negin yazdani ارسال شده در 12 مرداد، ۱۴۰۰ اشتراک گذاری ارسال شده در 12 مرداد، ۱۴۰۰ (ویرایش شده) نام رمان: غزلم باش نام نویسنده: negin yazdani ژانر: عاشقانه، پلیسی، جنایی خلاصهی رمان: دفتر خیالم را باز کردم و صادقانه برایت غزل سرودم. گفتم و گفتم، تا رسیدم به روزهای عاشقیمان. روزهایی که در حسرت آن بودم که تو غزلم باشی! و اماتو... چه ساده گذر کردی از من و احساسم. مقدمه: گاهی به دنیا میآیی تا هدف دیگران را تحقق بخشی. گاهی میمانی و صبر میکنی، این صبر تو، سنگ را میشکند؛ چه رسد به دل آدمی! گاهی آنقدر زیادی میشوی که طعم گس شیرینش دل را میزند. خلاصهی کلام. زیاد که باشی زیادی میشوی. پارت اول* با بستن كمربندم وچيدن وسايل هام داخل كمد، وارد سالن شدم. به محض ورودم، بچهها بلند شدن واحترام گذاشتن. - هفتهی گذشته مطلع شدم رده بزرگسالان بايد خودشون رو برای مسابقات آماده كنند. همين طور كه خودتون هم خبر داريد؛ داور اراک بازی رو به نفع خودش تموم میكنه! در مسابقات قبل هم شاهد چنين كلک هايی بوديم. پس با دقت به حرف هام گوش كنيد. سخت تمرين میكنيد، به هيچ عنوان نبايد خطا كنيد! اين خودش يک پوئن منفی محسوب میشه. واما نكتهی آخر! تجهيزات مبارزه هر جلسه همراهتون باشه، می خوام سخت تمرين كنيد، اين كاتا نيست که ساده ازش بگذرم، مبارزهست! حريف تمرينی شما خودم هستم، اگه توانايی لازم رو نداشته باشيد، اجازه ورود به مسابقات رو بهتون نميدم، متوجه شديد؟! بچهها یک صدا گفتند: - بله استاد. - خوبه! حالا بلند بشيد و دو به دو با هم مبارزه كنيد. منشي باشگاه علامت داد كه بيا اينجا. - جانم خانوم مقتدر؟! - يک آقايی با شما كار داشتن. - خودشون رو معرفي نكردن؟ با خودکار بیک که توی دستش بود، سرش رو خاروند. چقدر از این حرکت متنفر بودم. - چرا گفتن آقای.. يک كم به مغزش فشار آورد. - الان يادم اومد، آقای كيانی خشم سراسر وجودم رو گرفت، اين آدم در برابر خواستههای من خيلي نفهم بود! منشی كه ديد اعصابم ريخت بهم گفت: - میخواييد بهشون بگم سرتون شلوغ؟ - نيازی نيست، لطفا حواستون به بچه ها باشه، به یکی از استادا میسپرم تا يه ربع ديگه اينجا باشه. - باشه عزيزم بايد یک بار برای هميشه تكليفم رو با اين آدم مشخص میكردم، چشمام شرارهی آتيش بود. لباسهام رو تعويض كردم وبا دوستم هماهنگ كردم زودتر بياد! از دور برام بوق زد، عينکم رو گذاشتم رو چشمم و مسير و طی كردم. چند تا نفس عمیق کشیدم و با عصبانيت در ماشین رو باز کردم. - فرمايش؟! با بهت وچشمایی که نگران بودن اسمم رو زمزمه كرد: - غزل! از این نگرانیها متنفر بودم. مستقیم بهش زل زدم و با خشم بهش توپیدم. - غزل مرد، مگه من به تو نگفتم ديگه دنبالم نيا دوست ندارم پشت سرم هزار تا حرف و حديث درست بشه! - میفهمی چی داری میگی؟! تو دخترعمه منی و من وظيفه دارم ازت مراقبت كنم! - میشه بگی کی به تو گفته مراقب من باشی؟! - عمه! درونم تلاطمی به پا شده بود که اون سرش ناپیدا بود. - حالا برای من به پا می زارن؟ با آرامش گفت: - لطفا بشين داخل ماشين و درم ببند. خونم به جوش اومد، و داد زدم: - ببين پسردايی برای هر كی كارگاه گجت هستی؛ برای من يكی هيچی نيستی. لطفا حد خودت رو نگه دار، من رو كه میشناسی چه جور آدمیم؟! خيلی عصبی شده بود، حرصش رو روی فرمون خالی كرد. تلخ گفت: - حتی بهتر از خودت میشناسمت، تو يه دخترلوسِ، از خود راضی مغروری، كه جز خودش هیچ کی رو نمیبينه! فقط نگاهش كردم، اون بايد بهترازهر كس ديگه ای میفهميد چمه! از اولش كه اينطوری سنگدل نبودم! بدون اینکه چیزی بگم ازش فاصله گرفتم و به صدا زدنهاش توجهی نکردم. هر قدمی طی میكردم، آرزو داشتم که ای كاش لحظهها متوقف بشن. ویرایش شده 12 مرداد، ۱۴۰۰ توسط negin yazdani 2 لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
مدیر گرافیست ارسال شده در 12 مرداد، ۱۴۰۰ اشتراک گذاری ارسال شده در 12 مرداد، ۱۴۰۰ ۱ ساعت قبل، negin yazdani گفته است: نام رمان: غزلم باش نام نویسنده: negin yazdani ژانر: عاشقانه، پلیسی، جنایی خلاصهی رمان: دفتر خیالم را باز کردم و صادقانه برایت غزل سرودم. گفتم و گفتم، تا رسیدم به روزهای عاشقیمان. روزهایی که در حسرت آن بودم که تو غزلم باشی! و اماتو... چه ساده گذر کردی از من و احساسم. مقدمه: گاهی به دنیا میآیی تا هدف دیگران را تحقق بخشی. گاهی میمانی و صبر میکنی، این صبر تو، سنگ را میشکند؛ چه رسد به دل آدمی! گاهی آنقدر زیادی میشوی که طعم گس شیرینش دل را میزند. خلاصهی کلام. زیاد که باشی زیادی میشوی. پارت اول* با بستن كمربندم وچيدن وسايل هام داخل كمد، وارد سالن شدم. به محض ورودم، بچهها بلند شدن واحترام گذاشتن. - هفتهی گذشته مطلع شدم رده بزرگسالان بايد خودشون رو برای مسابقات آماده كنند. همين طور كه خودتون هم خبر داريد؛ داور اراک بازی رو به نفع خودش تموم میكنه! در مسابقات قبل هم شاهد چنين كلک هايی بوديم. پس با دقت به حرف هام گوش كنيد. سخت تمرين میكنيد، به هيچ عنوان نبايد خطا كنيد! اين خودش يک پوئن منفی محسوب میشه. واما نكتهی آخر! تجهيزات مبارزه هر جلسه همراهتون باشه، می خوام سخت تمرين كنيد، اين كاتا نيست که ساده ازش بگذرم، مبارزهست! حريف تمرينی شما خودم هستم، اگه توانايی لازم رو نداشته باشيد، اجازه ورود به مسابقات رو بهتون نميدم، متوجه شديد؟! بچهها یک صدا گفتند: - بله استاد. - خوبه! حالا بلند بشيد و دو به دو با هم مبارزه كنيد. منشي باشگاه علامت داد كه بيا اينجا. - جانم خانوم مقتدر؟! - يک آقايی با شما كار داشتن. - خودشون رو معرفي نكردن؟ با خودکار بیک که توی دستش بود، سرش رو خاروند. چقدر از این حرکت متنفر بودم. - چرا گفتن آقای.. يک كم به مغزش فشار آورد. - الان يادم اومد، آقای كيانی خشم سراسر وجودم رو گرفت، اين آدم در برابر خواستههای من خيلي نفهم بود! منشی كه ديد اعصابم ريخت بهم گفت: - میخواييد بهشون بگم سرتون شلوغ؟ - نيازی نيست، لطفا حواستون به بچه ها باشه، به یکی از استادا میسپرم تا يه ربع ديگه اينجا باشه. - باشه عزيزم بايد یک بار برای هميشه تكليفم رو با اين آدم مشخص میكردم، چشمام شرارهی آتيش بود. لباسهام رو تعويض كردم وبا دوستم هماهنگ كردم زودتر بياد! از دور برام بوق زد، عينکم رو گذاشتم رو چشمم و مسير و طی كردم. چند تا نفس عمیق کشیدم و با عصبانيت در ماشین رو باز کردم. - فرمايش؟! با بهت وچشمایی که نگران بودن اسمم رو زمزمه كرد: - غزل! از این نگرانیها متنفر بودم. مستقیم بهش زل زدم و با خشم بهش توپیدم. - غزل مرد، مگه من به تو نگفتم ديگه دنبالم نيا دوست ندارم پشت سرم هزار تا حرف و حديث درست بشه! - میفهمی چی داری میگی؟! تو دخترعمه منی و من وظيفه دارم ازت مراقبت كنم! - میشه بگی کی به تو گفته مراقب من باشی؟! - عمه! درونم تلاطمی به پا شده بود که اون سرش ناپیدا بود. - حالا برای من به پا می زارن؟ با آرامش گفت: - لطفا بشين داخل ماشين و درم ببند. خونم به جوش اومد، و داد زدم: - ببين پسردايی برای هر كی كارگاه گجت هستی؛ برای من يكی هيچی نيستی. لطفا حد خودت رو نگه دار، من رو كه میشناسی چه جور آدمیم؟! خيلی عصبی شده بود، حرصش رو روی فرمون خالی كرد. تلخ گفت: - حتی بهتر از خودت میشناسمت، تو يه دخترلوسِ، از خود راضی مغروری، كه جز خودش هیچ کی رو نمیبينه! فقط نگاهش كردم، اون بايد بهترازهر كس ديگه ای میفهميد چمه! از اولش كه اينطوری سنگدل نبودم! بدون اینکه چیزی بگم ازش فاصله گرفتم و به صدا زدنهاش توجهی نکردم. هر قدمی طی میكردم، آرزو داشتم که ای كاش لحظهها متوقف بشن. عکس پیشنهادی 3 لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
negin yazdani ارسال شده در 12 مرداد، ۱۴۰۰ مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 12 مرداد، ۱۴۰۰ (ویرایش شده) @مدیر گرافیست ویرایش شده 12 مرداد، ۱۴۰۰ توسط negin yazdani 2 لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
negin yazdani ارسال شده در 12 مرداد، ۱۴۰۰ مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 12 مرداد، ۱۴۰۰ 2 دقیقه قبل، negin yazdani گفته است: @مدیر گرافیست مدیرجان! میخوام به صورت حرفهایی روش کار بشه. 🙏 2 لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
مدیر گرافیست ارسال شده در 12 مرداد، ۱۴۰۰ اشتراک گذاری ارسال شده در 12 مرداد، ۱۴۰۰ 34 دقیقه قبل، negin yazdani گفته است: @مدیر گرافیست مناسب نیست 2 لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
negin yazdani ارسال شده در 12 مرداد، ۱۴۰۰ مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 12 مرداد، ۱۴۰۰ 20 دقیقه قبل، مدیر گرافیست گفته است: مناسب نیست از چه لحاظ مناسب نیست؟ جلد بهتری سراغ دارید؟ 2 لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
مدیر گرافیست ارسال شده در 12 مرداد، ۱۴۰۰ اشتراک گذاری ارسال شده در 12 مرداد، ۱۴۰۰ 5 دقیقه قبل، negin yazdani گفته است: از چه لحاظ مناسب نیست؟ جلد بهتری سراغ دارید؟ عکس کیفیت پایینی داره. توی پینترست بگردید پیدا می کنید. 2 لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
negin yazdani ارسال شده در 12 مرداد، ۱۴۰۰ مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 12 مرداد، ۱۴۰۰ 6 دقیقه قبل، مدیر گرافیست گفته است: عکس کیفیت پایینی داره. توی پینترست بگردید پیدا می کنید. آها! ببخشید پینترست کجاست؟ امکان داره خودتون برای جلد رمان چند تا عکس پیشنهاد بدید؟ 2 لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
