15Bita ارسال شده در 8 مرداد، ۱۴۰۰ اشتراک گذاری ارسال شده در 8 مرداد، ۱۴۰۰ نام رمان: گوی های سبز رنگ نام نویسنده: بیتافولادی منتظر نقد های خوشگلتون هستم♥️🌹 1 نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
Mrymwx ارسال شده در 14 مرداد، ۱۴۰۰ اشتراک گذاری ارسال شده در 14 مرداد، ۱۴۰۰ خب گل خوشگلم سلام. من (من mrymwxa هستم منتقد قبلی انجمن) خب با شرایط پیش اومده نمیتونم دیگه منتقد باشم. (خلاصه ی رمان شما صحیح و اندازه ی مناسبی داره، اما گل قشنگ چقدر زیباتر میشد که متفاوت بنویسی، اگر توجه کنی میبینی همه دخترای رمان برای رسیدن به عشقشون مشکلاتی دارن، اما هر شخصی متفاوت مینویسه، جوری خلاصه رو بنویس که طرف خوانند کف کنه بگه ببین یه جور خلاصه نوشته من باید بفهمم تهش چی میشه. مقدمت عالي بود. 🙂❤️ خب گل رمان قشنگت و خوندم و چقدر هم کیف کردم، امیدوارم ایرادات کوچیکی و که بهت میگم و به دل نگیری قصد من فقط کمک به تو و قلم قشنگه. 🕐 الحق قلم خوب و پر از تشبیه و ضرب المثل و کنایه داری. 🕑 همچنین فعل هار و به خوبی رعایت کردی و تا آخرین پارت از لحن معیار استفاده کردی. (لذت بردم 🍪) 🕛 خب حالا باید بگم که واقعا فضا و حس و حال و خوب توصیف کردی. خشک شدن دست ها سرما لیوان شیشه ای خونه ی خرابه. اما گل چیزهایی هم هست در توصیفات که واقعا نیازه بهشون توجه بشه. مثل میمیک صورت. خصوصا در زمان هایی که خشمگین شاد عصبی میشن خیلی خوب میشه. 🕑 گذر زمان در رمان شما عالی بود. آنقدر طبیعی نوشتید که خودم رو در اون لحظات حس کنم و درد و ناراحتی و درک کنم. 🕑از نظر إملائي ایرادی ندیدم جز قسمتی که نسترن همراه پسر چشم سبزه رفت.(اسمش و یادم رفت😐) اون قسمت یک تیکش اشتباها کلمه ی (اعتماد) با یک کلمه ی دیگه جفت شد. 🕑توصیفات چهره هم خوب بود ولی اگر بیشتر از پسر چشم سبزه بگید يا چهره ی پونه رو توصیف کنید عالی میشه. 🕛از نظر اوج و فرود خب گلم شما هنوز به قسمت اوج رمانت نرسیدی و اینکه توی هجده پارت هیچ اوجی نداشتی ممکنه برای نویسنده کسل کننده باشه. اوج مثل چی؟ (مثل یک دعوا، اتفاق عجیب، چیزی که لحظاتی نفس رو در سینه خواننده حبس کنه.) 🕐در ضمن اگر منطقی در نظر بگیریم نسترن نباید آنچنان زود درخواست پسر رو برای حرف زدن قبول میکرد. خصوصااگر که با جامعه ی خودمون و رفتار مرد ستیزانه ی نسترن در نظر بگیریم. (اینجا کمی کشمکش گفتاری نیاز داشت!) و همچنین پدرام هم نباید انقدر عادی رفتار میکرد پسر چشم سبزه، گویا اتفاقی نیوفتاده (این دو قسمت رمان رو مصنوعی جلوه داده بود. در لحظه ی دیگر رامین گفته من پسر بزرگ خانواده ی صوفیانی هستم. اما توی فرودگاه مرد خارجی دنبال آقای محتشم بوده و فامیلی ها باهم تناسخ نداشته. ((بسی زیاد از رمان خفنت لذت بردم گل دختر،.. بوخودا اگر دروغ بگم قلمت خاص و دل لرزونه امیدوارم جاهای بلند و قلمت و موندگار ببینم. امیدوارم دلخور نشی از من.)) اگر انتقادی از نقدم داشتی بهم بگو 🥺❤️ Mrymwx منتقد سابق انجمن نود هشتیا 2 1 نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
