مدیر ارشد N.a25 ارسال شده در 14 مرداد، ۱۴۰۰ مدیر ارشد اشتراک گذاری ارسال شده در 14 مرداد، ۱۴۰۰ در نمایشنامۀ مرغ دریایی چخوف، تریگورینِ نویسنده رو به نینا میکند و از رنج نوشتن اینگونه میگوید: «وقتی یک نفر شب و روز به جز ماه به هیچچیز دیگری فکر نکند، کمکم یک خیال ثابت، خیال ماه، تمام زندگیاش را دربرمیگیرد. من هم برای خودم یک ماه دارم، شب و روز گرفتار یک فکر ثابتم: اینکه باید بنویسم، باید… هنوز یک داستان را تمام نکرده دومی را شروع میکنم، بعد سومی را، چهارمی را، بدون وقفه مینویسم. اینجا ابری میبینم که مانند یک پیانوی باز و بزرگ است. به خودم میگویم باید در داستانم از ابری که در آسمان شناور است و مانند یک پیانو باز و بزرگ است حرف بزنم. بوی گل آفتابگردان میآید. بهسرعت یادداشت برمیدارم. بوی تند و نفرتانگیز، رنگ یک بیوهزن. میبایستی اینها را برای توصیف غروب تابستان بیاورم. بهسرعت به تئاتر یا ماهیگیری میروم. تنها به این خاطر که استراحت کنم، خودم را فراموش کنم. ولی نه، یک موضوع جدید مثل گلولۀ آهنی به مغزم میخورد، دوباره به سمت میزتحریر میکشاندم باید باز با شتاب بنویسم، بنویسم و همیشه اینطور است.» نوشتن زیباست؛ اما به همان اندازه هم سخت است. فرقی نمیکند داستان کوتاه بنویسی یا رمان یا متنهای غیرداستانی. برای خوب نوشتن باید یک نویسندۀ تماموقت باشی. رماننویس بیشتر از آدمهای معمولی زندگی میکند چون نیاز به سوژههای دستاول و دقیق دارد. پس باید دقیقتر ببیند، هدفمندتر گوش کند و در کل، بیشتر زندگی کند. کسی که هرروز مشقِ نوشتن نمیکند هم میتواند بنویسد، اما سرنوشت چیزی که مینویسد مانند میلیونها نوشتۀ دیگر، قرار گرفتن در زبالهدان کتابها یا زبالهدان فکر و اندیشۀ دیگران است. در ضمن میشود بدون یادگیری اصول و قواعد نویسندگی هم به نوشتن رمان فکر کرد اما این کار مثل اختراع دوبارۀ چرخ است. زمان شروع رماننویسی را میشود از سال ۱۶۵۰ و با انتشار دن کیشوت در نظر گرفت. وقتی بارها و بارها در طول چهارصدسال رماننویسهای مختلف این مسیر را طی کردهاند و قواعدش را دستهبندیشده در اختیار ما قرار دادهاند، چه لزومی به آزمونوخطاهای بیهوده است؟ درست است که با مطالعه کردن دربارۀ قواعد و اصول نویسندگی کسی به یک نویسندۀ چیرهدست تبدیل نمیشود اما نمیتوان بدون گذار از این مرحله هم انتظار رشد واقعی در زمان مناسب را داشت. یادگیری اصول و قواعد رماننویسی، شرط کافی برای خوب نوشتن نیست اما شرط لازم است. با این مقدمه برویم سراغ یادگیری مهمترین اصول نوشتن رمان. در اینجا شما با سه مرحلۀ کلی نوشتن رمان آشنا میشوید: مرحلۀ اول: آمادگی برای نوشتن رمان مرحلۀ دوم: نوشتن رمان مرحلۀ سوم: بعد از نوشتن رمان هرکدام از این مراحل سهگانه سرنوشت قسمتی از رمان را شکل میدهد و در کل مدل ذهنی رماننویس را برای خلق یک اثر استاندارد و مردمپسند تعریف میکند. 21 لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
مدیر ارشد N.a25 ارسال شده در 14 مرداد، ۱۴۰۰ مالک مدیر ارشد اشتراک گذاری ارسال شده در 14 مرداد، ۱۴۰۰ مرحلۀ اول: آمادگی برای نوشتن رمان چرا نوشتن رمان؟ وقتی از شما بپرسند «برای چه میخواهی رمان بنویسی؟» اولین چیزهایی که به ذهنت میرسد چیست؟ اغلب کسانی که به نوشتن رمان روی میآورند در جواب خواهند گفت: «برای رسیدن به موقعیت بهتر، شهرت، پول». متأسفانه باید گفت این طرز فکر میتواند به بزرگترین مانع نوشتن تبدیل شود. وقتی بنای نویسندگی بر رسیدن به شهرت و ثروت ساخته میشود نویسنده انتظارات غیرواقعی از خودش پیدا میکند، برای رسیدن به نتیجه عجله میکند، تواناییهایش را در نوشتن فدا میکند و چیزی را مینویسد که به نوشتههای زرد نزدیک باشد تا شاید با اقبال بیشتری مواجه شود و او را سریعتر به هدفش برساند. ممکن است محصول جانبی نوشتن، رسیدن به شهرت و موقعیت بهتر مالی و اجتماعی باشد اما نمیتوان این موارد را هدف اصلی دانست. انگیزۀ نوشتن رمان باید درونی باشد تا نویسنده را به جایگاه برتری برساند. مهمترین انگیزۀ درونی، عشق به نوشتن و احساس نیاز به گفتن آن چیزی است که درون فکر نویسنده وجود دارد و هرلحظه منتظر است تا خلق شود. از طرفی باید گفت که هنوز کتابهای داستانی در بازار نشر با استقبال نسبتاً خوبی مواجه میشوند. مشروط بر اینکه خواننده با چیزی متفاوت از آنچه تاکنون بوده است مواجه شود. پس شرط ابتدایی برای وارد شدن به چنین بازاری، متفاوت نوشتن است. آنچه این تفاوت را ایجاد میکند عشق به نوشتن و تلاش برای نوشتن از عمیقترین دغدغههای درونی است. 20 1 لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
مدیر ارشد N.a25 ارسال شده در 14 مرداد، ۱۴۰۰ مالک مدیر ارشد اشتراک گذاری ارسال شده در 14 مرداد، ۱۴۰۰ نقش استعداد در نوشتن رمان «من ده سال از عمر نویسندگیام را به خاطر یک دروغ بزرگ تلف کردم. در دهۀ بیستسالگی، از خیر رؤیای نوشتن گذشتم چون میگفتند نویسندگی آموختنی نیست. میگفتند نویسندهها از شکم مادر، نویسنده به دنیا میآیند.» جیمز اسکات بل چندین سال از عمرش را به پای این دروغ از دست داده است پس دیگر لازم نیست من و شما هم چنین توهماتی را باور کنیم. نویسندگی به استعداد نیاز ندارد. چه کسی میخواهد به شما بگوید که استعداد نوشتن دارید یا نه؟ آیا متر و معیاری برای سنجش استعداد نویسندگی وجود دارد؟ البته که وجود ندارد. در ضمن این را هم باید بدانیم که همۀ ما قدری استعداد نوشتن داستان را داریم. همۀ ما داستاننویس هستیم. وقتی چشمهایمان را میبندیم و صحنهای از زندگی را در ذهن خودمان خلق میکنیم، برای اطرافیانمان دیالوگهایی میآفرینیم و تصور میکنیم که آنها دارند این دیالوگها را میگویند. ما حتی در خواب هم برای خودمان داستان تعریف میکنیم. ذهن همۀ ما قصهگو متولد شده است. ما هرروز چندین و چند قصه برای خودمان میبافیم، با آنها خوشحال میشویم یا از فرط ناراحتی با این قصههای خیالی گریه میکنیم. وقتی نوشتن، یک استعداد ذاتی نباشد پس مهارت است؛ یعنی چیزی که میشود آن را با تمرین و تکرار فراگرفت. اینجاست که نقش کلاسهای نویسندگی پررنگ میشود. قرار نیست این کلاسها فرمولی جادویی برای نوشتن رمان را تجویز کنند اما یک کلاس خوب نویسندگی میتواند راه را از بیراهه جدا کند، اصول را یاد بدهد و شما را از آزمونوخطاهای بیهوده نجات بدهد. این جملۀ طلایی از سامرست موام را فراموش نکنید: «رماننویسی سه فرمول بیشتر ندارد اما متأسفانه هیچکسی نمیداند این فرمولها چیست.» 18 لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
