مدیر آگهی کروئلا ارسال شده در 28 آبان، ۱۴۰۰ مدیر آگهی اشتراک گذاری ارسال شده در 28 آبان، ۱۴۰۰ (ویرایش شده) من خودم به شخصه ایده رمانم واقعی هست یعنی حدود 6 سال قبل خدم شاهد یه قتل بودم 🗡️ و رمانم هم تقریبا سرمنشائش از همون اتفاق هست البته تو رمان کمی به این ایده بال و پر دادم شماهم بگید منشاء ایدتون از کجاست@پرتوِماه @حـوراء@Fateme Cha @MMMahdis @آفتابگردون @جانان بانو@Masi.fardi@Ghazal@Gh.aꨄ︎@Masoome @masoo ویرایش شده 28 آبان، ۱۴۰۰ توسط کروئلا 10 1 3 - پندار: زندگی بازی گرفتن دیگران نیست که روزی عاشقش باشی و روزی قاتلش - نمیخواستم بکشمش... شاهد بوده ای لحظه تیغ نهادن بر گردن کبوتر را؟ و آبی که پیش از آن چه حریصانه و ابلهانه، مینوشد پرنده؟ تو، آن لحظه ای! تو، آن تیغی! تو، آن آبی! من! من، آن پرنده ام.... زندگی خنده کنان شاهد جان کندن ماست... لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
همکار سایت GHAZAL ارسال شده در 28 آبان، ۱۴۰۰ همکار سایت اشتراک گذاری ارسال شده در 28 آبان، ۱۴۰۰ هم اکنون، کروئلا گفته است: من خودم به شخصه ایده رمانم واقعی هست یعنی دود 6 سال قبل خدم شاهد یه قتل بودم 🗡️ و رمانم هم تقریبا سرمنشائش از همون اتفاق هست البته تو رمان کمی به این ایده بال و پر دادم @MMMahdis @آفتابگردون @جانان بانو@Masi.fardi@Ghazal@Gh.aꨄ︎@Masoome @masoo تخیل حتی یک کلمه از چیزهایی که نوشتم هم واقعیت ندارن:) همهاش از روی تخیل نوشتم 5 3 🖤نبضِ مرگ🖤 لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
کاربر منتخب Masoome ارسال شده در 28 آبان، ۱۴۰۰ کاربر منتخب اشتراک گذاری ارسال شده در 28 آبان، ۱۴۰۰ گاها تخیلی ک با ی خورده واقعیت تلفیق شده و ایده هام همیشه یهویی ان ب شخصه، ینی درحال انجام ی کاری ام بعد مثلا ایده میاد. 6 1 3 خشاب لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
Flare ارسال شده در 28 آبان، ۱۴۰۰ اشتراک گذاری ارسال شده در 28 آبان، ۱۴۰۰ هر چیزی میتونه به من ایده بده؛) چندتاش تا به الآن: مستند مغز، دوربین مدار بستهی یک سوپرمارکت، یک خاطره از دوستِ بابام، تیترهای بولد شدهی روزنامهها و... بیشتر اوقاتم بداهه هستن؛ یه چیزی مثل گفتهی انیشتن که میگه 99 بار فکر کردم به نتیجه نرسیدم، برای بار صدم ذهنم رو رها کردم و به جواب دست یافتم:) یه جورایی انگار از یه گوشهی ناشناخته به مغزت دستور داده میشه. 5 3 1 جام خود را خالی کنید تا پر شود؛ تمامیت شما را فاسد خواهد کرد. لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
Narges.Sh ارسال شده در 28 آبان، ۱۴۰۰ اشتراک گذاری ارسال شده در 28 آبان، ۱۴۰۰ ایده؟ منشأ ایدههای من مغزم زیادی بیش فعالمه! یعنی هرچی که میبینم براش یه خیال پردازی میکنم که خودش یه کتاب هزار صفحهای میشه.😂 ولی تا حالا ایده یهویی نداشتم. کمترین زمانی که برای نوشتن یه ایده صرف کردم هشت ماه بود...فقط ایده نویسی😖 6 2 معمایی درآمیخته با گذشتهای دفن شده: رمان فراغبال لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
