Aramesh ارسال شده در 16 مرداد، ۱۴۰۰ اشتراک گذاری ارسال شده در 16 مرداد، ۱۴۰۰ (ویرایش شده) اسم رمان:قلمرو احساس اسم نویسنده:مائده زارعی ژانر:درام خارجی ، تخیلی، تاریخی خلاصه: دنیا از هم گسسته شده بود. سرزمین ها با یکدیگر سر جنگ گرفته بودند، جهان به سه ایالات شادی و غم و عشق تقسیم شده بود. مردم در کمبود عشق و محبت می سوختند. در میان باتلاق رندگی عاشق شده بودم، عاشق فردی اشتباه، فردی ممنوعه.... شاهزاده ایالات شادی عاشق دشمن خود، عاشق تک دختر و ولیعهد ایالات غم شده بود... چه به سر این عشق می آید؟ دنیا را چه می شود؟ عشق مننوعه شاهزاده کیست؟ ویرایش شده 17 مرداد، ۱۴۰۰ توسط Aramesh 3 نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
ببعی معتاد ارسال شده در 31 مرداد، ۱۴۰۰ اشتراک گذاری ارسال شده در 31 مرداد، ۱۴۰۰ سلاام:) اسم رمانتون دو بخشه، قلمرو و احساس. قلمرو واژهی کلیشهای نیست اما احساس در خیلی از رمان ها مثلِ⇇: احساس من، احساس خاموش، احساس شیرین، احساس سرد و... استفاده شده و کلیشهایه. اما این دو واژه در کنار هم کلیشهای نیستن و به نظر من اسم جذابی هست. خلاصه تون هم زیبا بود و هم اندازش مناسب بود. مقدمه تون هم همینطور! ایراد نگارشی هم توش ندیدم. موفق تر باشید. ✍️ببعی معتاد 3 2 نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
Nei𝚃𝙷 ارسال شده در 31 مرداد، ۱۴۰۰ اشتراک گذاری ارسال شده در 31 مرداد، ۱۴۰۰ سلام.^^ داستانتون به نظرم ایدهی جالبی داشت و قشنگ بود. اینکه به سبک نامهنگاری داستان رو نوشتین جالبه چون این سبک بسیااار سخته و تعریف و توضیح موقعیت ها متفاوت. به اسم و خلاصه و مقدمه کاری ندارم چون کلا زیاد بهشون توجه نمی کنم. می خوام توی روش نوشتارتون یه چند تا پبشنهاد بدم که امیدوارم کمکتون کنه°~° اول از همه اینکه متنتون رو چندین و چند بار در فواصل مختلف بخونین. فایدهاش اینه که غلط های املایی، مفهومی و تکرار ها رو بشدت کاهش میده. من فقط یکی دو پارت اولتون رو خوندم، ولی توی همونا جملاتی بودن که اشتباه نوشته شده بودن. "حتی اگر همهی مردمان ایالات متحد میشدند، نمیتوانستند جلوی نیرویهای شش کشور جک ، ترس، خشم، شوخی، دلقک و البته خود کشور شادی که با این کشورها متحد شده بود و ایالات شادی را به وجود آورده بود، هیچگاه نمیتوانستند جلوی آنها بایستند" خب میشه فهمید که این جمله رو باید ویرایش کرد دوستم○-○ و اینکه توی سبک نامهنگاری لازم نیست هر ثانیهی اتفاقی توضیح داده بشه. توی پارت دو همه جزییات رو گفتین و یکم خسته کنندهاش کرده. مثلا خودتون رو جای کسی بذارین که از قصرش در رفته و بعد از یه مسافت طولانی به یه دیوار برخورد کرده و ازش بالا رفته تا به اون ورش برسه و حالا میخواد ابنو روی کاغذ بیاره. آیا واقعا تمام چیز هایی رو که نوشتین رو اصلا به یاد میاره که بخواد بنویسه؟ من که فکر نمیکنم▪︎-▪︎ موضوع بعدی اینه که خیلی از حروف ربط استفاده میکنین و یه بند رو پشت سر هم می نویسین. کم بودن نقطه های پایان جمله و نوشتن پشت سر هم، سر خواننده رو به درد میاره و گیجش می کنه. جملات واضح و کوتاه زاهکار خیلی بهتری هستن. به پایان پارت یک شروع پایان پارت دو تون دقت کنین. هردوشون یه چیز میگن: " روزم را با.... شروع میکنم/پایان میدهم" اگه یکی بخواد این پارت هارو پشت سر هم بخونه تکرارش چشمش رو میزنه. و حالا اصلا بیخیال روش نوشتار. میخوام این وسط یه موضوع مفهومی از داستانتون بگم. یه جا نوشتین "سرم با چیزی برخورد کرد که دیوار بود" یا یه همچین چیزی. یه سوال. یه شاهزاده، با این همه دبدبه و کبکبه ای که تو قصرش زندگی می کنه، یه اسب نداره؟ یعنی واقعا، تنهایی با پای پیاده، رسیده به اون سر ایالتشون؟ و اگه اسب داره، چجوری کله اش خورده به جایی؟ و کدوم شاهزاده ای میگه میرم تو اتاقم درس بخونم مزاحمم نشید؟ کدوم قصری حیاط پشتی بی استفاده داره و اینقدر بی در و پیکره؟ کدوم ایالتی و کدوم شهری اینقدر کوچیکه که تو دو ساعت یکی به تهش برسه؟ اینا اصلا با چیزی که باید باشن نمیخونن. قصر ها حیاط پشتی ندارن، بلکه از هر جهت توی یه باغ بزرگ محصورن. چقدر باید بی در و پیکر و بی کارگزار و بی خدم و حشم باشه که اینقدر زاحت کسی فرار کنه، اونم شاهزاده؟ این سبک زندگی یه شاهزاده نیست، یه بچه مدرسهای سادهست. یه شاهزاده اگه بخواد فرار کنه و به جایی بره، هر چقدر هم که به کسی اعتمادی نداشته باشه حداقل یه کارگزار یا یه خدمتکار و محافظ شخصی یا حتی یه مهتر با خودش میبره. شاهزاده ها درس رو نمیرن تو اتاقشون بخونن، بلکه در جلسات سیاسی و اقتصادی سران و فرماندهان و پادشاه حاضر میشن تا سیاست یاد بگیرن. و مباحث علمی و معنوی رو در کتابخونه های قصر با چند تا مدرس مخصوص شاهزاده ها یاد می گیرن. از نظر مفهومی واقعا بعضی جاها کم کاری کردین▪︎-▪︎ به هر حال موفق باشی عزیز°~° منتظرم پیشرفت هات رو تو آینده ببینم و تشویقت کنم>•< موفق باشی^-^ 1 نقل قول رمان تاریخ صعود به بهشت: نامعلوم🌌 لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
ارسال های توصیه شده
به گفتگو بپیوندید
هم اکنون می توانید مطلب خود را ارسال نمایید و بعداً ثبت نام کنید. اگر حساب کاربری دارید، برای ارسال با حساب کاربری خود اکنون وارد شوید .