مدیر ارشد N.a25 ارسال شده در 14 مرداد، ۱۴۰۰ مالک مدیر ارشد اشتراک گذاری ارسال شده در 14 مرداد، ۱۴۰۰ مدل ذهنی رماننویس الیزابت گیلبرت که نویسندهای موفق و جهانی است نگاهش را در مورد شغل نوشتن اینگونه توصیف میکند: «من همیشه احساس کردهام اینکه از خلاقیتتان انتظار داشته باشید که بهطور منظم به شما چک دستمزد بدهد، خیلی بیرحمانه است. من تمام مدتی که در حال تمرین نویسندگی بودهام، شغل داشتم. حتی بعد از اینکه کتابم چاپ شد شغلم را رها نکردم چون نمیخواستم مسئولیت هزینههای زندگی را به دوش نویسندگی بگذارم. چون میخواستم خلاقیتم را امن و آزاد نگه دارم. من همیشه بهسختی کار کردهام تا خلاقیتم امن و آزاد بازی کند. این کار باعث شد من حامی خودم باشم.» همۀ نویسندهها باید حامی خودشان باشند تا خلاقیتشان مجالی برای بروز پیدا کند. بهعنوان یک رماننویس باید قبل از هر چیز به خودتان اعتماد داشته باشید. ایمان داشته باشید که خلاقیت لازم برای نوشتن را دارید. باید ارادهای قوی داشته باشید تا از عهدۀ روزهایی که هیچچیزی در ذهنتان وجود ندارد و بهاصطلاح دچار خشکطبعی شدهاید رهایی پیدا کنید. دارا بودن ارادۀ قوی به شما کمک میکند تا از عهدۀ ناملایمات این کار برآیید و بتوانید خلوت خوبی برای نوشتن ایجاد کنید. اگر به خودتان ایمان نداشته باشید وقتی با سختی نوشتن مواجه میشوید ممکن است جا بزنید و برای همیشه از خیر نوشتن بگذرید. بهعنوان یک رماننویس لازم است استقلال فکری داشته باشید. شما اصول و قواعد نوشتن را یاد میگیرید تا آن فکر منحصربهفردی را که در ذهنتان هست به بهترین شکل روی کاغذ بیاورید. یک رماننویس باید شامهای حساس داشته باشد. باید به هر چیز و هر کسی بهعنوان یک سوژۀ خوب برای نوشتن فکر کند. بهترین رمانها آنهایی هستند که از دل اتفاقات روزمره بیرون میآیند. مردم با این نوشتهها همذاتپنداری میکنند. برای اینکه توانایی نوشتن رمانهای همدلانه را در خودتان تقویت کنید، لازم است نویسندهای تماموقت باشید. با شامهای حساس، هر چیزی را در اطرافتان به خوراک نوشتن تبدیل کنید و از هر اتفاقی یک سوژۀ جدید بسازید. ممکن است این سؤال برایتان پیش آمده باشد که درستنویسی مهمتر است یا زیبانویسی؟ به عبارتی، مهارت داستانگویی مهمتر است یا ادبیات رماننویسی؟ بهعنوان یک رماننویس باید یک داستانگوی ادیب باشید؛ یعنی هم محتوای خوبی داشته باشید و هم بتوانید این محتوا را به درستترین و شفافترین شکل ممکن منتقل کنید. اینجاست که به اهمیت خواندن و نوشتن بهطور همزمان پی میبریم. یک رماننویس برای اینکه بتواند مهارت فارسینویسی و درستنویسی را در خودش تقویت کند باید برنامۀ مطالعاتی منظم داشته باشد و با خواندن متنهای خوب و استاندارد به شیوۀ درستنویسی پی ببرد. در کنار این موضوع باید مهارت داستانگویی را با زیاد نوشتن و تمرین نویسندگی تقویت کند. فاکنر میگوید: «نویسندگی، ۹۹ درصد ذوق، ۹۹ درصد انضباط و ۹۹ درصد کار و کوشش است.» مثل هر کار جدی دیگری باید به رماننویسی هم بهعنوان یکی از اولویتهای زندگی نگاه کنید تا بتوانید در آن موفق شوید. ممکن است مجبور باشید از خیلی از تفریحات یا روابط خودتان بگذرید تا داستانی را تمام کنید. ممکن است مجبور شوید اتاقی یا مکانی بهدور از شلوغی مهیا کنید و ساعتها در تنهایی در آن بنویسید. همین جدیت است که باعث تولید یک اثر خارقالعاده میشود. تولستوی میگوید: «من زیاد کتاب میخوانم و کم مینویسم. این غلط است. فلان نویسنده برعکس، زیاد مینویسد و کم میخواند. این هم غلط است.» باید بین نوشتن و خواندن تعادل برقرار کرد؛ اما فراموش نکنید که شرط لازم برای تبدیل شدن به یک رماننویس حرفهای رمانخوانی حرفهای است. مطالعۀ جدی هر رمان میتواند یک کلاس نویسندگی باشد. همینطور که نوشتن هر متن کوتاه و انتشار آن روی وبلاگ یا وبسایت میتواند بهترین مشق نوشتن رمان باشد. کمالگرایی در نوشتن یعنی چه؟ یعنی فکر کنید میخواهید بهترین اثر عالم را خلق کنید؛ یعنی اینقدر وسواس به خرج بدهید تا آخر از خیر نوشتن رمان بگذرید. کمالگرایی در نوشتن رمان میتواند فلجکننده باشد و برای همیشه دستنوشتههایتان را در کشوی اتاقخوابتان نگه دارد. فراموش نکنید که شما قرار نیست بهترین اثر عالم را خلق کنید. برای نوشتن بهترین رمان هم به کسی تعهد ندادهاید. شما مینویسید تا دستتان برای نوشتن بهمرورزمان قوی شود. نوشتن دائمی بهترین راه برای تبدیلشدن به نویسندهای حرفهای است. 15 لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
مدیر ارشد N.a25 ارسال شده در 14 مرداد، ۱۴۰۰ مالک مدیر ارشد اشتراک گذاری ارسال شده در 14 مرداد، ۱۴۰۰ ابزارهای نوشتن رمان میگویند معروفترین رماننویسها روزی سه صفحه مینوشتند. این یعنی سالی تقریباً نهصد صفحه و اگر یک حد متوسط را در نظر بگیریم یعنی نوشتن سه رمان در سال. اما در واقعیت چقدر این اتفاق میافتد که سه رمان درجهیک در سال نوشته شود؟ خیلی کم. چون فقط نوشتن نیست. نوشته نیاز به بازنویسی و ویرایش و اصلاح دارد. اما چیزی که باعث موفقیت رماننویس میشود خوبه زمان برای نوشتن است. وقتی یک زمانبندی خاص را برای روزهای متوالی در نظر میگیرید و به آنها متعهد میمانید، احتمال اینکه بعد از یک سال بتوانید روی کامل شدن یک رمان خوب حساب باز کنید زیاد میشود. ببینید چه مواقعی از روز خلاقیت شما بیشتر گل میکند. در آن ساعتها شروع به نوشتن کنید و با خودتان قرار بگذارید که مثلاً همان سه صفحه در روز را بنویسید. محیط نوشتن را هم طوری تغییر دهید که به این تعهد شما لطمه وارد نکند؛ مثلاً از اطرافیان بخواهید در ساعتهای نوشتن، شما را تنها بگذارند یا جای خاصی را برای نوشتن تدارک ببینید. در را قفل کنید، پردهها را بکشید، هر صدای اضافی را حذف کنید، تلفن را از خودتان دور کنید، اینترنت را قطع کنید و بنشینید و بنویسید. برای نوشتن با دست راحتتر هستید یا اینکه تایپ کنید؟ فکر میکنید کدام روش بهتر است؟ روش خوب و بد نداریم. هرکدام از این روشها مزیتهایی بر دیگری دارد. مثلاینکه در نوشتن با دست، شما تمرکز بیشتری دارید و مرتب به غلط یا درست تایپ کردن فکر نمیکنید. از طرفی تایپ کردن ممکن است سرعت شما را در نوشتن بیشتر کند یا حس بهتری به شما بدهد. یا اینکه پیدا کردن نوشتههای قبلی با یک سرچ کوچک امکانپذیر است اما در نوشتههای دستی ممکن است مجبور شوید صدها کاغذ را زیرورو کنید. اما نوشتن با قلم و کاغذ از این نظر میتواند ارجحیت داشته باشد که شما تحت هر شرایطی میتوانید بنویسید. در مترو، در تاکسی، وقتی برای گردش با خانواده بهجایی رفتهاید. محدودیت نوشتن را حذف میکند و اجازه میدهد با هر سرعتی که میخواهید بنویسید. خودتان را به روش خاصی محدود نکنید. هر ابزاری را امتحان کنید. اصلاً میتوانید بهصورت ترکیبی از کاغذ و تایپ کردن کمک بگیرید. ببینید با کدام روش ارتباط بهتری برقرار میکنید همان را انجام دهید. هاکسلی میگوید: «رماننویس به خلاقیت مداوم نیاز دارد نه خلاقیتِ لحظهای.» پس خودتان را مدام خلاق نگه دارید. دفترچه یادداشت ابزاری است که بسیاری از رماننویسها از آن استفاده میکنند تا هر زمان ایدهای به ذهنشان رسید سریع آن را شکار کنند و دربارهاش بنویسند. ضبطصوت ابزاری خلاقانه برای نوشتن است. میتوانید خیلی از بخشهای رمان را بهجای نوشتن، بگویید. میتوانید هر آنچه را به ذهنتان میرسد بگویید و سر فرصت آنها را روی کاغذ یا کامپیوتر پیاده کنید. کنار تختخواب خود همیشه قلم و کاغذ آماده داشته باشید. خیلی از الهامات قبل از خواب یا حتی وقتی خواب هستید به ذهنتان میرسد. باید سریع آنها را ثبت کنید وگرنه پر میکشند و وارد ذهن دیگری میشوند. کیت هرمان میگوید: «همیشه نیمهشبی از خواب میپرم تا طرح صحنهای را که در خواب دیدهام بنویسم. بیشترین الهامات برای من در خواب اتفاق میافتد.» شاید برای شما هم چنین باشد و اگر تا امروز به این الهامات پی نبریدهاید، شاید دلیلش این باشد که ابزار لازم را کنار دستتان نداشتهاید. این کار را بکنید و جایی برای الهامات شبانه هم باز کنید. 15 لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