مدیر گرافیست ارسال شده در 12 مرداد، ۱۴۰۰ اشتراک گذاری ارسال شده در 12 مرداد، ۱۴۰۰ 4 دقیقه قبل، negin yazdani گفته است: آها! ببخشید پینترست کجاست؟ امکان داره خودتون برای جلد رمان چند تا عکس پیشنهاد بدید؟ بفرمایید 2 لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
negin yazdani ارسال شده در 12 مرداد، ۱۴۰۰ مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 12 مرداد، ۱۴۰۰ 1 دقیقه قبل، مدیر گرافیست گفته است: بفرمایید ممنون، مشابه جلدی که درنظر گرفتم چیزی پیدا نمیشه به نظرتون؟ 1 لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
negin yazdani ارسال شده در 12 مرداد، ۱۴۰۰ مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 12 مرداد، ۱۴۰۰ 2 لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
مدیر گرافیست ارسال شده در 12 مرداد، ۱۴۰۰ اشتراک گذاری ارسال شده در 12 مرداد، ۱۴۰۰ 6 دقیقه قبل، negin yazdani گفته است: ممنون، مشابه جلدی که درنظر گرفتم چیزی پیدا نمیشه به نظرتون؟ باید بگردید 2 لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
مدیر گرافیست ارسال شده در 12 مرداد، ۱۴۰۰ اشتراک گذاری ارسال شده در 12 مرداد، ۱۴۰۰ 1 دقیقه قبل، negin yazdani گفته است: خوب نیست 2 1 لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
negin yazdani ارسال شده در 12 مرداد، ۱۴۰۰ مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 12 مرداد، ۱۴۰۰ هم اکنون، negin yazdani گفته است: این تصویر اصلی بود که بنده روش افکت ایجاد کردم. فکر میکنم به همین خاطر کیفیت اومد پایین. اگه بازهم کیفیت پایین لطفا بگید یکی از این تصاویر رو انتخاب کنم. 2 لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
negin yazdani ارسال شده در 12 مرداد، ۱۴۰۰ مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 12 مرداد، ۱۴۰۰ 2 دقیقه قبل، مدیر گرافیست گفته است: باید بگردید میشه اگر لینکی داره اینجا بفرستید؟ دیگه نمیدونم کجا باید نسبت به پیدا کردن عکس اقدام کرد. 2 لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
Damon.S_E ارسال شده در 12 مرداد، ۱۴۰۰ اشتراک گذاری ارسال شده در 12 مرداد، ۱۴۰۰ (ویرایش شده) 45 دقیقه قبل، negin yazdani گفته است: میشه اگر لینکی داره اینجا بفرستید؟ دیگه نمیدونم کجا باید نسبت به پیدا کردن عکس اقدام کرد. عزیزم اپلیکشین پینترست رو دانلود کنید و بگردید دنبال عکس مورد نظرتون @negin yazdani ویرایش شده 12 مرداد، ۱۴۰۰ توسط Damon.S_E ویرایش 2 مقدمه : شنیده بودم قلب هر كس به اندازه مشت گره كرده اش است... مشت میكنم... و خیره می شوم به انگشتان گره خورده ام... دستم را می چرخانم و دور تا دورش را نگاه می كنم... چقدر كوچك و نحیف باید باشد قلبم! در عجبم از این كوچك نحیف! كه چه به روزم آورده! وقتی تنگ می شود... می خواهم زمین و زمان را بهم بدوزم! وقتی می شكند... چنگ می اندازد به گلویم و نفس را سخت می كند! وقتی كه می خواهد و نمی تواند... موج موج اشك می فرستد سراغ چشمهایم... در عجبم از این كوچك نحیف...... «احمد شاملو» لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
