Beretta ارسال شده در 16 مرداد، ۱۴۰۰ اشتراک گذاری ارسال شده در 16 مرداد، ۱۴۰۰ سلام؛ درخواست طراحی جلد رمان اولــین مــرگ، با بیست و پنج پارت. رمان: اولین مرگ نویسنده: مبینا حاج سعید ژانر: عاشقانه، پلیسی خلاصه: سرگرد ماهر سازمان نیروی انتظامی، با یک تصادف غیر عمد میمیرد؛ البته این چیزیست که بقیه از آن خبر دارند، در حالی که مسئله پیچیدهتر است! سرگرد مُردهی دیروز، تبدیل به رئیس باند امروز شده است که هدفی مهم دارد اما... مقدمه: مبهوت از جمعیت رو به رویم، چشمانم را بسته بودم و تظاهر به مردن میکردم؛ در حالی که روحم از آن لحظه به بعد، مُرد! اولین صحنه، اولین مرگ روح من! صحنهها پشت صحنهها، دروغها پشت دروغها، گلولهها پشت گلولهها! احساسات مرده، هرگز زنده نمیشوند. احساس که بمیرد، روح دمیده شدهی خدا در وجودت هم برای ابدیت چشم میبندد اما... ناگه در رگ احساسی که مرده بود، خون جریان گرفت. نوری پشت پلکهایم را روشن کرد. خندههای مستانهای در گوشهایم زنگ میخوردند؛ دیگر صدای گلوله و فریادهای از سر خشم شنیده نمیشد... و تمام! احساسهای دفن شدهام، از خاک رطوبت خورده از اشکهایم بیرون زدند! لینک رمان اولین مرگ 2 - قانون هیچوقت به احساسات توجه نمیکنه، هیچوقت هم نمیکرد! نمیگه فلانی چرا عقدهای شده، چرا کینه به دل گرفته، چرا از دیوونگی به سیم آخر زده! براشون مهم نیست چرا یه کاری رو کردی، فقط براشون مهمه که چه کاری کردی! ساتی این زندگی همیشه بیعدالت بوده، همیشه همین بوده! تلاش نکن که همهچی رو خوب جلوه بدی، خودت هم میدونی که هردومون به یه اندازه نابود شدهایم و دیگه چیزی واسه از دست دادن نداریم. فقط باید دور شیم، میفهمی؟ تحت تعقیبیم، میفهمی؟! «روایت زندگیهای هیجانانگیز بدلکاران قصهی ما!» لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
Beretta ارسال شده در 17 مرداد، ۱۴۰۰ مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 17 مرداد، ۱۴۰۰ @مدیر گرافیست 2 - قانون هیچوقت به احساسات توجه نمیکنه، هیچوقت هم نمیکرد! نمیگه فلانی چرا عقدهای شده، چرا کینه به دل گرفته، چرا از دیوونگی به سیم آخر زده! براشون مهم نیست چرا یه کاری رو کردی، فقط براشون مهمه که چه کاری کردی! ساتی این زندگی همیشه بیعدالت بوده، همیشه همین بوده! تلاش نکن که همهچی رو خوب جلوه بدی، خودت هم میدونی که هردومون به یه اندازه نابود شدهایم و دیگه چیزی واسه از دست دادن نداریم. فقط باید دور شیم، میفهمی؟ تحت تعقیبیم، میفهمی؟! «روایت زندگیهای هیجانانگیز بدلکاران قصهی ما!» لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
همکار گرافیست♥️ ارسال شده در 17 مرداد، ۱۴۰۰ اشتراک گذاری ارسال شده در 17 مرداد، ۱۴۰۰ (ویرایش شده) 17 ساعت قبل، MOBINA.H گفته است: سلام؛ درخواست طراحی جلد رمان اولــین مــرگ، با بیست و پنج پارت. رمان: اولین مرگ نویسنده: مبینا حاج سعید ژانر: عاشقانه، پلیسی خلاصه: سرگرد ماهر سازمان نیروی انتظامی، با یک تصادف غیر عمد میمیرد؛ البته این چیزیست که بقیه از آن خبر دارند، در حالی که مسئله پیچیدهتر است! سرگرد مُردهی دیروز، تبدیل به رئیس باند امروز شده است