Dr.Angel ارسال شده در 15 مرداد، ۱۴۰۰ اشتراک گذاری ارسال شده در 15 مرداد، ۱۴۰۰ (ویرایش شده) سلام موضوع :کلاس کنکور (این داستان خاطره ی کلاس کنکور من و دوستانم و قبل از وارد شدنم به دانشگاه هست) داستان از اونجا شروع میشه که من کلاس تقویتی میرفتم خیلی خوب بود یه آقایی دبیر بنده بود که خیلی خوب درس می دادن و من خب یه جورایی استعداد در اون درس داشتم خلاصه من کلاس کنکور ثبت نام کردم و همون آقا و دبیرای دیگه هم بودن من نسبت به بقیه قیافم خوب بود یه جورایی همه دوسم داشتن و خیلی دبیران بهم توجه میکردم (حالا درسم هم خیلی خوب بود) یه روز سر کلاس بودم و اصلا حواسم جای دیگه پرت بود حالا یه پسر از این پاستوریزه ها رو من کراش بود و مدام سعی میکرد که یه جوری به من نزدیک بشه و رابطه جدیدی درس بشه ولی خب من از این بچه هایی بودم که به پسر اونم از اینا که صورت رو میرم پاک سازی میکنن پا نمیدم و البته اصلا آلرژی شدیدی به پسر دارم .سر کلاس بودم ومعلم هم به من خیره شده بود و هم اون داداشمون ول کن نبود آقا معلم داشت درس میداد و خیلی زیبا به من گفتن که این سوال جوابش چی میشه و من در عالم دیگه بودم (و هنوز درگیر اینم که من دقیقا اون لحظه داشتم به چی فکر میکردم)بعد از چند بار تکرار، معلم بهم نزدیک شد و با ماژیک زد رو سرم و گفت کجایی منم مثل این معتادا گفتم ها چته 🤣 معلم که کلا رد داده بود کم مونده بود بیاد بگه چیزی نزدی اون داداشمونم که ول کن نبود هی میگفتم احتمالا سرما خوردن حالشون خوب نیست کلاس که ترکیده بود همه زمین گاز میزدم این داداشم که میگفت مشکلی ندارین حالتون خوبه آقا خوب حال منم خوب نباشه تو دکتری هی میپرسی خوبی یانه ؟ ویرایش شده 22 مرداد، ۱۴۰۰ توسط Dr.Angel غلط املایی و اصلاح 4 نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
ارسال های توصیه شده
به گفتگو بپیوندید
هم اکنون می توانید مطلب خود را ارسال نمایید و بعداً ثبت نام کنید. اگر حساب کاربری دارید، برای ارسال با حساب کاربری خود اکنون وارد شوید .