مدیر گرافیست ارسال شده در 12 مرداد، ۱۴۰۰ اشتراک گذاری ارسال شده در 12 مرداد، ۱۴۰۰ 2 ساعت قبل، negin yazdani گفته است: این تصویر اصلی بود که بنده روش افکت ایجاد کردم. فکر میکنم به همین خاطر کیفیت اومد پایین. اگه بازهم کیفیت پایین لطفا بگید یکی از این تصاویر رو انتخاب کنم. مناسب نیست گلم. 1 1 لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
negin yazdani ارسال شده در 12 مرداد، ۱۴۰۰ مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 12 مرداد، ۱۴۰۰ (ویرایش شده) این تصویر خوبه! لطفا این مواردی که ذکر میکنم حتما روی جلد اعمال بشه.🙏💕 غزلم باش جلد۲ بغض من عشق او غزلم باش(فونت بزرگ) جلد۲(کوچک) بغض من عشق او ( فونت کوچک) @مدیر گرافیست کاری از: negin yazdani ویرایش شده 13 مرداد، ۱۴۰۰ توسط negin yazdani 2 لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
مدیر گرافیست ارسال شده در 13 مرداد، ۱۴۰۰ اشتراک گذاری ارسال شده در 13 مرداد، ۱۴۰۰ 20 ساعت قبل، negin yazdani گفته است: این تصویر خوبه! لطفا این مواردی که ذکر میکنم حتما روی جلد اعمال بشه.🙏💕 غزلم باش جلد۲ بغض من عشق او غزلم باش(فونت بزرگ) جلد۲(کوچک) بغض من عشق او ( فونت کوچک) @مدیر گرافیست کاری از: negin yazdani @Damon.S_E 1 2 لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
Damon.S_E ارسال شده در 13 مرداد، ۱۴۰۰ اشتراک گذاری ارسال شده در 13 مرداد، ۱۴۰۰ 21 ساعت قبل، negin yazdani گفته است: این تصویر خوبه! لطفا این مواردی که ذکر میکنم حتما روی جلد اعمال بشه.🙏💕 غزلم باش جلد۲ بغض من عشق او غزلم باش(فونت بزرگ) جلد۲(کوچک) بغض من عشق او ( فونت کوچک) @مدیر گرافیست کاری از: negin yazdani سلام عزیزم گرافیست شما بنده هستم😁 چشم عزیزم تمام مواردی که گفتید حتما روی جلدتون اعمال میشه و رنگ یا فونت خاصی در نظر ندارید؟؟ 1 1 مقدمه : شنیده بودم قلب هر كس به اندازه مشت گره كرده اش است... مشت میكنم... و خیره می شوم به انگشتان گره خورده ام... دستم را می چرخانم و دور تا دورش را نگاه می كنم... چقدر كوچك و نحیف باید باشد قلبم! در عجبم از این كوچك نحیف! كه چه به روزم آورده! وقتی تنگ می شود... می خواهم زمین و زمان را بهم بدوزم! وقتی می شكند... چنگ می اندازد به گلویم و نفس را سخت می كند! وقتی كه می خواهد و نمی تواند... موج موج اشك می فرستد سراغ چشمهایم... در عجبم از این كوچك نحیف...... «احمد شاملو» لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
negin yazdani ارسال شده در 13 مرداد، ۱۴۰۰ مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 13 مرداد، ۱۴۰۰ 15 دقیقه قبل، Damon.S_E گفته است: سلام عزیزم گرافیست شما بنده هستم😁 چشم عزیزم تمام مواردی که گفتید حتما روی جلدتون اعمال میشه و رنگ یا فونت خاصی در نظر ندارید؟؟ سلام جانم، ممنون. اسم فونت ها رو دقیق یادم نیست. ولی فونت های کشیده فکر کنم جالب بشه. حالا شما گرافیست هستید و سلیقه و مهارتتون تو این کار از بنده بالاتر هست.😁 اون چیزی که خودتون میدونید جالب میشه حتما روی جلد اعمال کنید😍🙏 2 لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