که هدفی مهم دارد اما... مقدمه: مبهوت از جمعیت رو به رویم، چشمانم را بسته بودم و تظاهر به مردن میکردم؛ در حالی که روحم از آن لحظه به بعد، مُرد! اولین صحنه، اولین مرگ روح من! صحنهها پشت صحنهها، دروغها پشت دروغها، گلولهها پشت گلولهها! احساسات مرده، هرگز زنده نمیشوند. احساس که بمیرد، روح دمیده شدهی خدا در وجودت هم برای ابدیت چشم میبندد اما... ناگه در رگ احساسی که مرده بود، خون جریان گرفت. نوری پشت پلکهایم را روشن کرد. خندههای مستانهای در گوشهایم زنگ میخوردند؛ دیگر صدای گلوله و فریادهای از سر خشم شنیده نمیشد... و تمام! احساسهای دفن شدهام، از خاک رطوبت خورده از اشکهایم بیرون زدند! لینک رمان اولین مرگ جلد با شما @Edna_b @نوازش ویرایش شده 17 مرداد، ۱۴۰۰ توسط همکار گرافیست 3 لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
Nava ارسال شده در 17 مرداد، ۱۴۰۰ اشتراک گذاری ارسال شده در 17 مرداد، ۱۴۰۰ 3 ساعت قبل، همکار گرافیست گفته است: جلد با شما @Edna_b @نوازش سلام، جلد با کیه؟ @همکار گرافیست 2 رمانِ سوناتِمَهتآب🌧 لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
- Edna - ارسال شده در 17 مرداد، ۱۴۰۰ اشتراک گذاری ارسال شده در 17 مرداد، ۱۴۰۰ 3 ساعت قبل، همکار گرافیست گفته است: جلد با شما @Edna_b @نوازش اوکی 💫 2 1 لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
Beretta ارسال شده در 17 مرداد، ۱۴۰۰ مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 17 مرداد، ۱۴۰۰ (ویرایش شده) میشه این دو تا عکس رو با هم ادغام کنید؟ @Edna_b ویرایش شده 17 مرداد، ۱۴۰۰ توسط MOBINA.H 2 - قانون هیچوقت به احساسات توجه نمیکنه، هیچوقت هم نمیکرد! نمیگه فلانی چرا عقدهای شده، چرا کینه به دل گرفته، چرا از دیوونگی به سیم آخر زده! براشون مهم نیست چرا یه کاری رو کردی، فقط براشون مهمه که چه کاری کردی! ساتی این زندگی همیشه بیعدالت بوده، همیشه همین بوده! تلاش نکن که همهچی رو خوب جلوه بدی، خودت هم میدونی که هردومون به یه اندازه نابود شدهایم و دیگه چیزی واسه از دست دادن نداریم. فقط باید دور شیم، میفهمی؟ تحت تعقیبیم، میفهمی؟! «روایت زندگیهای هیجانانگیز بدلکاران قصهی ما!» لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
همکار گرافیست♥️ ارسال شده در 17 مرداد، ۱۴۰۰ اشتراک گذاری ارسال شده در 17 مرداد، ۱۴۰۰ ۱ ساعت قبل، MOBINA.H گفته است: میشه این دو تا عکس رو با هم ادغام کنید؟ @Edna_b@نوازش گرافیست ایشون هستن. @Edna_b 3 لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
Beretta ارسال شده در 17 مرداد، ۱۴۰۰ مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 17 مرداد، ۱۴۰۰ 4 دقیقه قبل، همکار گرافیست گفته است: گرافیست ایشون هستن. @Edna_b بله این دو تا عکس تایید هستن؟ 2 - قانون هیچوقت به احساسات توجه نمیکنه، هیچوقت هم نمیکرد! نمیگه فلانی چرا عقدهای شده، چرا کینه به دل گرفته، چرا از دیوونگی به سیم آخر زده! براشون مهم نیست چرا یه کاری رو کردی، فقط براشون مهمه که چه کاری کردی! ساتی این زندگی همیشه بیعدالت بوده، همیشه همین بوده! تلاش نکن که همهچی رو خوب جلوه بدی، خودت هم میدونی که هردومون به یه اندازه نابود شدهایم و دیگه چیزی واسه از دست دادن نداریم. فقط باید دور شیم، میفهمی؟ تحت تعقیبیم، میفهمی؟! «روایت زندگیهای هیجانانگیز بدلکاران قصهی ما!» لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