مدیر ارشد N.a25 ارسال شده در 14 مرداد، ۱۴۰۰ مالک مدیر ارشد اشتراک گذاری ارسال شده در 14 مرداد، ۱۴۰۰ و حالا بخش دوم درس نوشتن رمان: مرحلۀ دوم: نوشتن رمان میخواهید شروع کنید به نوشتن. مدل ذهنی یک نویسنده را در خودتان تقویت کردهاید، ابزار لازم را برای نوشتن فراهم کردهاید، و حالا قلم و کاغذ را جلوی خودتان گذاشتهاید تا بنویسید. یک ساعت میگذرد و نهایتاً چند تا نقاشی روی کاغذ کشیدهاید. هیچچیزی به ذهنتان نمیرسد. اصلاً نمیدانید چه بنویسید. اینجاست که باید به یاد این جمله قصار از جک لندن بیفتید: «نمیتوان منتظر الهام ماند. باید با چماق به سراغش رفت.» البته این را هم بدانید که داستان نوشتن آنقدرها هم سخت نیست. دنیای اطراف ما پر از داستان است. میشود از هر چیزی نوشت اما مسلماً شما نمیخواهید از هر چیزی بنویسید. میخواهید چیزی درخور و شایسته خلق کنید. داستاننویسها را در اینجا میشود به سه دسته تقسیم کرد: آنهایی که ابتدا به دنبال سوژهای برای نوشتن میگردند و وقتی سوژهای در ذهنشان شکل گرفت شروع به نوشتن میکنند. داستاننویسهایی که مینویسند تا اینکه سوژه به سراغشان بیاید؛ یعنی قلم را روی کاغذ میگذارند و شروع به نوشتن میکنند تا وقتی سوژه شکل بگیرد. داستاننویسهایی هم هستند که از هر دو روش بالا استفاده میکنند؛ یعنی سوژهای مختصر و مبهم را در ذهنشان تصویر میکنند و برای روشن شدن هر چه بهتر سوژه به نوشتن مشغول میشوند تا فرآیند نوشتن به آنها بگوید که باید چهکاری انجام دهند. درهرصورت مسلم است که در ابتدای کار و قبل از هر چیز نیاز به سوژه داریم. حالا ببینیم سوژهها را از کجا بیاوریم؟ 13 لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
مدیر ارشد N.a25 ارسال شده در 14 مرداد، ۱۴۰۰ مالک مدیر ارشد اشتراک گذاری ارسال شده در 14 مرداد، ۱۴۰۰ سوژهیابی برای نوشتن رمان جیمز اسکات بل معتقد است: «قبل از انتخاب بهترین سوژه برای نوشتن رمان بهتر است اول صد سوژه را یادداشت کنیم و بعد آنهایی که ما را به هر دلیلی جذب نمیکنند دور بریزیم.» این کار داستاننویس است که از هر سوژهای که در اطرافش وجود دارد یا بهصورت ناخودآگاه به ذهنش میرسد غافل نشود. داشتن دفترچه یادداشتی کوچک به این کار کمک میکند. دفترچهای تهیه کنید و هر صفحه از آن را به یک ایده یا سوژۀ خاص اختصاص بدهید. هرجایی که میروید و هر اتفاقی که میبینید و میشنوید که به نظرتان قابلیت تبدیل شدن به داستان را دارد روی این کاغذ یادداشت کنید. حالا وقتی شروع به نوشتن میکنید، میتوانید از هر سوژه بهصورت جداگانه یا به شکل ترکیبی استفاده کنید. ممکن است بپرسید همین سوژههای تکصفحهای را باید از کجا بیاورم؟ میتوانید از این موارد استفاده کنید: زندگی شخصی خودتان به داستاننویسان مبتدی عموماً پیشنهاد میشود تا نوشتن هر داستانی را از زندگی شخصیشان شروع کنند. به این دلیل که نوشتن از آنچه به ما نزدیک است باعث میشود با قدرت بیشتری در مورد جزئیات حرف بزنیم و حرفهای بهتری برای گفتن داشته باشیم. حالا قرار نیست عیناً حوادث زندگی در داستان آورده شود اما میتوان از مهمترین حوادث استفاده کرد، آنها را تغییر داد و در حد یک داستان خوب مطرح کرد. زندگی نزدیکانتان قرار نیست به داستان زندگی دیگران وفادار بمانید و عیناً آنها را به سوژههای یک رمان تبدیل کنید. میتوانید حتی فقط به آنها فکر کنید تا سوژههای تازهای از زندگیشان بیرون بیاورید. اخبار اطرافتان آنچه در اخبار میشنوید، در روزنامهها میخوانید و یا حوادثی که همۀ مردم از آنها صحبت میکنند میتواند ایدههایی عامهپسند، مهم و البته هیجانانگیز برای نوشتن یک رمان باشند. داستانها و رمانها بیشاپ معتقد است: «میتوان بدون شرمندگی و بیآنکه احساس عذاب وجدان کنیم از فکرها، شخصیتها، خطهای داستانی، موقعیتهای آثار رماننویسان دیگر و منبع غنی میراث جهانی وام بگیریم و در نوشتن رمان خود از آنها استفاده کنیم.» حتماً شنیدهاید که میگویند همۀ حرفها زدهشده و نمیتوان دیگر حرف تازهای زد. این موضوع اصلاً مهم نیست. مهم این است که حرفهای گفتهشده را میتوان در قالب یک داستان تازه، بارها تکرار کرد. پس میتوانید از حوادثی که در رمانها، نمایشنامهها و هر کتاب دیگری میخوانید، بهعنوان سوژههایی برای بازیابی واقعیت استفاده کنید. اسطورهها و قصههای قدیمی اسکات بل میگوید: «اگر شکسپیر به خودش اجازۀ دزدی از داستانهای دیگری را میداد چرا شما این کار را نکنید؟» داستانهای قدیمی و اسطورهها، سرشار از ایده هستند. آنها را به کار بگیرید و داستانی متفاوت و معنادار از دلشان بیرون بکشید. مثل میکلآنژ عمل کنید. اضافات داستانها و اسطورهها را هر طوری که دوست دارید بتراشید تا معنایی که در جستجوی آن هستید مثل فرشتهای که از دل سنگ بیرون میآید خودنمایی کند و روی کاغذتان خلق شود. زندگینامهها چه سوژهای بهتر از سوژۀ یک زندگی واقعی با نتیجهگیریهای واقعی و صحنهها و حوادث واقعی که قابلیت تبدیلشدن به یک زندگینامۀ درخشان را داشته است؟ از زندگینامۀ افراد معروف کمک بگیرید و خوراک داستانی لازم را فراهم کنید. خوابها حتی میتوانید از خوابهای آشفتهای که دارید بهعنوان سوژهای برای طراحی یک صحنه از متن استفاده کنید. بازنویسی داستانهای محبوب حتماً برایتان پیشآمده داستانی خوانده باشید یا فیلمی دیده باشید و با خودتان بگویید: «اگر من جای نویسنده بودم، این داستان را به شکل دیگری تمام میکردم.» حالا شما میتوانید بهجای آن نویسنده باشید. میتوانید داستان را هر طوری که دوست دارید تمام کنید. میتوانید تغییراتی اساسی در آن ایجاد کنید و از آن نتیجهای متفاوت خلق کنید. ادامۀ داستان دیگران ممکن است چند وقت پیش داستانی را خوانده باشید و این داستان در ذهن شما مانده باشد. داستانی که با شما میماند میتواند سوژهای برای شروع یک داستان دیگر باشد. میتوانید این داستان را بهصورت کوتاهی بهعنوان پیشدرآمد داستان فعلی ببینید و تلاش کنید تا آن را به شکلی متفاوت ادامه دهید. 13 1 لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