15Bita ارسال شده در 28 آبان، ۱۴۰۰ اشتراک گذاری ارسال شده در 28 آبان، ۱۴۰۰ ایده های من، بیشتر ذهنی هستن و گاهی از آهنگ ها و شعر هایی که میخونم، سر منشا میگیرن، گاهی وقت هام از زندگی کسایی که میبینم و کمی قدرت تخیل قاطیش میکنم:) 8 لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
Sanaz87 ارسال شده در 28 آبان، ۱۴۰۰ اشتراک گذاری ارسال شده در 28 آبان، ۱۴۰۰ 18 دقیقه قبل، کروئلا گفته است: من خودم به شخصه ایده رمانم واقعی هست یعنی حدود 6 سال قبل خدم شاهد یه قتل بودم 🗡️ و رمانم هم تقریبا سرمنشائش از همون اتفاق هست البته تو رمان کمی به این ایده بال و پر دادم شماهم بگید منشاء ایدتون از کجاست @پرتوِماه@حـوراء@Fateme Cha @MMMahdis @آفتابگردون @جانان بانو@Masi.fardi@Ghazal@Gh.aꨄ︎@Masoome @masoo نمیشه گفت ایده، ولی اصلیترین دلیل من برای نوشتن رمانم حرف زدن درباره فقر و بدبختی مردم بود. نمیدونم چیشد که ایده اصلی داستان به ذهنم خطور کرد. غرق نوشتن پارت ۱ و۲ بودم و به خودم کهاومدم دیدم موضوع داستان ر و الکی الکی پیدا کردم. 7 -نه! اشتباه نکن! من از اون و بلایی که سرم آورد نگذشتم! من، فقط، به شیوه خودم، تاوان بعضی حماقتها رو نشونش دادم! من گفتم، تو انجام دادی! همه فکر میکردن اون زنده میمونه و من میمیرم! ولی تهش چی شد؟ من به زندگیم ادامه دادم، اون دار فانی را وداع گفت! من زنده بودم، اون سرش از تنش جدا شد! پایان خاصی برای زندگیش تدارک دیدم! یه داماد، کنار عروسش، تو شب عروسیش، با سری که دیگه رو تنش نیس...! به زودی.... لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
ملیکا ملازاده ارسال شده در 28 آبان، ۱۴۰۰ اشتراک گذاری ارسال شده در 28 آبان، ۱۴۰۰ خوب مثلا رمان هرگز از نوجوونی توی ذهنم می پروندم تقریبا و تغییر کرد و تغییر کرد تا الان رمان جهان من از یک اتفاق واقعی برام افتاد با خوابی که دیدم و حرص سیاسی و مشکلات کشور و علاقه به تاریخ و فیلم های تاریخی رمان آتوسا هم از زندگی دختر کوروش بزرگ 6 لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
Masi.fardi ارسال شده در 28 آبان، ۱۴۰۰ اشتراک گذاری ارسال شده در 28 آبان، ۱۴۰۰ مسخره ترین چیزهایی که فکرش رو هم نمیکنی برای من یه ایده طنز و خفن میشه یا یه کلمه یه اهنگ یه رمان عاشقانه که با پر و بال دادن با کلمات ازش میشه یه ایده خفن و دیده نشده ساخت😍❤ 6 1 👑🎻 با من بمان عاشقانه ای خاص از جنس فریب! 👩❤️👨❣️ 🐠🏵️ سمفونی چشمانت راز گل سرخ 💞🌹 لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
کاربر منتخب masoo ارسال شده در 28 آبان، ۱۴۰۰ کاربر منتخب اشتراک گذاری ارسال شده در 28 آبان، ۱۴۰۰ 43 دقیقه قبل، کروئلا گفته است: من خودم به شخصه ایده رمانم واقعی هست یعنی حدود 6 سال قبل خدم شاهد یه قتل بودم 🗡️ و رمانم هم تقریبا سرمنشائش از همون اتفاق هست البته تو رمان کمی به این ایده بال و پر دادم شماهم بگید منشاء ایدتون از کجاست@پرتوِماه @حـوراء@Fateme Cha @MMMahdis @آفتابگردون @جانان بانو@Masi.fardi@Ghazal@Gh.aꨄ︎@Masoome @masoo ایده ی رمانی که الان دارم تایپ میکنم از یع جمله که خوندم شروع شد 5 به زودی... لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