- Edna - ارسال شده در 17 مرداد، ۱۴۰۰ اشتراک گذاری ارسال شده در 17 مرداد، ۱۴۰۰ 2 ساعت قبل، MOBINA.H گفته است: میشه این دو تا عکس رو با هم ادغام کنید؟ @Edna_b چشم..من ۳ تا جلد دارم که تا فرداشب تحویل میدم بعد روی جلد شما و یکی دیگه از دوستان کار میکنم💫 2 1 لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
Beretta ارسال شده در 17 مرداد، ۱۴۰۰ مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 17 مرداد، ۱۴۰۰ ۱ ساعت قبل، Edna_b گفته است: چشم..من ۳ تا جلد دارم که تا فرداشب تحویل میدم بعد روی جلد شما و یکی دیگه از دوستان کار میکنم💫 باشه گلم ممنونم. اگه میشه اسم رمان رو هم با یه فونت خفن بزنید😅 2 - قانون هیچوقت به احساسات توجه نمیکنه، هیچوقت هم نمیکرد! نمیگه فلانی چرا عقدهای شده، چرا کینه به دل گرفته، چرا از دیوونگی به سیم آخر زده! براشون مهم نیست چرا یه کاری رو کردی، فقط براشون مهمه که چه کاری کردی! ساتی این زندگی همیشه بیعدالت بوده، همیشه همین بوده! تلاش نکن که همهچی رو خوب جلوه بدی، خودت هم میدونی که هردومون به یه اندازه نابود شدهایم و دیگه چیزی واسه از دست دادن نداریم. فقط باید دور شیم، میفهمی؟ تحت تعقیبیم، میفهمی؟! «روایت زندگیهای هیجانانگیز بدلکاران قصهی ما!» لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
- Edna - ارسال شده در 18 مرداد، ۱۴۰۰ اشتراک گذاری ارسال شده در 18 مرداد، ۱۴۰۰ 13 ساعت قبل، MOBINA.H گفته است: باشه گلم ممنونم. اگه میشه اسم رمان رو هم با یه فونت خفن بزنید😅 چشم😉 2 1 لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
- Edna - ارسال شده در 20 مرداد، ۱۴۰۰ اشتراک گذاری ارسال شده در 20 مرداد، ۱۴۰۰ @مبی بانو معذرت بابت تاخیرم امروز یکم کسالت داشتم⚘ 3 1 لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
Beretta ارسال شده در 20 مرداد، ۱۴۰۰ مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 20 مرداد، ۱۴۰۰ 6 دقیقه قبل، Edna_b گفته است: @مبی بانو معذرت بابت تاخیرم امروز یکم کسالت داشتم⚘ وایییی مرسی عزیزم عالی شده. اشکال نداره گلم. خسته نباشی. 2 1 - قانون هیچوقت به احساسات توجه نمیکنه، هیچوقت هم نمیکرد! نمیگه فلانی چرا عقدهای شده، چرا کینه به دل گرفته، چرا از دیوونگی به سیم آخر زده! براشون مهم نیست چرا یه کاری رو کردی، فقط براشون مهمه که چه کاری کردی! ساتی این زندگی همیشه بیعدالت بوده، همیشه همین بوده! تلاش نکن که همهچی رو خوب جلوه بدی، خودت هم میدونی که هردومون به یه اندازه نابود شدهایم و دیگه چیزی واسه از دست دادن نداریم. فقط باید دور شیم، میفهمی؟ تحت تعقیبیم، میفهمی؟! «روایت زندگیهای هیجانانگیز بدلکاران قصهی ما!» لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
ارسال های توصیه شده