Nei𝚃𝙷 ارسال شده در 23 مرداد، ۱۴۰۰ اشتراک گذاری ارسال شده در 23 مرداد، ۱۴۰۰ (ویرایش شده) به نام ایزد منان نام رمان: اما بِلا کور است / But Bella is blind نویسنده: مریم خواستار / Nei𝚃𝙷 ژانر: تراژدی، علمی_تخیلی خلاصه: جهانی که همه در آن سالم هستند. از هفتاد و چهار سال پیش و کشف آخرین راز بیماری های انسانی، دیگر هیچ مرضی بدون درمان باقی نمانده. هیچکس معلول به دنیا نمیآید. هیچکس بخاطر سرطان نمیمیرد. هیچکس گرفتار سرما خوردگی نمیشود. و همهی این ها به لطف دستگاه مایون و مایع ارزشمندش است. اما مشکلی وجود دارد. در جهانی که همه صد درصد سالم هستند، هنوز مشکلی وجود دارد. همه صد درصد سالم هستند، اما بِلا کور است. لینک صفحه رمان: ویرایش شده 20 اردیبهشت توسط Nei𝚃𝙷 4 نقل قول رمان تاریخ صعود به بهشت: نامعلوم🌌 لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
کاربر منتخب Z.A.D ارسال شده در 12 شهریور، ۱۴۰۰ کاربر منتخب اشتراک گذاری ارسال شده در 12 شهریور، ۱۴۰۰ سلام عزیزم. @Marynana موضوع خیلی جالبی رو انتخاب کردی و با خوندن خلاصه کنجکاو شدم ببینم موضوع داستان از چه قراره. توصیفاتت و نحوه داستانگوییت هم جذب کننده است و خوب مینویسی. اسم رمان رو دوست داشتم هر چند اسم بلا کمی گیج کننده است چون توی عنوان من اول بلا (به معنی مصیبت) خونده بودمش. جای مقدمه هم خالیه که بهتره مقدمه رو هم اضافه کنی. چند تا نکته برای بهتر شدن نوشتهات. اول این که شروع یک رمان توی جذب خواننده خیلی مهم و موثر هست. معمولا توصیه میشه با مکالمه داستان شروع نشه. اول در حد یک پاراگراف یک چیزی بنویس و سعی کن هیجان انگیز باشه و مخاطب رو برای شنیدن ادامه داستان کنجکاو کنه. داستانت با اسامی و شخصیتهای خارجی شروع میشه. معمولا توی این داستان ها توصیه میشه از اصطلاحات ایرانی استفاده نشه که من یکی دو جایی بهش برخوردم. بهتر هست طبق نحوه صحبت اونها بنویسی که وقتی خواننده میخونه واقعا حس کنه یک خارجی نوشته. در مورد شخصیتها و سن و سالشون هم بیشتر توضیح بده. مثلا آقای گرینبورت رو بهتره اول بیشتر معرفیش کنی. من اول فکر کردم پدر یکیشونه و بعد فهمیدم که همسایه زیر شیروونیه (اگر اشتباه نفهمیده باشم). سعی کن توصیف بیشتری از شخصیتهات ارائه بدی که یک سری ابهام رو از بین ببره. خسته نباشی و رمانت رو با قدرت ادامه بده. 2 1 نقل قول روایتی از پستی و بلندی و دامهای جوانی رمان داو اول (در حال تایپ: اجتماعی، عاشقانه) روایتی از رقابتی خونین رمان هابیل و قابیل (در حال تایپ: تراژدی، عاشقانه) روایتی از فرو ریختن حقایقی به سنگینی تل برفی داستان کوتاه برفکوچ (تکمیل شده: اجتماعی) روایتی از تنیدن در تارهای ذهن و روح داستان کوتاه تنیده در تار (تکمیل شده: روانشناسی، اجتماعی) روایتی از غوطهوری برای رهایی داستان کوتاه غوطهور (تکمیل شده: اجتماعی، روانشناسی) لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
Nei𝚃𝙷 ارسال شده در 13 شهریور، ۱۴۰۰ مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 13 شهریور، ۱۴۰۰ 13 ساعت قبل، Z.A.D گفته است: سلام عزیزم. @Marynana موضوع خیلی جالبی رو انتخاب کردی و با خوندن خلاصه کنجکاو شدم ببینم موضوع داستان از چه قراره. توصیفاتت و نحوه داستانگوییت هم جذب کننده است و خوب مینویسی. اسم رمان رو دوست داشتم هر چند اسم بلا کمی گیج کننده است چون توی عنوان من اول بلا (به معنی مصیبت) خونده بودمش. جای مقدمه هم خالیه که بهتره مقدمه رو هم اضافه کنی. چند تا نکته برای بهتر شدن نوشتهات. اول این که شروع