مدیر ارشد N.a25 ارسال شده در 14 مرداد، ۱۴۰۰ مالک مدیر ارشد اشتراک گذاری ارسال شده در 14 مرداد، ۱۴۰۰ در ادامۀ سوژهیابی حالا ممکن است سوژههای لازم را برای نوشتن رمان داشته باشید اما موقع نوشتن بهاصطلاح دچار خشکطبعی شوید. جوهر مغزتان خشک شود و دیگر ندانید باید چه بنویسید. برای غلبه بر این حال میتوانید از پیشنهادهای زیر استفاده کنید: نوشتۀ خودتان را بار دیگر بخوانید و آخرین پاراگرافی را که خوب نوشتهاید پیدا کنید. از همانجا شروع به نوشتن مجدد کنید. یک شخصیت تازه یا حادثهای تازه بیافرینید. زمان داستان، زاویه دید، لحن و یا قالب داستان را بهکل تغییر دهید. مکان داستان را تغییر دهید و شخصیتها را به فضایی تازه ببرید. رمان را موقتاً کنار بگذارید تا سر فرصت به آن برگردید. آزادنویسی کنید. هرروز با خودتان قرار بگذارید هر آنچه را به ذهنتان میرسد بدون سانسور به مدت ده دقیقه روی کاغذ بیاورید. رمانی جذاب یا هر کتاب دیگری را بخوانید 11 2 لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
مدیر ارشد N.a25 ارسال شده در 14 مرداد، ۱۴۰۰ مالک مدیر ارشد اشتراک گذاری ارسال شده در 14 مرداد، ۱۴۰۰ آشنایی با جنبههای مختلف رمان اصطلاحاتی برای نوشتن رمان وجود دارد که آشنایی با آنها به شما کمک میکند تا چارچوبی قوی برای نوشتن پیدا کنید. چارچوبی که میتواند به رمان شکل استاندارد بدهد، متن را در مسیر نگه دارد و از رفتن ذهن شما به بیراهه جلوگیری کند. در اینجا مهمترین اصطلاحات را باهم مرور میکنیم: طرح رمان طرح یعنی حوادث و اتفاقات داستان را طوری کنار هم قرار دهید که بهخوبی باهم چفتوبست داشته باشند و باعث ایجاد احساس کنجکاوی، اشتیاق یا هر احساسی شوند که خواننده را به ادامۀ خواندن تشویق میکند. طرح فقط این نیست که بگویید فلان اتفاق در داستان افتاد. باید به چرایی این اتفاقات هم اشاره کنید. همینطور باید گیرایی و کشش داستان هم در طرح آورده شود تا مشخص شود چرا خواننده ممکن است نتواند این رمان را زمین بگذارد. پس باید کشمکشی در داستان وارد کنید تا جذابیت لازم را برای خواننده ایجاد کنید. کشمکش میتواند هر چیز جذابی باشد مثل: درگیری شخصیت داستان با خودش یا دیگران درگیری شخصیت داستان با طبیعت یک معمای بزرگ و وسوسهانگیز دوراهی و بلاتکلیفی در حالت کلی میتوان گفت: موضوعی که معمولاً در مورد طرح داستان مطرح میشود این است که آیا باید قبل از نوشتن رمان، طرح آن را بنویسیم و بعد بهصورت جدی به سراغ نوشتن داستان برویم؟ در این زمینه اتفاقنظر وجود ندارد. بعضی از داستاننویسان به نوشتن طرح قبل از نوشتن متن اعتقادی ندارند. به نظر آنها نوشتن طرح دست و پای خلاقیت را میبندد و نمیگذارد ذهن آزادانه حوادث و شخصیتها را خلق کند. از طرفی بعضی از داستاننویسان دیگر معتقدند داشتن طرح داستانی کمک میکند تا داستان هر چه بهتر پیش برود و با روشن بودن مسیر، داستانی خواناتر و شفافتر تولید خواهد شد. اما عدهای بین این دو گروه ایستادهاند. آنها معتقدند میشود یک طرح ابتدایی برای نوشتن رمان نوشت اما این طرح باید کاملاً انعطافپذیر باشد یعنی وقتی پیش میروید و حوادث را به هر دلیلی در ذهن تغییر میدهید، طرح اولیه نباید مانعی برای رمان ایجاد کند. درواقع این گروه معتقدند که طرح مثل سنگ بنای اولیه برای ساختمان داستان است و قرار نیست تا انتهای کار، ما را محدود کند بلکه بهانهای برای شروع به ما میدهد. ری برادبری میگوید: «طرح همان جای پای شخصیتهای اثر شماست که در روز برفی برای رسیدن به مقصدی باورنکردنی از خود بهجا میگذارند. طرح پس از نوشتن رمان به وجود میآید نه قبل از آن. طرح نمیتواند قبل از به وجود آمدن حادثه وجود داشته باشد. نمیتواند مکانیکی باشد بلکه باید کاملاً پویا باشد.» درهرصورت باید این را بدانید که اغلب اوقات همهچیز دقیقاً مطابق با طرحی که از قبل نوشتهاید پیش نخواهد رفت. این خاصیت خلاقیت است و نباید از این بابت به خودتان خرده بگیرید. اما اگر قبل از نوشتن رمان هیچگونه طرحی هم نداشته باشید ممکن است به مشکل بخورید؛ مثلاً سوژهای به ذهنتان میرسد که به نظرتان بسیار هیجانانگیز و جالب است. شروع به نوشتن میکنید و چند فصل پیش میروید؛ اما هیجان اولیه فروکش میکند و دیگر چیزی برای نوشتن در ذهنتان وجود ندارد. در این مواقع حس میکنید داستان سرگردان است و حس کسی را خواهید داشت که وسط یک بیابان بزرگ گم شده است. اسکات بل در حمایت از نوشتن طرح اولیه، از ساختمانی مثال میزند که به دلیل نداشتن فونداسیون خوب، بعد از چند سال فروریخت. او میگوید برای رمانی بدون طرح اولیه هم دیر یا زود این اتفاق خواهد افتاد. ممکن است شما به هر دلیلی طرفدار یکی از این دو گروه باشید. درهرصورت برایتان توصیهای داریم: نوشتن رمان بدون پیشطرح: توصیه میکنیم هر روز زمان مشخص و حجم مشخصی از محتوا را تعیین کنید؛ مثلاً با خودتان قرار بگذارید روزی سه ساعت یا سه صفحه بنویسید. هرروز قبل از نوشتن متن جدید، به متن روز قبل سر بزنید و روند آن را خوب دنبال کنید. حداقل یک روز در هفته طرح رمان را روی کاغذ بیاورید و برای خود شفاف کنید. 12 لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
مدیر ارشد N.a25 ارسال شده در 14 مرداد، ۱۴۰۰ مالک مدیر ارشد اشتراک گذاری ارسال شده در 14 مرداد، ۱۴۰۰ نوشتن رمان با طرح ابتدایی: برای طراحی رمان میتوانید از چند روش مختلف استفاده کنید: روش اول: کارت نویسی خیلی از نویسندههای بزرگ دنیا از کارت نویسی برای نوشتن رمان و داستانهای مختلف استفاده میکنند. به این شکل که هر ایده، صحنه یا سوژهای خاص را روی کارتی مینویسند. این کارتها را بهمرورزمان جمعآوری میکنند و وقتی میخواهند رمان را بنویسند، آنها را به ترتیب میچینند تا ارتباطی منطقی بینشان برقرار کنند. میتوانید از کارتهای مختلف برای شکلدهی به قسمتهای مختلف رمان استفاده کنید مثل: میتوانید از کارتهایی با رنگهای مختلف استفاده کنید؛ مثلاً کارتهای شخصیت را نارنجی و کارتهای صحنه را آبی در نظر بگیرید. وقتی تعداد ایدهها زیاد شد، دیگر برای پیدا کردن آنها و چیدمان کارتها سرگردان نخواهید شد. روش دوم: روایت کردن بخشهای مهم میتوانید یک سری از مهمترین نقاطی را که در داستان میخواهید به آنها برسید مشخص کنید. احتمالاً بعداً میتوانید بین این نقاط با صحنهپردازی و شخصیتسازی ارتباط برقرار کنید. پس در ابتدا فقط از این نقاط مهم داستان بنویسید. آنها را به شکل روایی بنویسید یعنی توضیحی مختصر از آنها ارائه دهید تا ذهنتان نسبت به چیزی که قرار است خلق شود روشن شود. روش سوم: نوشتن بخشهای سهگانۀ ارسطویی در ابتدا نیاز نیست همۀ راه برایتان روشن باشد اما بهتر است با یک نظم کلی به خط داستان فکر کنید. برای اینکه به چنین نظمی در ذهن برسید لازم است سه بخش شروع، میانه و پایان داستان را مشخص کنید. بهتر است برای هر یک از این بخشهای سهگانه توضیحاتی بنویسید و بگویید که در هر بخش مهمترین اتفاقات و حوادث چه چیزهایی هستند. 9 1 لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
