somayeh.59 ارسال شده در 24 آذر، ۱۴۰۰ اشتراک گذاری ارسال شده در 24 آذر، ۱۴۰۰ بر سر خاک پدر دخترکی _ صورت و سینه به ناخن میخست که نه پیوند و نه مادر دارم _ کاش روحم به پدر میپیوست گریهام بهر پدر نیست که او _ مرد و از رنج تهیدستی رست زان کنم گریه که اندر یم بخت _ دام بر هر طرف انداخت گسست شصت سال آفت این دریا دید _ هیچ ماهیش نیفتاد به شست پدرم مرد ز بی دارویی _ وندرین کوی سه داروگر هست دل مسکینم از این غم بگداخت _ که طبیبش بر بالین ننشست سوی همسایه پی نان رفتم _ تا مرا دید ، در خانه ببست همه دیدند که افتاده ز پای _ لیک روزی نگرفتندش دست آب دادم به پدر چون نان خواست _ دیشب از دیده من آتش جست هم قبا داشت ثریا ، هم کفش _ دل من بود که ایام شکست این همه بخل چرا کرد ، مگر _ من چه میخواستم از گیتی پست سیم و زر بود ، خدائی گر بود _ آه از این آدمی دیوپرست نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
ارسال های توصیه شده
به گفتگو بپیوندید
هم اکنون می توانید مطلب خود را ارسال نمایید و بعداً ثبت نام کنید. اگر حساب کاربری دارید، برای ارسال با حساب کاربری خود اکنون وارد شوید .