مدیر آگهی Flare ارسال شده در 10 مرداد، ۱۴۰۰ مدیر آگهی اشتراک گذاری ارسال شده در 10 مرداد، ۱۴۰۰ (ویرایش شده) .. ویرایش شده 2 آبان، ۱۴۰۰ توسط Dragon 4 نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
Aramis.R_U ارسال شده در 17 مرداد، ۱۴۰۰ اشتراک گذاری ارسال شده در 17 مرداد، ۱۴۰۰ (ویرایش شده) سورئال... اولین بار که فهمیدم چیه با خودم گفتم چی میشه اگه اثری با جذابیت های ادبی تو این سبک بخونم؟ و حالا پیداش کردم فکر کنم! اعتراف می کنم اوایل موضوع برام پرت بود، به طوری که انگار توی یک خلاء رها شدم ولی بعد که فهمیدم چی به چیِ گفتم ایول، به این میگن ایده! خلاصه و مقدمه نقش مفیدی در چیدن حدسیاتم داشتن و سیر خوبت اون ها رو تایید می کرد. اینکه بخش های طنزت تونسته بودن قالب خاص شون رو حفظ کنن و من رو به باور خلق یک ترکیب ژانرِ جذاب برسونن خیلی خوب بود. بذار تا یادم نرفته یک اعتراف دیگه بکنم، رمانت درس های زیست سه سال قبلم رو برام مرور کرد، جزئیات قابل توجه ای که نام برده شدن این رو مهیا کردن. اصلا هم چندش آور نیست که خودم رو لا به لای دندون پیرزن تصور می کردم چون نشون میده توصیفات و احساسات نقش شون رو به خوبی ایفا کردن. احساس می کنم همه چیز کنار هم چیده شده بودن تا یک واژه رو به رخ خواننده بکشن. "تفاوت" رمانت تفاوتی بود که باعث میشد دسته بندیِ خاص و عجیب رو بهش اختصاص بدم. البته که خیلی جاها گنگ بود و من چند بار می خوندم، اما خب... می ارزید. سورئال برخلاف تصور خیلی ها، پیچیدگیش رو از جذابیت به دست میاره. طرفدار این سبک مطمئنا کم تر از ژانر عاشقانه ی طنز هستن اما باید این رو گذاشت به پای اینکه خوب نمی شناسنش. به هر حال من که کلی ذوق کردم دیدم یک رمان تو انجمن چنین سبکی داره. راستی، من افتتاحش کردم! @Flare ویرایش شده 17 مرداد، ۱۴۰۰ توسط Aramis.R_U 1 1 نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
مدیر آگهی Flare ارسال شده در 17 مرداد، ۱۴۰۰ مالک مدیر آگهی اشتراک گذاری ارسال شده در 17 مرداد، ۱۴۰۰ (ویرایش شده) 12 دقیقه قبل، Aramis.R_U گفته است: سورئال... اولین بار که فهمیدم چیه با خودم گفتم چی میشه اگه اثری با جذابیت های ادبی تو این سبک بخونم؟ و حالا پیداش کردم فکر کنم! اعتراف می کنم اوایل موضوع برام پرت بود، به طوری که انگار توی یک خلاء رها شدم ولی بعد که فهمیدم چی به چیِ گفتم ایول، به این میگن ایده! خلاصه و مقدمه نقش مفیدی در چیدن حدسیاتم داشتن و سیر خوبت اون ها رو تایید می کرد. اینکه بخش های طنزت تونسته بودن قالب خاص شون رو حفظ کنن و من رو به باور خلق یک ترکیب ژانرِ جذاب برسونن خیلی خوب بود. بذار تا یادم نرفته یک اعتراف دیگه بکنم، رمانت درس های زیست سه سال قبلم رو برام مرور کرد، جزئیات قابل توجه ای که نام برده شدن این رو مهیا کردن. اصلا هم چندش آور نیست که خودم رو لا به لای دندون پیرزن تصور می کردم چون نشون میده توصیفات و احساسات نقش شون رو به خوبی ایفا کردن. احساس می کنم همه چیز کنار هم چیده شده بودن تا یک واژه