مدیر آگهی Mahsabp4 ارسال شده در 3 دی، ۱۴۰۰ مدیر آگهی اشتراک گذاری ارسال شده در 3 دی، ۱۴۰۰ کتاب هری پاتر و یادگاران مرگ جلددوم رمان هری پاتر و یارگاران مرگ جلددوم ؛ اثر جی کی رولینگ هفتمین و آخرین کتاب مجموعهی هری پاتر است. ولدمورت قدرت زیادی پیدا کرده و کنترل وزارتخانه و هاگوارتز را در دست گرفته. هری به همراه رون و هرمیون برای پیدا کردن «جان پیچها» به جاهای مختلفی سفر میکنند. دامبلدور برای این سه نفر ارثیهای گذاشته که در جاهای مختلف به کمک آنها میآید. در این قسمت با «یادگاران مرگ» آشنا میشویم و راز اسنیپ آشکار میشود. به نظرم یکی از ضعیف ترین کتابهای مجموعه بود. یک جاهایی انگار نویسنده اصرار داشت که همه چیز را توضیح بدهد و برای هر اتفاقی دلیل بیاورد، با این وجود بعضی از دلایل هم به نظر منطقی نمیرسید مثلا کارهای دامبلدور که اصرار داشت هر چیزی را پیچیده و رازآلود کند. آخرهای کتاب هم مردن شخصیتهای مختلف و پیچیده کردن بیش از حد بعضی از ماجراها از لذت خواندنش میکاست. پایانش هم کلیشهای بود و آن قسمتش که بزرگ سالیشان را نشان میداد، سریع ورق زدم و رد شدم. نکتهی مثبتش جزییاتی بود که از کتابهای قبلی به هم وصل کرده بود و یک جاهایی دوست داشتم بدانم، آیا قبل از اینکه شش جلد بعدی را بنویسد به این موضوع فکر کرده بود یا در فرآیند نوشتن این ایده به ذهنش رسیده. در مجموع لذت خواندن یک مجموعه داستان سریالی برایم جذاب بود. شخصیتها به مرور زمان آشناتر میشدند و با اینکه بعضی از جلدهایش داستان ضعیفتر میشد اما برای اینکه بدانی سرنوشت این شخصیتها چه میشود باز هم به خواندنش ادامه می دهی. چکیده کتـاب هرى به کمک دامبلدور، مدیر مدرسه، به راز فناناپذیرى «لرد ولدمورت» پى برده و قصد دارد با کشف نابودى جان پیچهاى این جادوگر سیاه، جامعه را از شر او و جنایتهاى بیرحمانه اش نجات دهد. او به کمک دو دوست صمیمیاش، رون و هرمیون براى یافتن این جان پیچ ها تلاش کرده و سرانجام همه جان پیچها را با تلاش بسیار نابود میکند و پس از نبردى که در مدرسه جادوگرى هاگوارتز در میگیرد، سرانجام لرد ولدمورت با تسیلم خویش از بین میرود. جملات برگزیده کتاب انگار که غم، ولدرموت را از راه به در میکرد… هرچند که بی تردید اگر دامبلدور بود میگفت که این عشق است. ص۵۵۶ هرمیون:دامبلدور هری رو دوست داشت. ابرفروت: پس چرا بهش نگفت که خودشو مخفی کنه؟ چرا بهش نگفت که مراقب خودش باشه و چه جوری جون سالم به در ببره؟ هری: برای اینکه آدم گاهی وقتها باید به منافع مهمتر فکر کنه! این جنگه! ص۶۵۶ آيا خودش هم داشت مثل دامبلدور میشد که اسرارش را در دلش ریخته بود و از اعتماد کردن میترسید؟ ص 673 @مدیر تبلیغات 3 • او مانند جهنمی که در آتش میوسخت، درد نداشت، او خودِ جهنم بود 🕷‘ شیاطین سرخ لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
ارسال های توصیه شده