-ashob- ارسال شده در 14 مرداد، ۱۴۰۰ اشتراک گذاری ارسال شده در 14 مرداد، ۱۴۰۰ سلام جانه دل. خب من اومدم با یک نقد کوچیک. باید بگم که شما از یک قلم بسیار زیبا برخوردارید و من هیچ مشکلی ندیدم جز دو نکته در پارت اول. @15Bita اسم رمان: خوب ژانر: متناسب خلاصه: خوبه ولی جا داره عالی بشه و کمی بدور از کلیشه مقدمه: عالی توصیفات و گذر وقت عالی پارت ۱: (...) برای لکنته فکر کنم باید بدونید و اینکه برای مکث(،) استفاده کنین. خوش ندارم، دیگران پولشونو به رخم بکشن، آقای محترم. اینجا ویرگول بعد خوش ندارم اضافیه یک مکث بدی ایجاد میکنه. به امید درخشش شما نویسنده عزیز. رمان منم فراموش نشه. یاعلی. 2 1 نقل قول جنون لیلا وار لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
15Bita ارسال شده در 15 مرداد، ۱۴۰۰ مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 15 مرداد، ۱۴۰۰ 22 ساعت قبل، Mrymwx گفته است: خب گل خوشگلم سلام. من (من mrymwxa هستم منتقد قبلی انجمن) خب با شرایط پیش اومده نمیتونم دیگه منتقد باشم. (خلاصه ی رمان شما صحیح و اندازه ی مناسبی داره، اما گل قشنگ چقدر زیباتر میشد که متفاوت بنویسی، اگر توجه کنی میبینی همه دخترای رمان برای رسیدن به عشقشون مشکلاتی دارن، اما هر شخصی متفاوت مینویسه، جوری خلاصه رو بنویس که طرف خوانند کف کنه بگه ببین یه جور خلاصه نوشته من باید بفهمم تهش چی میشه. مقدمت عالي بود. 🙂❤️ خب گل رمان قشنگت و خوندم و چقدر هم کیف کردم، امیدوارم ایرادات کوچیکی و که بهت میگم و به دل نگیری قصد من فقط کمک به تو و قلم قشنگه. 🕐 الحق قلم خوب و پر از تشبیه و ضرب المثل و کنایه داری. 🕑 همچنین فعل هار و به خوبی رعایت کردی و تا آخرین پارت از لحن معیار استفاده کردی. (لذت بردم 🍪) 🕛 خب حالا باید بگم که واقعا فضا و حس و حال و خوب توصیف کردی. خشک شدن دست ها سرما لیوان شیشه ای خونه ی خرابه. اما گل چیزهایی هم هست در توصیفات که واقعا نیازه بهشون توجه بشه. مثل میمیک صورت. خصوصا در زمان هایی که خشمگین شاد عصبی میشن خیلی خوب میشه. 🕑 گذر زمان در رمان شما عالی بود. آنقدر طبیعی نوشتید که خودم رو در اون لحظات حس کنم و درد و ناراحتی و درک کنم. 🕑از نظر إملائي ایرادی ندیدم جز قسمتی که نسترن همراه پسر چشم سبزه رفت.(اسمش و یادم رفت😐) اون قسمت یک تیکش اشتباها کلمه ی (اعتماد) با یک کلمه ی دیگه جفت شد. 🕑توصیفات چهره هم خوب بود ولی اگر بیشتر از پسر چشم سبزه بگید يا چهره ی پونه رو توصیف کنید عالی میشه. 🕛از نظر اوج و فرود خب گلم شما هنوز به قسمت اوج رمانت نرسیدی و اینکه توی هجده پارت هیچ اوجی نداشتی ممکنه برای نویسنده کسل کننده باشه. اوج مثل چی؟ (مثل یک دعوا، اتفاق عجیب، چیزی که لحظاتی نفس رو در سینه خواننده حبس کنه.) 🕐در ضمن اگر منطقی در نظر بگیریم نسترن نباید آنچنان زود درخواست پسر رو برای حرف زدن قبول میکرد. خصوصااگر که با جامعه ی خودمون و رفتار مرد ستیزانه ی نسترن در نظر بگیریم. (اینجا کمی کشمکش گفتاری نیاز داشت!) و همچنین پدرام هم نباید انقدر عادی رفتار میکرد پسر چشم سبزه، گویا اتفاقی نیوفتاده (این دو قسمت رمان رو مصنوعی جلوه داده بود. در لحظه ی دیگر رامین گفته من پسر بزرگ خانواده ی صوفیانی هستم. اما توی فرودگاه مرد خارجی