یک رمان توی جذب خواننده خیلی مهم و موثر هست. معمولا توصیه میشه با مکالمه داستان شروع نشه. اول در حد یک پاراگراف یک چیزی بنویس و سعی کن هیجان انگیز باشه و مخاطب رو برای شنیدن ادامه داستان کنجکاو کنه. داستانت با اسامی و شخصیتهای خارجی شروع میشه. معمولا توی این داستان ها توصیه میشه از اصطلاحات ایرانی استفاده نشه که من یکی دو جایی بهش برخوردم. بهتر هست طبق نحوه صحبت اونها بنویسی که وقتی خواننده میخونه واقعا حس کنه یک خارجی نوشته. در مورد شخصیتها و سن و سالشون هم بیشتر توضیح بده. مثلا آقای گرینبورت رو بهتره اول بیشتر معرفیش کنی. من اول فکر کردم پدر یکیشونه و بعد فهمیدم که همسایه زیر شیروونیه (اگر اشتباه نفهمیده باشم). سعی کن توصیف بیشتری از شخصیتهات ارائه بدی که یک سری ابهام رو از بین ببره. خسته نباشی و رمانت رو با قدرت ادامه بده. چقدر خوشحال شدم از خوندن این نقد🤩 مرسی که زحمت کشیدی واسش و رمانم رو خوندی^^ راستش تو عنوان رمان کسرهی بِِلا رو هم نوشته بودم😂 دیگه نمیدونم چیکار کنم که واضح باشه اسمه نه بَلا به معنای مصیبت🤔 راستش برای اینکه خارجی به چشم بیاد تلاشم رو میکنم و هر جا از اصطلاحات یا ضرب المثل های ایرانی استفاده کردم پایینش پانویس گذاشتم که به جای کدوم ضرب المثل انگلیسی استفاده شده. اما از این به بعد بیشتر حواسم رو جمه میکنم. ممنون از نکته نظرت😁 واسه شخصیت ها هم چشم:) تو چند پارت بعدی از گرینبورت قراره حرف بزنم. در ضمن اشتباه هم نکردی😂 ممنون گلی خیلی خوشحالم کردی*-* 2 نقل قول رمان تاریخ صعود به بهشت: نامعلوم🌌 لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
کاربر منتخب Z.A.D ارسال شده در 13 شهریور، ۱۴۰۰ کاربر منتخب اشتراک گذاری ارسال شده در 13 شهریور، ۱۴۰۰ 7 ساعت قبل، Marynana گفته است: چقدر خوشحال شدم از خوندن این نقد🤩 مرسی که زحمت کشیدی واسش و رمانم رو خوندی^^ راستش تو عنوان رمان کسرهی بِِلا رو هم نوشته بودم😂 دیگه نمیدونم چیکار کنم که واضح باشه اسمه نه بَلا به معنای مصیبت🤔 راستش برای اینکه خارجی به چشم بیاد تلاشم رو میکنم و هر جا از اصطلاحات یا ضرب المثل های ایرانی استفاده کردم پایینش پانویس گذاشتم که به جای کدوم ضرب المثل انگلیسی استفاده شده. اما از این به بعد بیشتر حواسم رو جمه میکنم. ممنون از نکته نظرت😁 واسه شخصیت ها هم چشم:) تو چند پارت بعدی از گرینبورت قراره حرف بزنم. در ضمن اشتباه هم نکردی😂 ممنون گلی خیلی خوشحالم کردی*-* خواهش میکنم عزیزم.🧡 آره. کسره بلا ابهامات رو از بین میبره. من به قدر کافی دقت نکردم. 😄 2 نقل قول روایتی از پستی و بلندی و دامهای جوانی رمان داو اول (در حال تایپ: اجتماعی، عاشقانه) روایتی از رقابتی خونین رمان هابیل و قابیل (در حال تایپ: تراژدی، عاشقانه) روایتی از فرو ریختن حقایقی به سنگینی تل برفی داستان کوتاه برفکوچ (تکمیل شده: اجتماعی) روایتی از تنیدن در تارهای ذهن و روح داستان کوتاه تنیده در تار (تکمیل شده: روانشناسی، اجتماعی) روایتی از غوطهوری برای رهایی داستان کوتاه غوطهور (تکمیل شده: اجتماعی، روانشناسی) لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
سحرصادقیان ارسال شده در 28 شهریور، ۱۴۰۰ اشتراک گذاری ارسال شده در 28 شهریور، ۱۴۰۰ @Marynana واقعا عزیزم نوشته خودته؟ خیلی بیش ازحد قشنگ و خارجیه اول فکرکردم ترجمه ای چیزیه😍♥️ موفق باشی💖🌷 2 1 نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
