bita ارسال شده در ژانویه 31 اشتراک گذاری ارسال شده در ژانویه 31 اسم رمان: گلبرگ نویسنده:Bita ژانر:عاشقانه،هیجانی ساعت پارتگذاری:سعی میکنم هرروز یه پارت بذارم. خلاصه: رمان در مورد دختری به اسم گلبرگ که توی هفت سالگی خانوادهای به سرپرستی اش میگیرن پدر و مادرخونده دختر رو خیلی دوست داشتن ولی تک بچه خانواده اسمش امید بوده با گلبرگ دشمنی میکنه چون از قیافه دختره بدش میومده. مقدمه: عشق یعنی در میان صدهزاران مثنوی بوی یک تک بیت ناگه مست و مدهوشت کند “فاضل نظری” ناظر: @Arshiya 2 نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر گزینه های به اشتراک گذاری بیشتر...
Arshiya✨ ارسال شده در فِوریه 1 اشتراک گذاری ارسال شده در فِوریه 1 با سلام خدمت شما نویسندهی عزیز! ورودتان را خیر مقدم میگوییم. ★ ☆★ ☆ برای آشنایی بیشتر با قواعد رمان نویسی، میتوانید به تالار زیر مراجعه کنید. آموزش نویسندگی «کلیک کنید» لطفا پیش از نوشتن، قوانین تایپ رمان را با دقت تمام مطالعه کنید تا بیهیچ اشکالی رمانتان اتمام و منتشر شود. قوانین تایپ رمان «کلیک کنید» نویسندهی عزیز، از نام رمان تا پایان، یک ناظر همراه شما خواهد بود تا رمان شما بیهیچ عیب و نقصی به اتمام برسد. @sarahp @Nasim.M ★ ☆★ ☆ رضایت شما و وجودتون در کنار ما، باعث افتخار ماست. ✅اکنون رمان شما تأیید شده است و قادر به پارت گذاری هستید.✅ 🌹قلمتون مانا🌹 1 نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر گزینه های به اشتراک گذاری بیشتر...
bita ارسال شده در فِوریه 1 نویسنده اشتراک گذاری ارسال شده در فِوریه 1 رمان گلبرگ(قسمت یک) _دیگه به من نمیگی داداش فهمیدی جوری اینو گفت که گلبرگ با تته پته گفت: +باشه _دیگه نبینم تو اتاقم بیای هری گلبرگ که از حرفای مامان ترنمش که گفت برو تواتاق حساب میبرد و ازالان از امید هم ترسی تو دلش نشسته بود نمیدونست دیگه باید به حرف کی گوش بده. امید اخماشو توی هم کرد _هی گوشات نمیشنوه ترنم با چشمای درشتش به ابرو های امید که هی درهم و درهم تر میرفت نگاه میکرد تو دلش گفت چقد جذبه داره و همون لحظه به خودش نهیب زد جذبه یعنی جذاب برای ترسناک باید یه اسم دیگه انتخاب کنه. امید که متوجه نگاه گلبرگ روی صورتش شد و چون پسر خوش باوری بود توی دلش گفت حتما میگه این پسره خوشگل از کجا پیداش شده با لبخند که بیشتره شبیه خنده بود به چشمای درشت گلبرگ که بنظرش نچنان زیبا میومدن گرچه از نظر امید همه دخترا زشت بودن با تشری که تاحالا از خودش ندیده بود گفت: _چشمای وزقیتو میخوای دربیارم ها؟ گلبرگ با خودش گفت نباید کم بیارم وگرنه اینجام مثله پرورشگاه بدرفتاری باهام میشه نفس عمیقی کشید. و نگاهش به لبای امید دوخت و چشماشو بست و گفت +مامان ترنم گفت بیام اینجا. فسقلی که با موهای خرگوشی نامرتبش جلوی پسر قد بلند جلوش ایستاده بود،پیرهن سرمه ای که چینهای استین وپایینش نوار سفیدداشت با ساق شلواری سفید زیباتراز همیشش کرده بود . امید از عصبانیت روشو از دخترک گرفت بعد از حرفای مامانش که گفته بود آروم باشه با حرفای حالا داغ دلش تازه شده بود امید_ تو که مامان نداری اون مامان منه فکر کردی میتونی مامان من تصاحب کنی گلبرگ که احساس ناامنی میکرد به یه قدمی امید نرسیده به طرف در رفت و دستش رو دستگیره در گذاشت که ناغافل امید موهای قهوه ای اونو از پشت کشید و به عقب هلش داد گلبرگ فکر کرد جوابشو گرفته و باید به حرفای پسر روبروش به حرفای مامانش ارجعیت بده. امید_کجاااا میخواستی بری گلبرگ_مگه نگفتی برم خب داشتم میرفتم امید چیزی که تو صورت ترنم دیده بود فکر کرد ترنم میخواد چغلیشو کنه و حالا به این پی برده بود این دختر ساکت تر از این حرفاس و اروم شده بود. در همین حین مامان ترنم وارد اتاق شد و متعجب به دخترش نگاه کرد _گلبرگ موهات چشون شده امید که واقعا نمیدونست ترنم چجور دختریه و چه جوابی قراره بده تک سرفه ای کرد _دلتنگ مادرش بود گلبرگ که همچین صحنه ای رو دید و یاد اتفاقای پرورشگاه و بدجنسی مربیا افتاد گفت +نه دروغ نگو تو موهامو کشیدی. 2 نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر گزینه های به اشتراک گذاری بیشتر...
پست های پیشنهاد شده
به گفتگو بپیوندید
هم اکنون می توانید مطلب خود را ارسال نمایید و بعداً ثبت نام کنید. اگر حساب کاربری دارید، برای ارسال با حساب کاربری خود اکنون وارد شوید .
توجه: strong> مطلب ارسالی شما پس از تایید مدیریت برای همه قابل رویت خواهد بود.