پرش ها بعد از چندین پارت مثلا بیست یا سی تا همه چیز برای خواننده قاطی میشه. خوبه تغییر زاویه دید و فلش بک ها باعث میشه خواننده گیج نشه و داستان رو دنبال کنه. موفق باشی و قلمت مانا. @Asma,N 2 1 نقل قول روایتی از پستی و بلندی و دامهای جوانی رمان داو اول (در حال تایپ: اجتماعی، عاشقانه) روایتی از رقابتی خونین رمان هابیل و قابیل (در حال تایپ: تراژدی، عاشقانه) روایتی از فرو ریختن حقایقی به سنگینی تل برفی داستان کوتاه برفکوچ (تکمیل شده: اجتماعی) روایتی از تنیدن در تارهای ذهن و روح داستان کوتاه تنیده در تار (تکمیل شده: روانشناسی، اجتماعی) روایتی از غوطهوری برای رهایی داستان کوتاه غوطهور (تکمیل شده: اجتماعی، روانشناسی) لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
Asma,N ارسال شده در 31 مرداد، ۱۴۰۰ مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 31 مرداد، ۱۴۰۰ (ویرایش شده) 3 دقیقه قبل، Z.A.D گفته است: سلام عزیزم. رمانت رو تا پارت نهم خوندم. قلمت رو دوست داشتم. شیوا و روون بود. اسم رمان بود که من رو جذب کرد رمان رو بخونم. مشخص بود موضوع ازدواج اجباریه و میخواستم ببینم چطوری این موضوع رو مطرح کردی. در ضمن عزیزم یکسری گفته بودند موضوعت کلیشه ایه. توی ادبیات چیزی داریم به اسم تروپی که با کلیشه فرق داره. موضوع ازدواج قراردادی یا اجباری تروپی هست و کلیشه ای نیست. هر کسی حق داره هر تروپی رو که خواست انتخاب بکنه. شخصیت پردازی و داستانی که میگی مهم هست. اون نباید تکراری و کلیشه ای باشه. کلیشه از تکرار شخصیت پردازی تکرار توصیفات و صحنه های تکراری که توی رمان ها دیده میشه میاد. وقتی که توی پارت سه اگر اشتباه نکنم فلش بک میزنی فلش بک خیلی اتفاقی و بدون هیچ زمینهای زده شده. مثلا بهتره الهام توی اتاقش یه چیزی ببینه یه یادگاری یا صدای زنگ تلفن یا یه چیزی که اون رو به گذشته ببره. در مورد سپهر هم یه جور فلش بک تو فلش بک و علاوه بر اون تغییر زاویه دید اتفاق افتاده. شاید بهتر باشه خراب کردن عروسکش رو جور دیگه ای بدون فلش بک مطرح کنی. با این پرش ها بعد از چندین پارت مثلا بیست یا سی تا همه چیز برای خواننده قاطی میشه. خوبه تغییر زاویه دید و فلش بک ها باعث میشه خواننده گیج نشه و داستان رو دنبال کنه. موفق باشی و قلمت مانا. @Asma,N ممنون بابت نظر ارزشمندت عزیزم، حتما نقد هات رو در رمانم به کار میبرم🌼 سپهر فقط به گذشته فکر کرد و قسمت خیلی کوتاهی بود. ویرایش شده 31 مرداد، ۱۴۰۰ توسط Asma,N 3 نقل قول رمان: رمان مدارِجبر دلنوشته: دلنوشتهی زندگی با طعمِ غم_ دلنوشتهی دلیلِ وجود_ دلنوشتهی زخم پنهان_ دلنوشتهی برای پدربزرگ_ دلنوشتهی هیهات وجود_ داستان: در گروِ حقیقت_ مستند دردسرساز لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
کاربر منتخب Z.A.D ارسال شده در 31 مرداد، ۱۴۰۰ کاربر منتخب اشتراک گذاری ارسال شده در 31 مرداد، ۱۴۰۰ 45 دقیقه قبل، Asma,N گفته است: ممنون بابت نظر ارزشمندت عزیزم، حتما نقد هات رو در رمانم به کار میبرم🌼 سپهر فقط به گذشته فکر کرد و قسمت خیلی کوتاهی بود. خواهش می کنم. عزیزم. منتظر قسمتهای بعدی رمانت هستم. 3 نقل قول روایتی از پستی و بلندی و دامهای جوانی رمان داو اول (در حال تایپ: اجتماعی، عاشقانه) روایتی از رقابتی خونین رمان هابیل و قابیل (در حال تایپ: تراژدی، عاشقانه) روایتی از فرو ریختن حقایقی به سنگینی تل برفی داستان کوتاه برفکوچ (تکمیل شده: اجتماعی) روایتی از تنیدن در تارهای ذهن و روح داستان کوتاه تنیده در تار (تکمیل شده: روانشناسی، اجتماعی) روایتی از غوطهوری برای رهایی داستان کوتاه غوطهور (تکمیل شده: اجتماعی، روانشناسی) لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