Nei𝚃𝙷 ارسال شده در 28 شهریور، ۱۴۰۰ مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 28 شهریور، ۱۴۰۰ هم اکنون، سحرصادقیان گفته است: @Marynana واقعا عزیزم نوشته خودته؟ خیلی بیش ازحد قشنگ و خارجیه اول فکرکردم ترجمه ای چیزیه😍♥️ موفق باشی💖🌷 سلام عزیزم ^^ بله خودم دارم مینویسمش و ترجمه نیست تشکر عزیزم بیش از حد خوشحالم کردی ممنون که براش وقت گذاشتی😍😁🫂 همچنین گلی^^ 3 نقل قول رمان تاریخ صعود به بهشت: نامعلوم🌌 لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
ANISO ارسال شده در 29 شهریور، ۱۴۰۰ اشتراک گذاری ارسال شده در 29 شهریور، ۱۴۰۰ قلمت بسیار زیباست و جذب کننده امیدوارم همینطور بتونی ادامه بدی و روز به روز زیباترش کنی 😍😍 2 1 نقل قول انگشتتو بکوب اینجا(پشیمون نمیشی)😉 لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
ملیکا ملازاده ارسال شده در 30 شهریور، ۱۴۰۰ اشتراک گذاری ارسال شده در 30 شهریور، ۱۴۰۰ عشقم مقدمه خیلی کوتاه 3 نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
Nei𝚃𝙷 ارسال شده در 30 شهریور، ۱۴۰۰ مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 30 شهریور، ۱۴۰۰ 3 دقیقه قبل، ملیکا ملازاده گفته است: عشقم مقدمه خیلی کوتاه بله میدونم عزیزم باید روش کار کنم بازم ممنون که گفتی اما در وافع من واسه هر فصل یه مقدمهی کوتاه مینویسم ول بازم چشم💗 3 نقل قول رمان تاریخ صعود به بهشت: نامعلوم🌌 لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
جانان بانو ارسال شده در 30 شهریور، ۱۴۰۰ اشتراک گذاری ارسال شده در 30 شهریور، ۱۴۰۰ در 8/14/2021 در 1:14 AM، Marynana گفته است: به نام ایزد منان نام رمان: اما بِلا کور است / But Bella is blind نویسنده: مریم خواستار / Marynana ژانر: تراژدی، علمی_تخیلی خلاصه: جهانی که همه در آن سالم هستند. از هفتاد و چهار سال پیش و کشف آخرین راز بیماری های انسانی، دیگر هیچ مرضی بدون درمان باقی نمانده. هیچکس معلول به دنیا نمیآید. هیچکس بخاطر سرطان نمیمیرد. هیچکس گرفتار سرما خوردگی نمیشود. و همهی این ها به لطف دستگاه مایون و مایع ارزشمندش است. اما مشکلی وجود دارد. در جهانی که همه صد درصد سالم هستند، هنوز مشکلی وجود دارد. همه صد درصد سالم هستند، اما بِلا کور است. لینک صفحه رمان: خلاصه جذابی انتخاب کردی عزیز اسم رمانت هم خیلی خوبه و خواننده رو جذب میکنه در مورد رمانت هم باید بگم که من یک پارت شو خوندم و به این پی بردم که قلم واقعا خوبی داری، تمام علائم نگارشی رو رعایت کرده بودی...و همه این ها باعث میشه که یک رمان عالی بسازی. به قلمت قدرت بده و همینطور عالی پیش برو. قلمت مانا عزیزم🌹 2 1 نقل قول صدایی مانند خرـ خر از گلویش خارج میشد، با دستانش چنگ میانداخت به گردنش تا شاید راه تنفسش باز شود، پاهایش را بر تخت میکوبید تا از آن مخمصه رهایی یابد، ناگهان راه تنفسش باز شد و چشمانش را در آن حالت به سرعت گشود، که با دیدن فردی که دیدگانش آن را تماشا میکردند بهت زده شد؛ مقابل صورتش، درست در یک وجبی صورتش فرشته مرگش را دید که با لبخندی خوفناک به او خیره شده بود... °•روایتی از نوع بیرحمی، روایتی از نوع تناقص•° لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
Nei𝚃𝙷 ارسال شده در 30 شهریور، ۱۴۰۰ مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 30 شهریور، ۱۴۰۰ 1 دقیقه قبل، JAJANAN-OOO گفته است: خلاصه جذابی انتخاب کردی عزیز اسم رمانت هم خیلی خوبه و خواننده رو جذب میکنه در مورد رمانت هم باید بگم که من یک پارت شو خوندم و به این پی بردم که قلم واقعا خوبی داری، تمام علائم نگارشی رو رعایت کرده بودی...و همه این ها باعث میشه که یک رمان عالی بسازی. به قلمت قدرت بده و همینطور عالی پیش برو. قلمت مانا عزیزم🌹 ممنون عزیزم همینطور شما^^🫂 3 نقل قول رمان تاریخ صعود به بهشت: نامعلوم🌌 لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