دنبال آقای محتشم بوده و فامیلی ها باهم تناسخ نداشته. ((بسی زیاد از رمان خفنت لذت بردم گل دختر،.. بوخودا اگر دروغ بگم قلمت خاص و دل لرزونه امیدوارم جاهای بلند و قلمت و موندگار ببینم. امیدوارم دلخور نشی از من.)) اگر انتقادی از نقدم داشتی بهم بگو 🥺❤️ Mrymwx منتقد سابق انجمن نود هشتیا سلام مریم عزیزم، اینقدر از نقدت خوشحال شدم که تو پوست خودم نمیگنجم، مرسی از نقد دل انگیز و زیبات=) سعی میکنم ایرادات رو هم برطرف کنم، مرسی واقعا🥰😘 1 1 نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
15Bita ارسال شده در 15 مرداد، ۱۴۰۰ مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 15 مرداد، ۱۴۰۰ 4 ساعت قبل، mob_ina گفته است: سلام جانه دل. خب من اومدم با یک نقد کوچیک. باید بگم که شما از یک قلم بسیار زیبا برخوردارید و من هیچ مشکلی ندیدم جز دو نکته در پارت اول. @15Bita اسم رمان: خوب ژانر: متناسب خلاصه: خوبه ولی جا داره عالی بشه و کمی بدور از کلیشه مقدمه: عالی توصیفات و گذر وقت عالی پارت ۱: (...) برای لکنته فکر کنم باید بدونید و اینکه برای مکث(،) استفاده کنین. خوش ندارم، دیگران پولشونو به رخم بکشن، آقای محترم. اینجا ویرگول بعد خوش ندارم اضافیه یک مکث بدی ایجاد میکنه. به امید درخشش شما نویسنده عزیز. رمان منم فراموش نشه. یاعلی. سلام عزیزم:) مرسی از نقد بسیار دل انگیز و زیبات، بله اما توی اون یه قسمت نسترن آقای محترم رو طوری ميگه که انگار تیکه انداخته برای همین اگر کمی وقت کنیم همینطوری میشه^^ باز هم بسیار، بسیار ممنونم*_* 1 نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
ویراستار reyyan☆ویژه☆ ارسال شده در 8 شهریور، ۱۴۰۰ ویراستار اشتراک گذاری ارسال شده در 8 شهریور، ۱۴۰۰ سلام خیلی رمانت جذابه حقیقتش من خیلی دوست داشتم و منتظر پارت های بعد هم هستم انشا...روز به روز قلمت بهتر بشه و ما رمان های جذابت رو بخونیم بوس به لپت😘😘😍 1 1 نقل قول سَّرَّمّ دَّرّدّ مّیّکُّنِّهّ بَّرّاّیِّ دَّرّدِّ سَّرّ ♤SAMFOONI AZAB♤_سمفونی عذاب♤ لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
15Bita ارسال شده در 8 شهریور، ۱۴۰۰ مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 8 شهریور، ۱۴۰۰ هم اکنون، reyyan گفته است: سلام خیلی رمانت جذابه حقیقتش من خیلی دوست داشتم و منتظر پارت های بعد هم هستم انشا...روز به روز قلمت بهتر بشه و ما رمان های جذابت رو بخونیم بوس به لپت😘😘😍 سلام مرسی قشنگم، خیلی ذوق کردم، همچنین دلبر خانم:)😊♥️ 1 1 نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
F_MAHGOL ارسال شده در 15 مهر، ۱۴۰۰ اشتراک گذاری ارسال شده در 15 مهر، ۱۴۰۰ سلام بیتای نازم چند پارت از رمانتو خوندم اومدم نقد کنم^^ اسم رمانت خوب و بود و به دلم نشست. و به موضوع میخورد! خلاصه خیلی خوب بود اما بازم میتونست بهتر باشه ولی بازم دوسش داشتم😍💜 مقدمت خیلی قشنگ بود و کلیشهای نبود^^ پارت اولت رو هم دوست داشتم تا چند پارتی که خوندم خیلی خوب پیش رفتی اشکلاتی هم توش ندیدم^^ موفق باشی قلمت مانا 🌸 @Ghazalehꨄ︎ @15Bita 2 1 1 نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