مدیر ارشد N.a25 ارسال شده در 14 مرداد، ۱۴۰۰ مالک مدیر ارشد اشتراک گذاری ارسال شده در 14 مرداد، ۱۴۰۰ ساختار رمان سادهترین و البته کاربردیترین ساختاری که میتوانیم برای نوشتن انواع داستانها استفاده کنیم، ساختار سه مرحلهای ارسطویی است. البته که خود این سه قسمت مجدد تجزیه میشوند و گاهی آن را ساختار پنجقسمتی هم میدانند چون بخش میانه را مجدداً به شروع، میانه و پایان تقسیمبندی میکنند. اصلاً این ساختار را دستکم نگیرید. تفاوت بین یک رمان آبکی و یک رمان درجهیک را میشود بهسادگی از روی همین ساختار تشخیص داد. حالا ببینیم این قسمتها چطور عمل میکنند: شروع: در قسمت مقدمه یا افتتاحیه، معرفی آدمها، ارتباط بین آنها؛ زمان و مکان و فضا و حال و هوای متن شکل میگیرد. میانه: در بدنۀ رمان، رویاروییها، درگیریها، اوجگیری داستان، گره خوردنها، طرح سؤالات یا تعلیق، تغییرات اساسی در شخصیتها یا متحول شدن حوادث رخ میدهد. پایان: در قسمت پایانی اوجگیری بخشی از داستان و گرهگشایی، حل شدن مسائل داستان و پاسخ دادن به سؤالات کلی و به سرانجام رساندن داستان شکل میگیرد. ساختار فرایتاگ بهجز ساختار ارسطویی، ساختارهای دیگری ازجمله فرایتاگ هم وجود دارد که به شکل مختصر میتوانید پنج مرحلۀ آن را در شکل زیر ببینید: ساختار دراماتیکا به نظر بعضی از رماننویسها، ساختار هشت مرحلهای دراماتیکا که آن را فیلیپس و هانتلی ابداع کردهاند یکی از بهترین ساختارها برای نوشتن داستان است. این مراحل هشتگانه عبارتاند از: ساختار دراماتیکا در رماننویسی ردیف مهمترین اجزای ساختار ۱ هدف شخصیت داستان چیست؟ ۲ عواقب نرسیدن به هدف چیست؟ ۳ ملزومات رسیدن به هدف کدام است؟ ۴ مخاطرات راه چه چیزهایی هستند؟ ۵ هزینههایی که شخصیت باید بپردازد چه چیزهایی میتواند باشد؟ ۶ پاداشهای ضمنی برای حرکت به سمت هدف چیست؟ ۷ اتفاقهای لازم برای رسیدن به هدف چیست؟ ۸ پیششرطهای رسیدن به هدف چیست؟ ایوان مارشال در کتابش «دربارۀ رماننویسی» به این موضوع اشاره میکند که شما برای نوشتن هر داستانی به یک بحران نیاز دارید. این بحران باید سه ویژگی داشته باشد: متناسب با قالب داستان باشد. باید زندگی شخصیت اصلی داستان را به هم بریزد. باید مخاطب را کنجکاو کند. اما کار نوشتن فقط با بحران امکانپذیر نمیشود. باید شخصیت اصلی هدفی را دنبال کند و برای رسیدن به آن هدف، ماجراهایی را پشت سر بگذارد. دقت کنید که منظور از بحران بیشتر گرهافکنی در داستان است. شما باید گرهی در داستان ایجاد کنید و خواننده را به دیدن نحوۀ باز شدن این گره دعوت کنید. حالا ممکن است این بحران درونی یا بیرونی باشد. یعنی ممکن است شخصیت اصلی داستان درگیریهای ذهنی و شخصیتی داشته باشد یا اینکه برای رسیدن به هدفی، با شخصیتهای مختلف داستان درگیری پیدا کند. پس میشود همۀ این موارد را در طرح مارشال، به پنج قسمت تقسیم کرد. فارغ از اینکه از چه ساختاری برای نوشتن رمان استفاده میکنید میتوانید بفهمید که برای پیش بردن هر چهبهتر داستان باید چند مورد را رعایت کنید: باید نظم و ترتیب موضوعات و حوادث مختلف رمان را رعایت کنید. هدفی از نوشتن تعیین کنید و بدانید اصلاً حوادث داستان برای رسیدن به چه هدفی صورت میگیرد. در راه رسیدن به هدف باید گرهافکنی کنید و چیزی را تعریف کنید که نظم موجود را به هم بریزد. مشکلگشایی و گرهافکنی را باید به روشی هنرمندانه انجام دهید تا داستان درنهایت به پایانی معنادار برسد. 8 لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
مدیر ارشد N.a25 ارسال شده در 14 مرداد، ۱۴۰۰ مالک مدیر ارشد اشتراک گذاری ارسال شده در 14 مرداد، ۱۴۰۰ قالبهای رماننویسی اگر داستانی را که میخواهید بنویسید مایعی در نظر بگیرید که در ظرفی ریخته میشود و شکل ظرف را به خودش میگیرد، میشود گفت این ظرف قالب رمان است. تعداد قالبهای رمان زیاد نیستند به همین دلیل خیلی ساده میتوانید این قالبها را بشناسید تا داستان خود را در آن بریزید و با توجه به اصول هر قالب داستانتان را طراحی کنید. قالبها را میشود بر اساس ویژگیهای مختلف تقسیمبندی کرد مانند: قالب داستانی با توجه به ویژگیهای بیرونی آن: مثل رمانهای علمی قالب داستانی با توجه به مخاطبان آن: مثل رمانهای زنان و نوجوانان قالب داستانی با توجه به نوع داستان: مثل رمان عاشقانه یا پلیسی فراموش نکنید که آشنایی با قالبهای مختلف داستاننویسی دست و پای شما را نمیبندد. شما بهراحتی میتوانید قالبهای مختلف را باهم ترکیب کنید و از روشهای متفاوتی داستان خود را تعریف کنید. مثلاً میتوانید داستانی عاشقانه-پلیسی بنویسید. بهاینترتیب از هر دو قالب استفاده میکنید و اتفاقاً داستان جذابتری برای گفتن طراحی میکنید. در حالت کلی میشود رمان را در سه قالب کلی دید: در حالت کلی داستان با دو بال منطق و احساس پرواز میکند. از یک طرف داستان باید سرگرمکننده باشد از طرفی باید از منطقی پیروی کند. اگر تعادل خوبی بین این دو برقرار نشود ممکن است داستان با شکست مواجه شود. در رمانهای عمومی بهندرت پیش میآید که نویسنده از زاویه دید جسورانه استفاده کند. ضمناً بهجای تأکید بر مضمون داستان بر نحوۀ تعریف کردن داستان متمرکز است. هدف در این نوع داستانها، بازگویی خوب داستان است بهطوریکه درگیر قواعد خشک ادبی نماند. اما رمانهای ادبی دقیقاً برعکس رمان عمومی هستند. در این رمانها ضمن استفاده از تجربیات نو از زاویه دیدی متفاوت استفاده میشود تا درونیات شخصیتها و افکارشان بهخوبی نمایان شود. در این داستانها نوآوری تا سرحد ممکن میرسد. هم نوآوری در نثر و هم نوآوری در مضمون داستان. رمانهای قالبی میتوانند انواع مختلفی داشته باشند که نمونهای از آنها را میتوانید در اینجا ببینید: رمان پلیسی معمایی تحقیقی ترسناک طنز عاشقانه علمی جنگی تاریخی 8 لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
مدیر ارشد N.a25 ارسال شده در 14 مرداد، ۱۴۰۰ مالک مدیر ارشد اشتراک گذاری ارسال شده در 14 مرداد، ۱۴۰۰ الگوهای طرح رمان فکر میکنید داستانهای مختلفی را که در سراسر تاریخ داستاننویسی خلقشدهاند میشود در چند دستۀ کلی تقسیمبندی کرد؟ کمتر از ده طرح؟ بیشتر از صد طرح؟ جالب است بدانید شاه طرحها و هر داستانی که تاکنون نوشته شده است را میتوان به ۳۶ بخش کلی تقسیم کرد. با توجه به این جمعبندی کلی احتمالاً دیر یا زود به این نتیجه میرسید که «پس با این تفاسیر همهچیز گفته شده است و هر چه نوشته شود تکراری خواهد بود.» با توجه به آنچه آرنولد توبیاس در کتابش مطرح میکند، مهمترین این الگوها عبارتاند از: الگوهای طرح ردیف الگوهای طرح ۱ الگوی طرح جستجو ۹ الگوی طرح تمثیل ۲ الگوی طرح انتقام ۱۰ الگوی طرح فرار ۳ الگوی طرح عشق ۱۱ الگوی طرح معما ۴ الگوی طرح ماجراجویی ۱۲ الگوی طرح نجات ۵ الگوی طرح تعقیب ۱۳ الگوی طرح رقابت ۶ الگوی طرح یکی علیه همه ۱۴ الگوی طرح وسوسه ۷ الگوی طرح آدم جدا بافته ۱۵ الگوی طرح مسخ یا دگردیسی ۸ الگوی طرح قدرت ۱۶ الگوی طرح اوج و سقوط این الگوها میتوانند به سوژهیابی هم کمک کنند؛ یعنی اگر نمیدانید در مورد چه چیزی بنویسید میتوانید به الگوهای مختلف نگاه کنید و ببینید روحیات شما با کدامیک از این الگوها همخوانی بیشتری دارد. آنوقت میتوانید راحتتر به سوژههای موردنظر فکر کنید.اگر به چند داستانی که خواندهاید فکر کنید احتمالاً میتوانید یکی از الگوهای بالا را در مورد آن بیابید. 7 لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