رو به رخ خواننده بکشن. "تفاوت" رمانت تفاوتی بود که باعث میشد دسته بندیِ خاص و عجیب رو بهش اختصاص بدم. البته که خیلی جاها گنگ بود و من چند بار می خوندم، اما خب... می ارزید. سورئال برخلاف تصور خیلی ها، پیچیدگیش رو از جذابیت به دست میاره. طرفدار این سبک مطمئنا کم تر از ژانر عاشقانه ی طنز هستن اما باید این رو گذاشت به پای اینکه خوب نمی شناسنش. به هر حال من که کلی ذوق کردم دیدم یک رمان تو انجمن چنین سبکی داره. راستی، من افتتاحش کردم! @Flare سلام لیسی؛ کاش میگفتی ربان قرمز میبستم اول با قیچی میبریدی^^-- بابت نقد و زمانی که گذاشتی و حس خوبی که تزریق کردی و همچنین بابت اینکه باعث شدم چنین کلماتِ پرانرژیای بنویسی از هردوتامون خیلی خیلی مچکرم^^-- راستی، اینکه اوایل برات پرت بود احساس میکنم برمیگرده به هشدار سلول هفت در رابطه با سکتهی مغزی پیرزن که دیالوگها تا حدی متوجه شدم نامربوط بودن؛ چون برای پایان احتیاجش داشتم فکر کنم به قول نوازش زود بمبم رو ترکوندم و هدر رفته. نظرت با یک اتفاقِ ساده چیه که هدفِ اصلیش شرح فضا باشه؟! حتماً روش فکر میکنم. خوشحال میشم همراه ِ جادو آنتن نمیده بمونی*-* بازم ممنونم. ویرایش شده 17 مرداد، ۱۴۰۰ توسط Flare 2 نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
Aramis.R_U ارسال شده در 17 مرداد، ۱۴۰۰ اشتراک گذاری ارسال شده در 17 مرداد، ۱۴۰۰ (ویرایش شده) 2 دقیقه قبل، Flare گفته است: سلام لیسی؛ کاش میگفتی ربان قرمز میبستم اول با قیچی میبریدی^^-- بابت نقد و زمانی که گذاشتی و حس خوبی که تزریق کردی و همچنین بابت اینکه باعث شدم چنین کلماتِ پرانرژیای بنویسی از هردوتامون خیلی خیلی مچکرم^^-- راستی، اینکه اوایل برات پرت بود احساس میکنم برمیگرده به هشدار سلول هفت در رابطه با سکتهی مغزی پیرزن که دیالوگها تا حدی متوجه شدم نامربوط بودن؛ چون برای پایان احتیاجش داشتم فکر کنم به قول نوازش زود بمبم رو ترکوندم و هدر رفته. نظرت با یک اتفاقِ ساده چیه که هدفِ اصلیش شرح فضا باشه؟! حتماً روش فکر میکنم. خوشحال میشم همراه ِ جادو آنتن نمیده بمونی*-* بازم ممنونم. آره نوازش راست میگفت و باهات موافقم. البته روند دست خودتِ و بهتر می دونی چی در آینده لازمت میشه. به هر حال... من که کلی لذت بردم. ویرایش شده 17 مرداد، ۱۴۰۰ توسط Aramis.R_U 2 نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
شکارچی ارسال شده در 26 مرداد، ۱۴۰۰ اشتراک گذاری ارسال شده در 26 مرداد، ۱۴۰۰ سلام حقیقتا زاویه دیدت منو کشوند به این تاپیک... یک زاویه دید محدود به روایت از شخص کارکتر اصلی داستان... به قول دوستمون که گفتن تفاوت از گوشه گوشه رمان میباره... اما چیزی که میخوام بگم، اینه که زاویه دید دوم شخص وجه رمان بودن اثر رو پایین اورده، انگار که با یه دلنوشته روبهروام... گاها جملات سومشخص انگار به زاویه دید اصلی اسیب زده بودن... قرار دادن خواننده رمان در جایگاه مخاطب، کار اسونی نیست اما برات ارزوی موفقیت میکنم. 1 1 نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