Damon.S_E ارسال شده در 13 مرداد، ۱۴۰۰ اشتراک گذاری ارسال شده در 13 مرداد، ۱۴۰۰ (ویرایش شده) ۱ ساعت قبل، negin yazdani گفته است: سلام جانم، ممنون. اسم فونت ها رو دقیق یادم نیست. ولی فونت های کشیده فکر کنم جالب بشه. حالا شما گرافیست هستید و سلیقه و مهارتتون تو این کار از بنده بالاتر هست.😁 اون چیزی که خودتون میدونید جالب میشه حتما روی جلد اعمال کنید😍🙏 خواهش عزیزم🥰 اووم اره فونت های کشیده هم خیلی قشنگه مخصوصا نستعلیق و دیما اما من تک تک فونت هام رو میزارم و ببینم کدوم قشنگ میشه 😍 حرفتون درست اما خب این جلد شماست و تیم گرافیست میخواد به بهترین نحو و با سلیقه خوده نویسنده ها جلد هاشون رو طراحی کنن. چشم چشم عزیزم😍😘 من سعی میکنم جلدتون رو زود اماده کنم اما ممکنه یکم طول بکشه پس از شما میخوام که صبر داشته باشید عزیزم😃 ویرایش شده 13 مرداد، ۱۴۰۰ توسط Damon.S_E 2 مقدمه : شنیده بودم قلب هر كس به اندازه مشت گره كرده اش است... مشت میكنم... و خیره می شوم به انگشتان گره خورده ام... دستم را می چرخانم و دور تا دورش را نگاه می كنم... چقدر كوچك و نحیف باید باشد قلبم! در عجبم از این كوچك نحیف! كه چه به روزم آورده! وقتی تنگ می شود... می خواهم زمین و زمان را بهم بدوزم! وقتی می شكند... چنگ می اندازد به گلویم و نفس را سخت می كند! وقتی كه می خواهد و نمی تواند... موج موج اشك می فرستد سراغ چشمهایم... در عجبم از این كوچك نحیف...... «احمد شاملو» لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
negin yazdani ارسال شده در 13 مرداد، ۱۴۰۰ مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 13 مرداد، ۱۴۰۰ 2 دقیقه قبل، Damon.S_E گفته است: خواهش عزیزم🥰 اووم اره فونت های کشیده هم خیلی قشنگه مخصوصا نستعلیق و دیما اما من تک تک فونت هام رو میزارم و ببینم کدوم قشنگ میشه 😍 حرفتون درست اما خب این جلد شماست و تیم گرافیست میخواد به بهترین نحو و با سلیقه خوده نویسنده ها جلد هاشون رو طراحی کنن. چشم چشم عزیزم😍😘 ممنون عزیزم، این تواضع و بزرگواری تیم شما رو میرسونه.😘💎 2 لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
negin yazdani ارسال شده در 13 مرداد، ۱۴۰۰ مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 13 مرداد، ۱۴۰۰ کی آماده میشه؟ @Damon.S_E 2 لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
Damon.S_E ارسال شده در 13 مرداد، ۱۴۰۰ اشتراک گذاری ارسال شده در 13 مرداد، ۱۴۰۰ هم اکنون، negin yazdani گفته است: ممنون عزیزم، این تواضع و بزرگواری تیم شما رو میرسونه.😘💎 خواهش گلم😊 1 1 مقدمه : شنیده بودم قلب هر كس به اندازه مشت گره كرده اش است... مشت میكنم... و خیره می شوم به انگشتان گره خورده ام... دستم را می چرخانم و دور تا دورش را نگاه می كنم... چقدر كوچك و نحیف باید باشد قلبم! در عجبم از این كوچك نحیف! كه چه به روزم آورده! وقتی تنگ می شود... می خواهم زمین و زمان را بهم بدوزم! وقتی می شكند... چنگ می اندازد به گلویم و نفس را سخت می كند! وقتی كه می خواهد و نمی تواند... موج موج اشك می فرستد سراغ چشمهایم... در عجبم از این كوچك نحیف...... «احمد شاملو» لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
ارسال های توصیه شده