مدیر ارشد N.a25 ارسال شده در 14 مرداد، ۱۴۰۰ مالک مدیر ارشد اشتراک گذاری ارسال شده در 14 مرداد، ۱۴۰۰ استفاده از چند طرح برای نوشتن رمان در مورد سوژۀ تکخطی چیزی شنیدهاید؟ اگر هم نشنیدهاید احتمالاً میتوانید حدس بزنید منظور چیست. منظور از سوژۀ تکخطی این است که یک خط داستانی اصلی را برای شخصیت اصلی داستان تعریف میکنید و در این خط داستانی موانع، اهداف، رنجها و لذتها و نتیجهگیری را تعریف میکنید. اما آیا رمان با یک خط داستانی شکل میگیرد؟ آیا میتوانید سوژهای را ارائه کنید که در این خط داستانی پیش میرود و آنقدر داستانش مهیج است که مثلاً سیصد صفحه از رمان را دربربگیرد؟ غالباً این اتفاق نمیافتد. میشود گفت ما رمان تکخطی نداریم. برای اینکه رمان را شکل بدهید نیاز دارید تا برای آن خطوط فرعی تعریف کنید. چیزی که رمان را شکل میدهد، ترکیب خطوط داستانی مختلف با هم است بهنحویکه خط داستانی شخصیت اصلی و شخصیتهای فرعی، مفهومی را تعریف کنند و ذهن خواننده را در مسیری که تا پایان رمان طول میکشد نگهدارند. شما در رمان شخصیتهایی تعریف میکنید. برای هرکدام از این شخصیتها یک خط داستانی در نظر میگیرید. در هر خط داستانی از فرازوفرودها و از لذتها و رنجها حرف میزنید. این خطوط داستانی مختلف باید به نحوی منطقی باهم در ارتباط باشند تا رمان شکل بگیرد. حالا ببینیم این خطوط اصلی و فرعی چطور با هم تلاقی پیدا میکنند؟ شخصیت اصلی شما هدف خاصی را دنبال نمیکند اما اهدافی که شخصیتهای فرعی دارند باعث میشود حوادثی برای این شخصیت ایجاد شود و داستانی شکل بگیرد. شخصیت اصلی به دنبال مفهوم خاصی میگردد اما بهتنهایی نمیتواند مسیر پیش رو را طی کند. شخصیت اصلی اهداف مختلفی دارد. هرکدام از این اهداف یک خط فرعی داستانی هستند. بهجز شخصیت اصلی، ما در داستان شاهد اهداف مختلف شخصیتهای فرعی هم هستیم. پس ما در رمان مثل خطوط سیمکشی شده، خطهای داستانی مختلف داریم. بعضی وقتها خطهای داستان باهم تلاقی پیدا میکنند و گاهی نیز بهموازات هم پیش میروند. توجه داشته باشید که هر خط داستانی باید شروع، میانه و پایان داشته باشد. بهتر است رمان را با خط داستانی که جذابتر است شروع کنید. اصلاً چرا به خطوط داستانی مختلف نیاز داریم؟ چون داستاننویسی مثل زندگی واقعی است. مگر میشود یک فرد فقط به یک هدف فکر کند یا یک زندگی تکبعدی داشته باشد. برای نوشتن داستان هم باید شخصیتهای آن را با جهانهای مختلف ذهنیشان وارد کنید. باید شخصیتها اهداف گوناگونی داشته باشند و جنبههای مختلف ذهنی آنها چیزی را از شما طلب کنند. به این صورت است که خطوط داستانی شکل میگیرند. با اضافه کردن خطوط داستانی مختلف: داستان را باورپذیر میکنید. داستان را جذابتر میکنید. اجازه میدهید تا خواننده بخشی از وجودش را در خطوط مختلف داستانی شما پیدا کند و با آن همذاتپنداری کند. 8 لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
مدیر ارشد N.a25 ارسال شده در 14 مرداد، ۱۴۰۰ مالک مدیر ارشد اشتراک گذاری ارسال شده در 14 مرداد، ۱۴۰۰ صحنههای رمان یکی از راههای ساده برای شناختن هر چیز این است که آن را به اجزای سازندهاش تقسیم کنید. این کار را با رمان هم میتوانید انجام دهید. هر رمان را میشود به اجزای سازندۀ آن تقسیم کرد. به هرکدام از این اجزا، بخش یا فصلهای رمان گفته میشود. اگر بخواهید هر فصل را باز هم به اجزای سازندهاش تقسیم کنید، به صحنه، توصیف و روایت میرسید. درواقع هر فصل رمان از چند فصل تشکیل شده است. اجزای هر فصل را میشود به این سه قسمت تقسیم کرد: صحنه روایت توصیف صحنه چیست؟ اتفاقات نمایشی داستان است. مثال: از در وارد شد و با چهرۀ نگران مادرش مواجه شد. توصیف چیست؟ اطلاعاتی دربارۀ زمان، مکان، شخصیت و … مثال: اتاق او با کف چوبی و پردهای ضخیم با بقیۀ اتاقهای خانه فرق داشت. روایت چیست؟ خلاصۀ اتفاقات، دروننگریها و هر چیزی که توضیحی از بخشهای مختلف داستان را بازگو میکند. مثال: او مرا با خودش به بیرون از خانه برد و از من خواست تا در هوای آزاد عمیقاً نفس بکشم. رمانهایی را که خیلی بلند هستند اول به چند بخش تقسیم میکنند. هر بخش را به چند فصل تبدیل میکنند و نهایتاً در هر فصل توصیف، روایت و صحنههای داستان را قرار میدهند. طبق قاعدهای که وجود دارد، هر فصل رمان معمولاً یک تا سه صحنه دارد. برای اینکه رمانی بنویسید که ردپای ملال در آن نباشد باید تنها به موارد مهم اشاره کرده و از گفتن چیزهای پیشپاافتاده در آن پرهیز کنید. درواقع باید صحنههایی در رمان قرار بدهید که در هرکدام اتفاق معناداری بیفتد. از طرفی هر اندازه هم این صحنهها معنادار باشند بازهم نیاز خواهید داشت تا آنها را طوری کنار هم بچینید که خواننده خسته نشود. بخشبندی و فصلبندی درواقع استراحتگاههای ذهن خواننده است و کمک میکند تا مخاطب بین صحنههای مختلف داستان نفس تازه کند و به سراغ ادامۀ ماجرا برود. از طرفی تقسیم کردن رمان به بخشهای سازندۀ آن میتواند به نوشتن هم کمک بزرگی کند. شما میتوانید نظم محتوایی ایجاد کنید. میتوانید بین صحنههای مختلف، توقف کنید و هر بار از یک صحنۀ تازهتر، رمان را شروع کنید. با این کار موقع بازنویسی دیگر نیاز نیست همۀ رمان را یکسره اصلاح و بررسی کنید. هر فصل باید در جای خوبی شروع شود و در جای خوبی هم تمام شود. بین شروع و پایان فصل، شما صحنهها را میچینید. پس قاعدۀ ارسطویی را برای هر فصل هم باید رعایت کنید. خیلی درگیر این نمانید که رمان باید چند صحنه، چند فصل یا چند بخش داشته باشد. محتوایی که مینویسید و نوع شخصیتپردازی، زاویه دید، مکان و زمان متن و خیلی از موارد دیگر روی تعداد فصلها و حجم کتاب شما تأثیر میگذارند. بااینحال برای اینکه بتوانید با خودتان به اتفاقنظر برسید، قبل از شروع رمان بهتر است تقریبی از حجم رمان و تعداد فصلهای آن بزنید. صحنههای مهمی را که میخواهید در رمان به آنها اشاره کنید بنویسید و ببینید حدوداً چند صحنه خواهد شد. در هر فصل بین یک تا سه صحنه را قرار دهید. البته برخی معتقدند که باید فصلبندی را به انتهای رمان موکول کرد. این نویسندگان بیشتر به خلاقیت در حین نوشتن اعتقاد دارند و میخواهند به هر روشی شده نگذارند تا چیزی سد راه این خلاقیت و جریان سیال ذهن شود. وقتی رمان نوشته میشود، همۀ زوایای آن برای ما شفاف و روشن است. حالا میشود بهسادگی فصلبندی و تقسیمبندی صحنهها را بین فصول مختلف انجام داد تا رابطهای منطقی بین قسمتهای مختلف رمان برقرار شود. صحنههای رمان قرار نیست مثل دومینو، یکی بعد از دیگری رویهم بیفتند. میتوانید تعلیقهای تودرتو داشته باشید و قبل از تمام شدن یک صحنه، وارد صحنۀ بعدی شوید. به این شکل رمان را از حالت کسالتبار آن نجات میدهید. چه موقع از صحنه استفاده کنیم چه موقع از روایت؟ حتماً شنیدهاید که میگویند: نگو، نشان بده. صحنه یا نمایش داستان، بخش نشان دادن است و روایت کردن، بخش گفتن آن. نمیشود همۀ داستان را سرتاسر از صحنه پر کرد و تا حد زیادی روایت را از داستان حذف کرد. رمان به هردوی اینها و البته به توصیف نیاز دارد. با روایت میتوانید اتفاقات کماهمیتتر را عنوان کنید. سرعت داستان با گفتن بیشتر میشود و میتوانید خط داستان را دنبال کنید. وقتی از صحنه استفاده میکنید یعنی اتفاقات را مقابل چشم خواننده قرار میدهید با این کار اتفاقات را زنده میکنید و احتمالاً سرعت داستان کند خواهد شد. برای بازگو کردن مهمترین اتفاقات بهتر است از صحنه استفاده کنید. توصیف هم کمک میکند تا تصویرسازی داستان هر چهبهتر در ذهن خواننده نقش ببندد. روایت را چون نمیبینید ممکن است باور نکنید اما صحنه باورپذیرتر است. شما میتوانید صحنه را دقیقاً با توصیفهای دقیق مقابل چشمان خود ببینید. بهاینترتیب آن را بیشتر باور خواهید کرد. حالا باید صحنههای مختلف را چطور بچینید؟ هراندازه هم صحنهها مهیج باشند، باز هم بهتر است بین صحنههای مهیج داستان وقفههایی ایجاد کنید. میتوانید صحنههای آرام را بین صحنههای هیجانانگیز قرار دهید. بهاینترتیب سرعت خواندن متن را تنظیم میکنید. صحنۀ مهیج+صحنۀ آرام+ صحنۀ مهیج+صحنۀ آرام… وقتی صحنهای را تمام میکنید نمیتوانید بلافاصله به سراغ صحنۀ بعدی بروید به این دلیل که هر صحنه نیازمند عکسالعمل شخصیت داستان است. پس بین صحنههای مختلف پل بنزید. این پل را میتوانید از صحنههای آرامتری مثل خودگوییهای شخصیت یا توصیفهایی از مکان و زمان داستان ایجاد کنید. برای هر صحنه میتوانید برنامهریزی کنید. کارتهای هر صحنه را میتوانید به این شکل تهیه کنید تا در طول نوشتن رمان دچار سردرگمی نشوید. نمونهای از کارت نوشتن صحنههای داستان: صحنۀ داستان : ۱ مکان صحنه ۲ زمان صحنه ۳ زاویه دید ۴ هدف شخصیت اصلی در این صحنه ۵ مانعی که وجود دارد ۶ کشمکش داستان در این صحنه ۷ خلاصۀ اتفاقات داستان در این صحنه ۸ پایان صحنه ۹ اطلاعات ضروری در این صحنه 7 لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
مدیر ارشد N.a25 ارسال شده در 14 مرداد، ۱۴۰۰ مالک مدیر ارشد اشتراک گذاری ارسال شده در 14 مرداد، ۱۴۰۰ شخصیت در رماننویسی بسیاری از رمان نویسان معتقدند که مهمترین بخش رمان، شخصیتپردازی است. هنری جیمز میگوید: «شخصیت یعنی طرح. طرح شخصیت را میسازد و شخصیت طرح را. اگر نویسنده بتواند رمانی بنویسد که دائم حوادثش بر شخصیتها تأثیر میگذارند و شخصیتهایش نیز حوادث تازهای به وجود میآورند و این روال دائم تکرار میشود، رمان بسیار جذاب خواهد شد.» در حالت کلی میشود گفت شخصیتهای داستان به سه دسته تقسیم میشوند: شخصیت اصلی داستان شخصیتهای فرعی داستان سیاهیلشکرها مسلم است که رمان حول شخصیت اصلی و اهداف و خواستههای او میچرخد. هراندازه این شخصیت جذابتر، پیشبینیناپذیرتر و خاصتر باشد داستان مهیجتر و جذابتر خواهد شد. شخصیتهای اصلی مانند شخصیتهایی که هرروز در اطرافمان میبینیم، باید نواقص و نقاط قوت خاصی داشته باشند. یک شخصیت کامل و بینقص یا شخصیتی سراسر نقص که برایش اتفاقات خاصی هم نمیافتد و تغییری در آن ایجاد نمیشود، بههیچعنوان مهیج نخواهد بود. رماننویس باید از ابزارهای مختلف استفاده کند تا شخصیت را خاص و ویژه کند. در کنار شخصیت اصلی رمان، شخصیتهای فرعی شکل میگیرند. به این دلیل که شخصیت اصلی نمیتواند همهجا حضور داشته باشد و همۀ اتفاقات داستان را ببیند. نویسنده از شخصیتهای فرعی استفاده میکند تا توصیفهای مختلف داستان را ارائه دهد و روح داستان را با آنها تکمیل کند. برای اینکه شخصیتهای رمان هر چه بهتر شکل بگیرند لازم است به جزئیات آنها توجه شود. باید بهعنوان یک رماننویس، به شخصیتهای مختلفی که هرروز در زندگیتان میبینید بیشتر توجه کنید. باید ببینید هرکدام از این شخصیتها چهکارهایی انجام میدهند و آنها را در داستان وارد کنید. بهتر است دفترچهای همراه داشته باشید و تکیهکلامها، عادات خاص شخصیتها، نحوۀ حرف زدنشان، جهانبینی آنها، دغدغههایی که دارند، همه و همه را یادداشت کنید. هراندازه شخصیت را با جزئیات بیشتری وارد داستان کنید رمان باورپذیرتر و دلنشینتر خواهد شد. انواع مختلفی از شخصیتها را افرادی چون گلوریا کمپتون و لیندا ادلستاین دستهبندی کردهاند. نگاه کردن به این دستهبندیها میتواند ایدههای تازهای برایتان ایجاد کند. در اینجا به برخی از این دستهبندیها اشاره میکنیم. ف شخصیت ردیف شخصیت ۱ ماجراجو ۱۴ زنانهخو ۲ رئیس ۱۵ پرخاشگر ۳ دنبالهرو ۱۶ کمالگرا ۴ سنتگرا ۱۷ خوشرو ۵ خلاق ۱۸ مشکلگشا ۶ وابسته ۱۹ انعطافپذیر ۷ غیرعادی ۲۰ افادهای ۸ برونگرا ۲۱ قربانی ۹ ترسان ۲۲ هنرمند ۱۰ خودنما ۲۳ موفقیتطلب ۱۱ پرجنبوجوش ۲۴ شکاک ۱۲ گوشهگیر ۲۵ صلحطلب ۱۳ مردانهخو ۲۶ بخشنده شخصیت را نمیشود فقط با وصف ویژگیهای ظاهری آن شناسایی کرد. نحوۀ نگاه کردن شخصیت به دنیا، نوع ارتباطی که با دیگران برقرار میکند، ارزشهای او و مهمترین اولویتها و دغدغههایش است که به خواننده نشان میدهد این شخصیت چه ویژگیهای متمایزی نسبت به بقیه دارد.مهمترین کار رماننویس شخصیتپردازی است؛ یعنی خاص کردن شخصیتها و متولد کردن یک شخصیت تازه که در دنیای پیش از رمان وجود نداشته است. بهتر است شخصیت اصلی تغییر کند یا در طول داستان اتفاقات خاصی برای شخصیت ثابت او رخ بدهد. در غیر این صورت بعید است شخصیت متمایزی که ساختهاید در ذهن مخاطب بماند. شخصیت و حوادث داستان رابطهای دوسویه دارند. تغییراتی که در هرکدام ایجاد میکنید باید روی دیگری تأثیر بگذارد. بهاینترتیب داستان روبهجلو پیش میرود و میتواند حتی خودتان را موقع نوشتن غافلگیر کند. 8 1 لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
مدیر ارشد N.a25 ارسال شده در 14 مرداد، ۱۴۰۰ مالک مدیر ارشد اشتراک گذاری ارسال شده در 14 مرداد، ۱۴۰۰ زاویه دید در رماننویسی داستان را چه کسی تعریف میکند؟ این سادهترین تعریف از زاویه دید است. صدای گویندۀ داستان یعنی زاویه دید. زاویه دید به خواننده نشان میدهد که چه کسی و از چه زاویهای داستان را برای او تعریف میکند. با عوض شدن راوی خیلی از اتفاقات داستان تغییر خواهد کرد پس انتخاب زاویه دید بسیار مهم است. در کل سه راوی داریم: من یا راوی اولشخص تو یا راوی دومشخص او یا راوی سوم شخص همینجا لازم است بگوییم که شما میتوانید در داستان از چند زاویه دید استفاده کنید؛ مثلاً میتوانید چند «من» یا اولشخص داشته باشید و به همین ترتیب میتوانید چند «او» یا سوم شخص در داستان بگنجانید. دانای کل، زاویه دیدی است که در داستانهای قدیمیتر بسیار رواج داشت. دانای کل در حکم یک نقال است که بهجای همه حرف میزند و هر شخصیت را عمیقاً میکاود. این راوی با دستی کاملاً باز به همه جای داستان و به همۀ احساسات شخصیتها دسترسی دارد و میتواند بهجای همۀ آنها حرف بزند و بیندیشد. امروز هم راوی دانای کل داریم اما نه بهاندازۀ قبل. زاویه دید دانای کل را میشود بهصورت تلفیقی با دیگر زاویه دیدها استفاده کرد. بهعنوانمثال در زاویه دید «او» ممکن است نشود در همۀ صحنهها وارد شد یا همۀ احساسات دور و نزدیک را تشریح کرد. اینجا دانای کل به کمک میآید و تصویری