مدیر آگهی Flare ارسال شده در 26 مرداد، ۱۴۰۰ مالک مدیر آگهی اشتراک گذاری ارسال شده در 26 مرداد، ۱۴۰۰ 19 دقیقه قبل، شکارچی گفته است: سلام حقیقتا زاویه دیدت منو کشوند به این تاپیک... یک زاویه دید محدود به روایت از شخص کارکتر اصلی داستان... به قول دوستمون که گفتن تفاوت از گوشه گوشه رمان میباره... اما چیزی که میخوام بگم، اینه که زاویه دید دوم شخص وجه رمان بودن اثر رو پایین اورده، انگار که با یه دلنوشته روبهروام... گاها جملات سومشخص انگار به زاویه دید اصلی اسیب زده بودن... قرار دادن خواننده رمان در جایگاه مخاطب، کار اسونی نیست اما برات ارزوی موفقیت میکنم. سلام، ممنونم بابت وقت و دقتی که گذاشتی:)^^ آره! و این دقیقاً چیزیه که میخوام به عنوان یه سوپرایز و یه لایهی دیگه روی تفاوت ازش استفاده کنم. بنظرم متوجه شدی زاویه دید حالتی داره که انگار کسی تاکید میکنه و... بماند. دلنوشته بودن! این زاویه دید خب تقریبا مخصوص شعر و متون انگیزشیه. با این حال، یکی از مضامین رمان انگیزهست که موفقیت در شکستن خوردن خودش یک موفقیت بزرگه. همینطور با اینکه نادره اما آثار موفق داشتیم در این زاویه دید مثل آئورا که اتفاقاً شناخته شده هم هست و این حالتی که سوم شخص قاطی میشه رو من توی این کتاب دیدم. برای توصیف محیط گاهی اوقات لازم میشه و البته زاویه دید من دوم شخص دیده میشه فقط! همینطور آثار دیگهای مثل شاه بیشین، کینه کشی و... البته یادت نره! با اینکه ضعف محسوبش میکنی تنها چیزیه که تو رو کشونده به صفحه نقد. هوم؟! در حالی که یک سوم شخص نمیتونست اجازه بده تو رمان رو بخونی؟ 1 1 نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
سانسورچی اوپاکاروفیل ارسال شده در 10 شهریور، ۱۴۰۰ سانسورچی اشتراک گذاری ارسال شده در 10 شهریور، ۱۴۰۰ (ویرایش شده) سلام خب راستش من جذب اسم رمان شدم و میتونم بگم بهترین رمانیه که خوندم و ایرادی توش ندیدم و فقط اومدم بگم موفق باشی طوفانی پیش برو ^_- لطفا رمان منم بخون و نقد کن ^^ ویرایش شده 10 شهریور، ۱۴۰۰ توسط Z sadghinjad 1 1 نقل قول وقتی سالیان سال انسانها جهان رو با بیرحمی نابود کردن ما مثل شیاطین کوچکی هستیم که برای پاکسازی جهان زاده شدیم. دلفین سیاه | زندگی یک قاتل سریالی💀 لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
مدیر آگهی Flare ارسال شده در 10 شهریور، ۱۴۰۰ مالک مدیر آگهی اشتراک گذاری ارسال شده در 10 شهریور، ۱۴۰۰ هم اکنون، Z sadghinjad گفته است: سلام خب راستش من جذب اسم رمان شدم و میتونم بگم بهترین رمانیه که خوندم و ایرادی توش ندیدم و فقط اومدم بگم موفق باشی طوفانی پیش برو ^_- لطفا رمان منم بخون و نقد کن ^^ سلام؛ خیلی ممنون بابتش. امیدوارم همچنان همراهم باشی. حتما*-* 1 نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
ارسال های توصیه شده
به گفتگو بپیوندید
هم اکنون می توانید مطلب خود را ارسال نمایید و بعداً ثبت نام کنید. اگر حساب کاربری دارید، برای ارسال با حساب کاربری خود اکنون وارد شوید .