nina4011 ارسال شده در 24 آذر، ۱۴۰۰ اشتراک گذاری ارسال شده در 24 آذر، ۱۴۰۰ کاش دلم عقاب بود که در سیلاب زمانه به جای گشتن پی آشیانه به بالای ابر ها پرواز می کرد دیگر تاب ماندن ندارم شوق دیدارش دلم را کور کرده باز دلم تنگ است خدایا دریاب این بنده غافلت را می ترسم گم شوم دستم را محکم بگیر و بسپار در یادم هرگز یاد زیبایت از یادم نرود به قاصدک ها بسپار خبر از گمشده ام بیاورند در شب تاریک به شب تاب ها بسپار راهم را قدری روشن کنند مبادا بلغزم راه به سوی منزل دوست می برم امشب درختان اقاقی را بگو دلم عجیب هوای خانه کرده دلم پر می کشد سویش خدایا راه تو دور نیست امشب بمان با من دلم خیلی تنهاست نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
ارسال های توصیه شده
به گفتگو بپیوندید
هم اکنون می توانید مطلب خود را ارسال نمایید و بعداً ثبت نام کنید. اگر حساب کاربری دارید، برای ارسال با حساب کاربری خود اکنون وارد شوید .