کلی از داستان را ارائه میدهد. زاویه دید «او» راحتترین شیوۀ تعریف کردن داستان است. وقتی محور اصلی رمان یک نفر باشد معمولاً از این زاویه دید استفاده میشود. خصوصاً برای نویسندههای نوپا توصیه میشود که از این زاویه دید استفاده کنند. همانطور که گفتیم میتوانید از چند «او» یا سوم شخص چندگانه استفاده کنید. اگر تعریف داستان را به کسی از خودِ داستان بسپاریم از زاویه دید «من» استفاده کردهایم. البته این زاویه دید محدودیتهایی دارد؛ مثلاً برای بیان احساساتش نمیتواند با صداقت تمام به ذهن خوانده نفوذ کند. چون شخصیت خودش دارد همهچیز را تعریف میکند، ممکن است خواننده به او اعتماد نکند. بازهم اینجاست که چندگانگی در زاویه دید به کمک نویسنده میآید. نویسنده میتواند از طریق زاویه دیدی متفاوت، از احساسات شخصیت موردنظر حرف بزند. مثلاً شما میتوانید در هر فصل از رمان از یک «من» جدید استفاده کنید؛ یعنی هر فصل را با یکی از شخصیتهای رمان آغاز کنید و بلندگو را به دست شخصیتهای مختلف رمان بدهید. این اتفاقی است که در رمان ملت عشق نوشتۀ الیف شافاک افتاده است. نویسنده در بسیاری از فصلها، زاویه دید را تغییر میدهد و بلندگوی داستانگویی را به دست یکی از شخصیتها میدهد تا او توصیف کند و احساسات رمان را شرح دهد. اگر فیلم راشومون را دیده باشید متوجه میشوید که تغییر زاویه دید چه کاربردی دارد. هرکسی از منظر خودش به موضوعی که وجود دارد نگاه میکند. ممکن است این نگاه درست یا غلط باشد. چیزی که وجود دارد این است که نویسنده باید انعطاف لازم را داشته باشد و اینقدر فضا را خوب ایجاد کند تا خواننده بتواند از زوایای مختلف، اتفاقی واحد را ببیند. نوشتن رمان با زاویه دید «تو» واقعاً مشکل است و عموماً از این زاویه دید برای نوشتن داستانهای کوتاه استفاده میشود. بسیار پیشآمده است که رمان نویسان از یک زاویه دید استفاده کرده باشند و وقتی رمان پیش میرود متوجه شوند که آنچه میخواهند بگویند با این زاویه دید جواب نمیدهد. پس به تغییر زاویه دید دست میزنند. این کاری است که شاید لازم باشد شما هم انجامش دهید. 10 لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
مدیر ارشد N.a25 ارسال شده در 14 مرداد، ۱۴۰۰ مالک مدیر ارشد اشتراک گذاری ارسال شده در 14 مرداد، ۱۴۰۰ نقش گفتوگو در رماننویسی یکی از مشکلترین و سرنوشتسازترین بخشهای رمان، گفتوگوهای آن است. گفتوگو نوعی نمایش داستان است. نمایشی زبانی برای بیان آنچه در داستان وجود دارد و خواننده باید از آن مطلع شود. توجه کنید که گفتگو برای پر کردن فضای داستان نیست. شما با هر گفتوگو، داستان را یکقدم بهپیش میبرید، شخصیتپردازی میکنید، توصیف میکنید و صحنهای را در ذهن مخاطب میچینید. پس در حالت کلی گفتوگو سه کار اصلی انجام میدهد: با گفتوگو میتوانید مضمون داستان را بیان کنید. این روشی غیرمستقیم است که اگر خوب اجرا شود میتواند برای همیشه مضمون داستان را در ذهن خواننده ماندگار کند. گفتوگو سرعت داستان را کند میکند. میتوانید از این موضوع استفاده کنید و وقتی ضربآهنگ رمان خیلی زیاد شد با اضافه کردن گفتوگو به آن سرعت را متعادلتر کنید. البته فراموش نکنید که گفتوگو قرار است طرح را جلو ببرد پس در صورت ضرورت آن را اضافه کنید. روایت «میگوید» و گفتوگو «نشان میدهد». بهتر است گفتوگوهای رمان: توصیههایی برای نوشتن گفتوگوهای خوب ۱ کوتاه باشند. ۲ از طنز در آنها استفاده شده باشد. ۳ جوابهای پیشبینیناپذیر در آنها وجود داشته باشد. ۴ ترتیب زمانی در آنها رعایت شود. ۵ برای تنظیم سرعت رمان از آنها استفاده شود. ۶ بازی شخصیتها در آن بهخوبی دیده شود. ۷ مضمون داستان را برسانند. ۸ واقعاً مهم باشند. طوری که با حذف کردن آنها چیزی از رمان کم شود. ۹ از قید و صفت تا حد امکان در آنها استفاده نشود. ۱۰ از اسم شخصیتها مدام در آنها استفاده نشود. ۱۱ تکراری نباشند و به چیزی که قبلاً گفتهشده اشاره نکنند. ۱۲ خشک و بیروح نباشند. ۱۳ تلفیقی از احساس و منطق را در خود داشته باشند. ۱۴ برای به رخ کشیدن چیزی نوشته نشوند و متمرکز بر پیشبرد داستان باشند. ۱۵ هدفی را دنبال کنند. ۱۶ کنجکاویبرانگیز باشند و احساسات مخاطب را درگیر کنند. 8 لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
مدیر ارشد N.a25 ارسال شده در 14 مرداد، ۱۴۰۰ مالک مدیر ارشد اشتراک گذاری ارسال شده در 14 مرداد، ۱۴۰۰ مرحلۀ سوم: بعد از نوشتن رمان یکی از مهمترین مراحل نوشتن رمان، مرحلۀ پس از نگارش است. نمیتوانید انتظار داشته باشید یک رمان خوب بنویسید بدون اینکه آن را بازنویسی و ویرایش کنید. این موضوع در مورد نوشتن هر متنی صادق است خصوصاً برای نوشتن متنهایی مثل رمان که کاملاً خلاقانه هستند و نیاز است صحنهها و حوادث در لحظه شکل بگیرند. به همین دلیل بعد از نوشتن متن، شما باید برگردید و آن را ویرایش کنید. اما ویرایش کردن قواعدی دارد که هر چه بهتر رعایت شوند، خروجی ارزشمندتری میسازند. در اینجا به مهمترین قواعد بازنویسی اشاره میکنیم: فاصله گرفتن و بعد ویرایش کردن بهتر است با فاصله به سراغ متنی که نوشتهاید بروید. این کار باعث میشود از نظر احساسی با متن فاصله برقرار کنید و بدون تعلقخاطر خاصی آن را بنویسید. درواقع هیجانات شما فروکش میکند و با عقل سرد میتوانید متنی بهتر را بیافرینید. متن را یکسره بازخوانی کنید بدون اینکه به ویرایش متن بپردازید، یکبار از اول تا آخر متن را بخوانید. این کار کمک میکند تا اشتباهات موجود در آن را ببینید و یک دید کلی در مورد کیفیت رمان به دست بیاورید. در این موقع هیچ نوع ویرایشی انجام ندهید. اجازه دهید تا ذهنتان با بخشهای مختلف رمان پشت سر هم مواجه شود و ارزیابی دقیقتری در مورد سرعت رمان، نحوۀ شکلگیری صحنهها و شخصیتپردازی داشته باشد. متن را با صدای بلند بخوانید خواندن با صدای بلند باعث میشود سرعت نوشتن متن، احساساتی که در آن وجود دارد، کیفیت ارتباطی که مخاطب با متن برقرار میکند و میزان تأثیری را که بر خواننده میگذارد بهتر درک کنید. برای ویرایش کردن از تصحیح املایی و نگارشی شروع نکنید ممکن است در بازنویسی، صحنههایی را حذف یا اضافه کنید و یا در حالت کلی، تغییراتی اساسی در رمان ایجاد کنید. شروع با تصحیح املایی و نگارشی باعث دوبارهکاری میشود و فقط وقت شما را میگیرد بدون اینکه ارزشی به متن اضافه کرده باشد. برای ویرایش کردن، محیطی آرام با تمرکز کافی ایجاد کنید ویرایش کردن بهاندازۀ نوشتن متن مهم است. شاید از آنهم مهمتر. پس بههیچعنوان این مرحله را دستکم نگیرید. ویرایشی که درست انجام شود میتواند متنی ساده را به یک شاهکار تبدیل کند. هر بار فقط یک عنصر را ویرایش کنید یکبار به سراغ شخصیت داستان بروید، یکبار به سراغ اصلاح صحنهها. یکبار زاویه دید را چک کنید. این کار باعث میشود چیزی را از قلم نیندازید ضمن اینکه با تمرکز بیشتر، ویرایش بهتری برای هر قسمت انجام خواهید داد. نویسنده: ناهید عبدی 9 4 لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
ارسال های توصیه شده