15Bita ارسال شده در 15 مهر، ۱۴۰۰ مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 15 مهر، ۱۴۰۰ 1 دقیقه قبل، ساتوری گفته است: سلام بیتای نازم چند پارت از رمانتو خوندم اومدم نقد کنم^^ اسم رمانت خوب و بود و به دلم نشست. و به موضوع میخورد! خلاصه خیلی خوب بود اما بازم میتونست بهتر باشه ولی بازم دوسش داشتم😍💜 مقدمت خیلی قشنگ بود و کلیشهای نبود^^ پارت اولت رو هم دوست داشتم تا چند پارتی که خوندم خیلی خوب پیش رفتی اشکلاتی هم توش ندیدم^^ موفق باشی قلمت مانا 🌸 @Ghazalehꨄ︎ @15Bita سلام عزیزم، مرسی از نقد قشنگت❤ 1 1 نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
Soniya-Aslan ارسال شده در 15 مهر، ۱۴۰۰ اشتراک گذاری ارسال شده در 15 مهر، ۱۴۰۰ سلام عزیزم😁اومدم برای نقد رمان گوی های سبز رنگ خب از اسمش شروع میکنم. خوبه و مرتبط با شخصیت رمانه و جذابه. خلاصه ی رمانت طبق معیاره یعنی مفهوم گنگی از سیر رمان که خوبه ولی باز هم جای پیشرفت داره برای جذب خواننده. با این حال خوبه. مقدمه ی رمانت هم عالی بود و خیلی به دلم نشست. ژانر رمانت هم متناسب با رمان بود و بطور عالی ای تونستی این ژانر ها رو الویت نوشتن رمانت کنی. شروع رمانت هم جالب و مجذوب کننده بود برای من. توصیفاتی که در مورد مکان، زمان و اشخاص هم داشتی خیلی با جزئیات و دقیق بودن و این باعث جذابیت بیشتر رمانت میشه. خیلی خوب تونستی که درد و رنج دختر و مسئولیتی که روی شونه هاش هست رو صفحه بیاری. من خواننده احساس کردم که هر جمله ای که نوشتی از ته قلبت بوده و همین هم باعث شد که منم احساسات دختر رمان(نسترن) رو درک کنم و بتونم اتفاقاتی که براش افتاده رو تصور کنم. لحنی هم که استفاده کرده بودی برای رمانت خیلی خوب بود و اشکال تایپی هم نداشتی. منتظر پارت های بعدیتم عزیزم موفق باشی❤️ @Ghazalehꨄ︎@15Bita 2 1 1 نقل قول جان ها خواهم گرفت و خون ها خواهم ریخت طوری که خون های ظالمان استخر انتقامم را پر کند هراسی نداشته باش جانان من آنها را برایت قربانی خواهم کرد تا به آرامش رسی صفحه ی رمان لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
15Bita ارسال شده در 15 مهر، ۱۴۰۰ مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 15 مهر، ۱۴۰۰ 10 دقیقه قبل، nura_savagelove گفته است: سلام عزیزم😁اومدم برای نقد رمان گوی های سبز رنگ خب از اسمش شروع میکنم. خوبه و مرتبط با شخصیت رمانه و جذابه. خلاصه ی رمانت طبق معیاره یعنی مفهوم گنگی از سیر رمان که خوبه ولی باز هم جای پیشرفت داره برای جذب خواننده. با این حال خوبه. مقدمه ی رمانت هم عالی بود و خیلی به دلم نشست. ژانر رمانت هم متناسب با رمان بود و بطور عالی ای تونستی این ژانر ها رو الویت نوشتن رمانت کنی. شروع رمانت هم جالب و مجذوب کننده بود برای من. توصیفاتی که در مورد مکان، زمان و اشخاص هم داشتی خیلی با جزئیات و دقیق بودن و این باعث جذابیت بیشتر رمانت میشه. خیلی خوب تونستی که درد و رنج دختر و مسئولیتی که روی شونه هاش هست رو صفحه بیاری. من خواننده احساس کردم که هر جمله ای که نوشتی از ته قلبت بوده و همین هم باعث شد که منم احساسات دختر رمان(نسترن) رو درک کنم و بتونم اتفاقاتی که براش افتاده رو تصور کنم. لحنی هم که استفاده کرده بودی برای رمانت خیلی خوب بود و اشکال تایپی هم نداشتی. منتظر پارت های بعدیتم عزیزم موفق باشی❤️ @Ghazalehꨄ︎@15Bita ممنون قشنگم♥️ 1 1 نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