سارا رئیسی ارسال شده در 8 مهر، ۱۴۰۰ اشتراک گذاری ارسال شده در 8 مهر، ۱۴۰۰ سلام بر تو گل دختر خوش رنگ پرتقالیم😎🍊 @Marynana اول بگم ک جدید بود ایدهی رمانت، من خیلی وقت بود چنین چیزی نخونده بودم. نمیگم کلا نخونده بودم اما خیلییی وقت پیش یه رمان خوندم که شخصیت اصلیش نابینا بود ولی توصیفات تو خیلیی خوبه و احساسات آدمرو قلقلک میکنه یجورایی آدم رو وادار میکنه تا به چیزهایی ک دقت نمیکرده، دقت کنه. یه کوچولو گیج شدم که احساس میکنم باید یه ذره موضوعات رو بیشتر باز کنی اسم رمانت هم دوست دارم😁هرچند بار اول اشتباه خوندمش😂 درکل رمانت از نظر من قویه... امیدوارم بدرخشی عزیزم قلمت مانا🍊♥️ @.Ghazaleh. 2 1 1 نقل قول جز تو یاری نگرفتیم و نخواهیم گرفت💫 بر همان عهد که بودیم، بر آنیم هنوز! مانگ🌙 امید، عاشقانهای از جنس واقعیت ♥️ صفحهی نقد مانگ امید لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
Nei𝚃𝙷 ارسال شده در 8 مهر، ۱۴۰۰ مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 8 مهر، ۱۴۰۰ 3 دقیقه قبل، Sarai.Rş گفته است: سلام بر تو گل دختر خوش رنگ پرتقالیم😎🍊 @Marynana اول بگم ک جدید بود ایدهی رمانت، من خیلی وقت بود چنین چیزی نخونده بودم. نمیگم کلا نخونده بودم اما خیلییی وقت پیش یه رمان خوندم که شخصیت اصلیش نابینا بود ولی توصیفات تو خیلیی خوبه و احساسات آدمرو قلقلک میکنه یجورایی آدم رو وادار میکنه تا به چیزهایی ک دقت نمیکرده، دقت کنه. یه کوچولو گیج شدم که احساس میکنم باید یه ذره موضوعات رو بیشتر باز کنی اسم رمانت هم دوست دارم😁هرچند بار اول اشتباه خوندمش😂 درکل رمانت از نظر من قویه... امیدوارم بدرخشی عزیزم قلمت مانا🍊♥️ @.Ghazaleh. سلاااام بر رمانخور خوشرنگ عزیز^^ اها چشم سعی و تلاشم رو بیشتر روی این موضوع میذارم. بعد از این فرارشون به همون قسمت میرسیم🙂 واقعا چه خوب😆 هعی آره خیلیها اشتباه میخوننش اسم شخصیت اصلی بدی رو انتخاب کردم مثل اینکه😂💔 خیلی ممنون^^ همچنین گلم سلامت باشی🌈 2 1 نقل قول رمان تاریخ صعود به بهشت: نامعلوم🌌 لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
MCH ارسال شده در 22 دی، ۱۴۰۰ اشتراک گذاری ارسال شده در 22 دی، ۱۴۰۰ سلامرمانت رو خوندم. داستان جدید و شیوه روایی خیلی خوبی داشتی. قلمت خیلی جذابه. یکم تو توصیفات کاراکترا و شخصیتشون کار کنی و راجبشون اطلاعات بدی، بهترشم میکنه. درمورد دخترت بلا، هق... دختر توهم نابیناست؟ مال منم. البته کورمادرزاد نیست. چون خودمم درمورد شخصیت زنی مینویسم که نابیناست، بهت توصیه میکنم راجبش تحقیق زیادی بکنی. ببینی دنیای دید این افراد چطوریه. این جذابترش میکنه. درود. لذت بردم از خوندن رمانت. مال منم بخون. 1 نقل قول در این ظلمات طولانی ، گل رزیست به دنبال روشنایی ! و این است عاشقانه ای بین یک گل رز و خورشید زندگی اش ! همراه با چاشنی اضافه از شش برادر تعصبی 😂 هفت شکوفه درخت جاودانگی دلنوشته: یک روز پاییزی(اتمام یافته) داستان: بلیط یک طرفه(درحال تایپ) لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
ارسال های توصیه شده
به گفتگو بپیوندید
هم اکنون می توانید مطلب خود را ارسال نمایید و بعداً ثبت نام کنید. اگر حساب کاربری دارید، برای ارسال با حساب کاربری خود اکنون وارد شوید .