کاربر فعال Psycho ارسال شده در 28 آبان، ۱۴۰۰ کاربر فعال اشتراک گذاری ارسال شده در 28 آبان، ۱۴۰۰ اکثرا از خوابایی که میبینم نشات میگیرن البته وقتی سورئال مینویسم از تحقیقات علمیم استفاده میکنم 6 کامل شده: رمان سیرک سلاخی دلنوشتهی بایکُد دلنوشتهی تقدیم به آقای الاسدی دلنوشتهی سفید- فوبیا¹ در حال تایپ: رمانهای... دراگون پارازیت، سجدهی شیطان، کت قدیس، ناپاکزادههای رم، سبز نعنایی داستانهای... پیست سایکدلیک، سایکواکتیو، بانی کلاید، اربوس"خوناشام آبی"، مجموعه سادیسم لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
Afeljowr ارسال شده در 28 آبان، ۱۴۰۰ اشتراک گذاری ارسال شده در 28 آبان، ۱۴۰۰ خیلی از صحنهٔ رمان هام رو از خواب هایی که دیدم نوشتم همه چیز آروم آروم خودش میاد و من فقط می نویسم 5 نویسندهٔ داستان : شازده کوچولو و دراکولا رمان در حال تایپ: مالاگاسی دلنوشته: مسترگافها لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
Heart ارسال شده در 28 آبان، ۱۴۰۰ اشتراک گذاری ارسال شده در 28 آبان، ۱۴۰۰ 52 دقیقه قبل، کروئلا گفته است: من خودم به شخصه ایده رمانم واقعی هست یعنی حدود 6 سال قبل خدم شاهد یه قتل بودم 🗡️ و رمانم هم تقریبا سرمنشائش از همون اتفاق هست البته تو رمان کمی به این ایده بال و پر دادم شماهم بگید منشاء ایدتون از کجاست@پرتوِماه @حـوراء@Fateme Cha @MMMahdis @آفتابگردون @جانان بانو@Masi.fardi@Ghazal@Gh.aꨄ︎@Masoome @masoo با نگاه کردن به این دنیای بی انتها مسلما هزاران ایده به ذهن من یا شما میرسه! اما فرق داره کجای این دنیا این ایده ها رو الهام بگیرید. من به شخصه به اجتماع نگاه میکنم! به نگرانی های مردم! همین برای من میشه دانه و داستان رو من با ریشه دادن همین دونه خلق میکنم! 5 1 لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
Asma,N🎼 ارسال شده در 28 آبان، ۱۴۰۰ اشتراک گذاری ارسال شده در 28 آبان، ۱۴۰۰ ایده ها خودشون یهویی میان ^^😂 من خودم اصولا با تخیل زیاد سرکار ندارم و تخیلی نمینویسم ولی ایدهها بیشتر با فکر کردن به ذهنم میرسن یا از خوابهایی که میبینم ایده میگیرن، مثلا رمان مدارجبر من خواب دیدم ایدهش رو، بعد آوردمش رو دفتر و پر و بالش دادم. 5 1 لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
helia ارسال شده در 28 آبان، ۱۴۰۰ اشتراک گذاری ارسال شده در 28 آبان، ۱۴۰۰ عکس ها خیلی به من کمک کننده هستند. اکثرا ایده هام از عکس ها میاد. یه کم هم از افسانه ها و کنکاش در تاریخ. 2 1 وقتی چیزی پیدا کردی که ازش محافظت کنی، همون موقع بازنده شدی! لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