Atlas _sa ارسال شده در 28 آبان، ۱۴۰۰ اشتراک گذاری ارسال شده در 28 آبان، ۱۴۰۰ (ویرایش شده) سلام بیتا جونم اومدم گلم اسم رمان خیلی زیبا به دور از کلیشهاست. اونقدری که رمان و ایدهاش کشش داشت خلاصه زیاد قوی جلوه نکرده بود من به شخصه با خوندن پارتهای رمانت واقعا لذت بردم بهتر بود کمی بیشتر روی خلاصه مانور بدی و منحصربه فردترش کنی. مقدمه خیلی زیبا و احساسی بود. شروع رمان عالی بود، ما قشنگ با مشکلاتی که نسترن و پونه باهاش دست و پنجه نرم میکنند؛ آشنا شدیم و برای دونستن ادامه رمان کنجکاو شدیم. کلیشهای هم نبود. رمان از لحاظ کشمکش عاطفی و اخلاقی و بررسی مسائل اجتماعی خیلی خوب عمل کرده بود. اما تو توصیفات مکانی بعضی جاها یکم کم حوصلگی به خرج داده بودی. بهتر بود؛ بیشتر فضای مکانی که نسترن و پونه مشغول دستفروشی بودند رو توصیف میکردی. یک موردی که خیلی به چشمم خورد؛ زاویه دید رمان بود. من تا پارت بیست خوندم و متوجه شدم که زاویه دید رمان اول شخص هستِش و از زبان شخصیتهای مختلف روایت میشه. حتی در قسمتی هم به دانای کل تغییر پیدا کرد. مثلا در پارت اول که از زبان نسترن روایت شده بود. خب همونطور که خودت هم خوب میدونی؛ زاویه اول شخص محدودیتهایی داره. شما گفته بودی که ( طوری من را نگاه میکرد که گویی جای دیگری من را دیده است.) خب عزیزم نسترن از کجا آگاه شده بود که به چه منظور رادین اونطور خیره نگاش میکرده؟ وقتی که حتی رادین هیچی از ذهنیاتش بیان نکرده بود؟ عزیزم بهتره که محدودیت دانستههای کاراکترها رو در حین روایت در نظر بگیری. ثبات لحن داشتی، ایده رمان فوق العاده بود. خیلی جذبش شدم. بسی لذت بردم. با انرژی ادامه بده موفق باشی🌹 ویرایش شده 28 آبان، ۱۴۰۰ توسط Atlas _sa 1 1 نقل قول #رمان 👑ᖵ🅕̉e͇t̉n͇ẻ ͇z̉i͇b̉a꯭͇🦋⟧ مطمئن باش اسم تو رو شاید دیر یاد گرفته باشم؛ ولی هیچ وقت قرار نیست فراموش کنم! ***** - آلییوش بهتره اونجور نخندی! آلییوش بهت زده، فقط نگاه کرد. مارگارت ادامه داد. - داری کار خودت رو سخت تر میکنی، باعث میشه دیگه یه قدمهم پا پس نکشم برا داشتنت. # رمان مـ◌ٜٜٜٜٜٜٜ͜͡✤ْـْٜٜٜٜن کـ◌ٜٜٜٜٜٜٜ͜͡✤ْـْٜٜٜٜه نمـ◌ٜٜٜٜٜٜٜ͜͡✤ْـْٜٜٜٜیـ◌ٜٜٜٜٜٜٜ͜͡✤ْـْٜٜٜٜدانسـ◌ٜٜٜٜٜٜٜ͜͡✤ْـْٜٜٜٜتـ◌ٜٜٜٜٜٜٜ͜͡✤ْـْٜٜٜٜمـ◌ٜٜٜٜٜٜٜ͜͡✤ْـْٜٜٜٜ لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
15Bita ارسال شده در 28 آبان، ۱۴۰۰ مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 28 آبان، ۱۴۰۰ 2 ساعت قبل، Atlas _sa گفته است: سلام بیتا جونم اومدم گلم اسم رمان خیلی زیبا به دور از کلیشهاست. اونقدری که رمان و ایدهاش کشش داشت خلاصه زیاد قوی جلوه نکرده بود من به شخصه با خوندن پارتهای رمانت واقعا لذت بردم بهتر بود کمی بیشتر روی خلاصه مانور بدی و منحصربه فردترش کنی. مقدمه خیلی زیبا و احساسی بود. شروع رمان