ویراستار nina4011☆ویژه☆ ارسال شده در 6 آذر، ۱۴۰۰ ویراستار اشتراک گذاری ارسال شده در 6 آذر، ۱۴۰۰ (ویرایش شده) اشعار زیبا از دیوان شمس تبریزی مجموعه: شعر و ترانه ابیات دیوان شمس تبریزی دیوان شمس تبریزی، یا دیوان کبیر یا کلیات شمس تبریزی یا غزلیات شمس، یکی از پنج اثر جلالالدین محمد مولوی که بهجز مثنوی او، دیگر اشعارش را شامل میشود. خاندان مولانا و سلسله مولویه این کتاب را دیوان کبیر گفتهاند. اما چون مولانا در جایجای اشعار این کتاب از شمس تبریزی، یار و مراد خود، یاد کرده، به غزلیات شمس مشهور است. بیگمان مولانا بهسبب شور و بیقراری، غزلهایش را به نام شمس تبریزی کردهاست؛ به گفته فروزانفر، مولانا «پیوسته چشم از سبب دوخته و به مسبب گماشته است». او اشعارش را که نتیجه تلقین شمس و الهام از عشق اوست، به نام شمس کردهاست .ملاقات مولانابا شمس تبریزی در سال ۶۴۲ هجری قمری انقلابی در وی پدید آورد که موجب ترک مسند تدریس و فتوای وی شد و به مراقبت نفس و تذهیب باطن پرداخت. دیوان شمس تبریزی یکی از شاهکارهای مولانا است. ویرایش شده 6 آذر، ۱۴۰۰ توسط nina4011 نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
ویراستار nina4011☆ویژه☆ ارسال شده در 6 آذر، ۱۴۰۰ مالک ویراستار اشتراک گذاری ارسال شده در 6 آذر، ۱۴۰۰ میانِ باغ گلِ سرخ های و هو دارد که بو کنید دهان مرا چه بو دارد! به باغ خود همه مستند، لیک نی چون گل که هر یکی به قدح خورد و او سبو دارد چو سال سالِ نشاط است و روز روزِ طرب خُنک مرا و کسی را که عیش خو دارد چرا مقیم نباشد، چو ما، به مجلسِ گل کسی که ساقیِ باقیِّ ماهرو دارد؟ به باغ جمله شرابِ خدای مینوشند در آن میانه کسی نیست کاو گلو دارد عجایباند درختانش، بکر و آبستن، چو مریمی که نه معشوقه و نه شو دارد هزار بار چمن را بسوخت و باز آراست چه عشق دارد با ما، چه جست و جو دارد! منتخب اشعار شمس تبریزی اندک اندک جمع مستان مي رسند اندک اندک مي پرستان مي رسند دلنوازان نازنازان در ره اند گلعذاران از گلستان مي رسند اندک اندک زين جهان هست و نيست نيستان رفتند و هستان مي رسند جمله دامن هاي پرزر همچو کان از براي تنگدستان مي رسند لاغران خسته از مرعاي عشق فربهان و تندرستان مي رسند جان پاکان چون شعاع آفتاب از چنان بالا به پستان مي رسند خرم آن باغي که بهر مريمان ميوه هاي نو زمستان مي رسند اصلشان لطفست و هم واگشت لطف هم ز بستان سوي بستان مي رسند نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
ویراستار nina4011☆ویژه☆ ارسال شده در 6 آذر، ۱۴۰۰ مالک ویراستار اشتراک گذاری ارسال شده در 6 آذر، ۱۴۰۰ غزل های شمس تبریزی دوست همان بِه که بلاکش بُوَد عود همان بِه که در آتش بُوَد جامِ جفا باشد دشوارخوار چون ز کفِ دوست بود خوش بُوَد زهر بنوش از قدحی کان قدح از کرم و لطف مُنَقَّش بُوَد عشق خليل است، درآ در ميان غم مخور ار زيرِ تو آتش بُوَد در خم چوگانش يکی گوی شو تا که فلک زيرِ تو مفرش بُوَد رقصکنان گوی اگر چه ز زخم در غم و در کوب و کشاکش بُوَد نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
ارسال های توصیه شده
به گفتگو بپیوندید
هم اکنون می توانید مطلب خود را ارسال نمایید و بعداً ثبت نام کنید. اگر حساب کاربری دارید، برای ارسال با حساب کاربری خود اکنون وارد شوید .