........ ارسال شده در 28 آبان، ۱۴۰۰ اشتراک گذاری ارسال شده در 28 آبان، ۱۴۰۰ (ویرایش شده) 2 ساعت قبل، کروئلا گفته است: من خودم به شخصه ایده رمانم واقعی هست یعنی حدود 6 سال قبل خدم شاهد یه قتل بودم 🗡️ و رمانم هم تقریبا سرمنشائش از همون اتفاق هست البته تو رمان کمی به این ایده بال و پر دادم شماهم بگید منشاء ایدتون از کجاست@پرتوِماه @حـوراء@Fateme Cha @MMMahdis @آفتابگردون @جانان بانو@Masi.fardi@Ghazal@Gh.aꨄ︎@Masoome @masoo من تقریبا قوه تخیل قوی دارم و خیلی وقتا تو خیالم خیلی چیزا رو تصور و زیاد راجع بهش فکر میکنم و به اون تخیل پر و وبال میدم تا قشنگ تر بشه... هرچند به طالع بینی ماه تولد اعتقاد ندارم ولی این که میگفت اسفندیا خیلی رویا پردازن حقیقت بود! واقعا رویاپردازم و خیلی چیزا رو تو ذهنم تصور میکنم! ویرایش شده 28 آبان، ۱۴۰۰ توسط big.dark 2 2 درونـ من دختریـ غمگینـ و بریــدع از زندانیـ که نامشـ زندگیـــست مردهـــ (: لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
کاربر منتخب Mahdiye ارسال شده در 28 آبان، ۱۴۰۰ کاربر منتخب اشتراک گذاری ارسال شده در 28 آبان، ۱۴۰۰ (ویرایش شده) خیلی وقتا حتی دست خودم نیست، فکر خاصی نمیکنم.. یهو ناخوداگاه میگم دختر بیا و فکر کن یه همچین چیزی اتفاق بیفته، چه شود! بعد درحالی که دارم کارهای روزمره رو انجام میدم ذهنم اون فکر و ایده رو پرورش میده.. در کل.... 90 درصد مواقع فکر نمیکنم، یهو نشستم و ناخوداگاه زبونم باز میشه که به همچین چیزی فکر کن، فکر کنم روح نوشتنم با روح نرمالم متفاوته! هرکدوم جدا با منو ذهنم کار میکنن! ویرایش شده 28 آبان، ۱۴۰۰ توسط .Murphy. 5 لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
........ ارسال شده در 28 آبان، ۱۴۰۰ اشتراک گذاری ارسال شده در 28 آبان، ۱۴۰۰ هم اکنون، .Murphy. گفته است: خیلی وقتا حتی فکر هم نمیکنم.. یهو ناخوداگاه میگم دختر فکر کن یه همچین چیزی اتفاق بیفته، چه شود! بعد درحالی که دارم کارهای روزمره رو انجام میدم ذهنم اون فکر و ایده رو پروش میده.. در کل.... 90 درصد مواقع فکر نمیکنم، یهو نشستم و ناخوداگاه زبونم باز میشه که به همچین چیزی فکر کن، فکر کنم روح نوشتنم با روح نرمالم متفاوته! هرکدوم جدا با منو ذهنم کار میکنن! آفرین دقیقا همینجوریه خیلی یهویی میاد تو ذهن آدم 6 درونـ من دختریـ غمگینـ و بریــدع از زندانیـ که نامشـ زندگیـــست مردهـــ (: لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
reyyan ارسال شده در 28 آبان، ۱۴۰۰ اشتراک گذاری ارسال شده در 28 آبان، ۱۴۰۰ از چیزایی که دوست دارم واسه خودم اتفاق بیوفته مینویسم، خیلی دوست داشتم بعضی از چیزا رو تجربه گنم، به همین دلیل تو رمان هام پیاده میکنم 4 سَّرَّمّ دَّرّدّ مّیّکُّنِّهّ بَّرّاّیِّ دَّرّدِّ سَّرّ ♤SAMFOONI AZAB♤_سمفونی عذاب♤ لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
M.gh ارسال شده در 28 آبان، ۱۴۰۰ اشتراک گذاری ارسال شده در 28 آبان، ۱۴۰۰ ایده اصلی رمانم از هیجان میاد، دلم هیجان خواست گفتم بزار رمان بنویسم 😂 ولی در اصل بعضی جاها قراره ایده بگیرم. 2 لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