عالی بود، ما قشنگ با مشکلاتی که نسترن و پونه باهاش دست و پنجه نرم میکنند؛ آشنا شدیم و برای دونستن ادامه رمان کنجکاو شدیم. کلیشهای هم نبود. رمان از لحاظ کشمکش عاطفی و اخلاقی و بررسی مسائل اجتماعی خیلی خوب عمل کرده بود. اما تو توصیفات مکانی بعضی جاها یکم کم حوصلگی به خرج داده بودی. بهتر بود؛ بیشتر فضای مکانی که نسترن و پونه مشغول دستفروشی بودند رو توصیف میکردی. یک موردی که خیلی به چشمم خورد؛ زاویه دید رمان بود. من تا پارت بیست خوندم و متوجه شدم که زاویه دید رمان اول شخص هستِش و از زبان شخصیتهای مختلف روایت میشه. حتی در قسمتی هم به دانای کل تغییر پیدا کرد. مثلا در پارت اول که از زبان نسترن روایت شده بود. خب همونطور که خودت هم خوب میدونی؛ زاویه اول شخص محدودیتهایی داره. شما گفته بودی که ( طوری من را نگاه میکرد که گویی جای دیگری من را دیده است.) خب عزیزم نسترن از کجا آگاه شده بود که به چه منظور رادین اونطور خیره نگاش میکرده؟ وقتی که حتی رادین هیچی از ذهنیاتش بیان نکرده بود؟ عزیزم بهتره که محدودیت دانستههای کاراکترها رو در حین روایت در نظر بگیری. ثبات لحن داشتی، ایده رمان فوق العاده بود. خیلی جذبش شدم. بسی لذت بردم. با انرژی ادامه بده موفق باشی🌹 سلام مرسیییی عزیزم:) باشه حتما سعی میکنم، ویرایشش کنم^_^ خیلی مرسی، ممنونم از لطفت😍♥️🥰 1 نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
Atlas _sa ارسال شده در 28 آبان، ۱۴۰۰ اشتراک گذاری ارسال شده در 28 آبان، ۱۴۰۰ 1 دقیقه قبل، 15Bita گفته است: سلام مرسیییی عزیزم:) باشه حتما سعی میکنم، ویرایشش کنم^_^ خیلی مرسی، ممنونم از لطفت😍♥️🥰 خواهش میکنم عزیزم 💕😍 1 نقل قول #رمان 👑ᖵ🅕̉e͇t̉n͇ẻ ͇z̉i͇b̉a꯭͇🦋⟧ مطمئن باش اسم تو رو شاید دیر یاد گرفته باشم؛ ولی هیچ وقت قرار نیست فراموش کنم! ***** - آلییوش بهتره اونجور نخندی! آلییوش بهت زده، فقط نگاه کرد. مارگارت ادامه داد. - داری کار خودت رو سخت تر میکنی، باعث میشه دیگه یه قدمهم پا پس نکشم برا داشتنت. # رمان مـ◌ٜٜٜٜٜٜٜ͜͡✤ْـْٜٜٜٜن کـ◌ٜٜٜٜٜٜٜ͜͡✤ْـْٜٜٜٜه نمـ◌ٜٜٜٜٜٜٜ͜͡✤ْـْٜٜٜٜیـ◌ٜٜٜٜٜٜٜ͜͡✤ْـْٜٜٜٜدانسـ◌ٜٜٜٜٜٜٜ͜͡✤ْـْٜٜٜٜتـ◌ٜٜٜٜٜٜٜ͜͡✤ْـْٜٜٜٜمـ◌ٜٜٜٜٜٜٜ͜͡✤ْـْٜٜٜٜ لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
طراح گرافیک SADAT.82 ارسال شده در 12 آذر، ۱۴۰۰ طراح گرافیک اشتراک گذاری ارسال شده در 12 آذر، ۱۴۰۰ رمان قشنگی داری گلم.🌸 1 نقل قول رمان کابوس افعی _ تخیلی رمان ها: دیگه نیستم _ تقدیرخونین _ عصیانگرقرن _ پس از تردید(چاپ شده) _ کابوس افعی داستان ها: زیرتخت _ ماژور _ شیشه شکسته _ آخرین لحظه لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
15Bita ارسال شده در 12 آذر، ۱۴۰۰ مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 12 آذر، ۱۴۰۰ 24 دقیقه قبل، سادات.۸۲ گفته است: رمان قشنگی داری گلم.🌸 مرسی عزیزدلم🥰 1 نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
ارسال های توصیه شده
به گفتگو بپیوندید
هم اکنون می توانید مطلب خود را ارسال نمایید و بعداً ثبت نام کنید. اگر حساب کاربری دارید، برای ارسال با حساب کاربری خود اکنون وارد شوید .