Fateme Cha ارسال شده در 31 مرداد، ۱۴۰۰ اشتراک گذاری ارسال شده در 31 مرداد، ۱۴۰۰ سلام اسما جونم، مقدمه رمانت و خود رمانت خیلی قشنگه 😍😍😍همینطور پر قدرت ادامه بدی💜💜💜💙💙💙💙💙 2 نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
Asma,N ارسال شده در 31 مرداد، ۱۴۰۰ مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 31 مرداد، ۱۴۰۰ 42 دقیقه قبل، Fateme Cha گفته است: سلام اسما جونم، مقدمه رمانت و خود رمانت خیلی قشنگه 😍😍😍همینطور پر قدرت ادامه بدی💜💜💜💙💙💙💙💙 مرسی فاطمه جانم❤🌷 2 نقل قول رمان: رمان مدارِجبر دلنوشته: دلنوشتهی زندگی با طعمِ غم_ دلنوشتهی دلیلِ وجود_ دلنوشتهی زخم پنهان_ دلنوشتهی برای پدربزرگ_ دلنوشتهی هیهات وجود_ داستان: در گروِ حقیقت_ مستند دردسرساز لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
niloofar.h ارسال شده در 8 شهریور، ۱۴۰۰ اشتراک گذاری ارسال شده در 8 شهریور، ۱۴۰۰ سلام اسما جان👋 پارتهای جدید رو خوندم و فقط چند تا نکته به نظرم اومد فعل گفت خیلی تکرار شده بود، فضاسازی مکان و زمان بهتره بیشتر روش کار بشه، یکم توصیفات احساسات و واکنشهای شخصیتها جای کار بیشتری داره، مثلا عصبانی بودن یا ناراحت بودن رو بهتره با توصیف واکنشها و حالتهای چهره ی شخصیتها نشون بدی. بعضی جاها افعال "می" دار رو بدون نیمفاصله نوشته بودی. مشتاق خوندن ادامه هستم و قلمت رو دوستدارم، روان مینویسی.😍 پرقدرت ادامه بده💙 2 نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
Asma,N ارسال شده در 8 شهریور، ۱۴۰۰ مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 8 شهریور، ۱۴۰۰ (ویرایش شده) 58 دقیقه قبل، niloofar.h گفته است: سلام اسما جان👋 پارتهای جدید رو خوندم و فقط چند تا نکته به نظرم اومد فعل گفت خیلی تکرار شده بود، فضاسازی مکان و زمان بهتره بیشتر روش کار بشه، یکم توصیفات احساسات و واکنشهای شخصیتها جای کار بیشتری داره، مثلا عصبانی بودن یا ناراحت بودن رو بهتره با توصیف واکنشها و حالتهای چهره ی شخصیتها نشون بدی. بعضی جاها افعال "می" دار رو بدون نیمفاصله نوشته بودی. مشتاق خوندن ادامه هستم و قلمت رو دوستدارم، روان مینویسی.😍 پرقدرت ادامه بده💙 سلام نیلوفرجان، مرسی بابت نظر ارزشمندت، حتما نقد هات رو رعایت میکنم عزیزم❣ ویرایش شده 8 شهریور، ۱۴۰۰ توسط Asma,N 2 نقل قول رمان: رمان مدارِجبر دلنوشته: دلنوشتهی زندگی با طعمِ غم_ دلنوشتهی دلیلِ وجود_ دلنوشتهی زخم پنهان_ دلنوشتهی برای پدربزرگ_ دلنوشتهی هیهات وجود_ داستان: در گروِ حقیقت_ مستند دردسرساز لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
ارسال های توصیه شده
به گفتگو بپیوندید
هم اکنون می توانید مطلب خود را ارسال نمایید و بعداً ثبت نام کنید. اگر حساب کاربری دارید، برای ارسال با حساب کاربری خود اکنون وارد شوید .