Bhreh_rah ارسال شده در 28 آبان، ۱۴۰۰ اشتراک گذاری ارسال شده در 28 آبان، ۱۴۰۰ ایده رمانم، از خوابم بود، من یک تیکه ها و موضوعش رو خواب دیدم و بعد دیگه پروبالش دادم! 3 نمیتوانست باور کند هرآنچه را که دیده بود در این دنیای ماورایی و جادویی! لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
Ghazal.M ارسال شده در 28 آبان، ۱۴۰۰ اشتراک گذاری ارسال شده در 28 آبان، ۱۴۰۰ 😂 خب من نمدونم والا یک دفعه نشستم یا دارم با گوشی بازی می کنم یک دفعه یک چیزی میاد به ذهنم بعد همین جوری در روند بازی😂 بهش شاخ و برگ میدم یک دفعه ورد و باز می کنم و شروع می کنم به نوشتن😂 همین رمان پشیمان می شوی از یک سریال یک ایده اش خورد و شروعش از همین ایده بود😌😂💔✌ 4 نویسنده رمانهای کامل شده: به یادت بیاور، ماندن یا رفتن، سرپناهی دیگر، پشیمان میشوی در حال تایپ: محنت دیده لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
نویسنده حرفه ای Roshana ارسال شده در 1 آذر، ۱۴۰۰ نویسنده حرفه ای اشتراک گذاری ارسال شده در 1 آذر، ۱۴۰۰ بعضی وقتا یک جرقهی کوچیک تو حقیقت باعث یک انفجار بزرگ تو ذهن میشه! من ایدههای رمانم رو از اتفاقاتی که تو جامعه زیاد دیده میشه میگیرم و این جرقه رو تو ذهنم به انفجار میرسونم تا چیزی که خودم میخوام به وجود بیاد... انقدر تو اطراف ما اتفاقات قشنگ هست که بتونه حس های نوشتنمون رو بیدار کنه فقط باید با چشم باز به دور و اطرافمون دقت کنیم:) 2 مآ خُودِمُونَم از دسـت دادیم دیگه از دست دادن بَقیه برآم͢ون مهم نٰٖیست:) لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
نارسیس بانو.arabzade ارسال شده در 1 آذر، ۱۴۰۰ اشتراک گذاری ارسال شده در 1 آذر، ۱۴۰۰ خیلی کم ناخودآگاه به ذهنم میاد اما بیشتر تو خواب میبینم وبعد دربیداری روزها با آن روئیا زندگی می کنم وکم کم میارمش روی کاغذ یا تایپش میکنم. 2 1 لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
Hony.m ارسال شده در 2 آذر، ۱۴۰۰ اشتراک گذاری ارسال شده در 2 آذر، ۱۴۰۰ من ایده هشتگ اینطوری اومد تو ذهنم که یک روز با مامانم جر و بحث میکردم بعد بحث هم سر این بود که چرا من مثل بقیه نیستم و داشت مقایسم میکرد و اشتباهات قدیمیم رو به رخم میاورد حتی منو با همکاراش مقایسه میکرد! من دیگه به مرز انفجار رسیده بودم دیگه تا کی ما هشتادیا باید هی مقایسه شیم هی تو سری بخوریم,سکوت کنیم، درونگرا باشیم،گریه هامون رو جلو آینه یا رو تخت خالی کنیم، آزاد نباشیم، بلند نخندیم و... از زمین و زمان گله داشتم دیگه آب روغن قاطی کرده بودم دلم میخواست آروم شم دیگه حتی آهنگ هم آرومم نمیکرد رفتم تو اینستا تا شاید بتونم حواسمو پرت کنم که چشمم خورد به پست جدید پوریا مظفری «کسی که از دهه هشتادیا حمایت میکنه» دیدم داشت حرفای انگیزشی و درباره چیز هایی که به نفع ما هشتادیا بود صحبت میکرد و همون جا یه جرقه تو ذهنم خورد و موضوع هشتگ دهه هشتادیا اومد تو ذهنم🙂😂 5 لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
ارسال های توصیه شده