طراح گرافیک سادات.82 ارسال شده در 14 اسفند، ۱۴۰۰ طراح گرافیک اشتراک گذاری ارسال شده در 14 اسفند، ۱۴۰۰ (ویرایش شده) هممون می دونیم که به عنوان نویسنده، یه روزی می رسه که اخرین رمانمون رو تموم می کنیم و برای اخرین بار، کلمه پایان رو توی صفحه اخر رمان می نویسیم. اون روز رمانتون در مورد چی بوده؟ با علم بر اینکه رمان اخر هست، چی نوشتین؟ حستون چیه؟ خوشحالین یا ناراحت... ویرایش شده 14 اسفند، ۱۴۰۰ توسط سادات.۸۲ 10 1 رمان کابوس افعی _ تخیلی رمان ها: دیگه نیستم _ تقدیرخونین _ عصیانگرقرن _ پس از تردید(چاپ شده) _ کابوس افعی داستان ها: زیرتخت _ ماژور _ شیشه شکسته _ آخرین لحظه لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
طراح گرافیک سادات.82 ارسال شده در 14 اسفند، ۱۴۰۰ مالک طراح گرافیک اشتراک گذاری ارسال شده در 14 اسفند، ۱۴۰۰ خودم... شاید اخرین چیزی که بنویسم داستان زندگی خودم و دلیل ادامه ندادن نویسندگی باشه. وگرنه به حتم تا لحظه مرگم نوشتن رو ها نمی کنم... گاهی خواب می بینم دست هام اسیب دیدن و وقتی از خواب بیدار میشم خیلی گریه می کنم. بدون دست هام چطور می تونم بنویسم؟ چطور... 3 4 رمان کابوس افعی _ تخیلی رمان ها: دیگه نیستم _ تقدیرخونین _ عصیانگرقرن _ پس از تردید(چاپ شده) _ کابوس افعی داستان ها: زیرتخت _ ماژور _ شیشه شکسته _ آخرین لحظه لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
ویراستار Negin jamali☆ویژه☆ ارسال شده در 14 اسفند، ۱۴۰۰ ویراستار اشتراک گذاری ارسال شده در 14 اسفند، ۱۴۰۰ 4 دقیقه قبل، سادات.۸۲ گفته است: هممون می دونیم که به عنوان نویسنده، یه روزی می رسه که اخرین رمانمون رو تموم می کنیم و برای اخرین بار، کلمه پایان رو توی صفحه اخر رمان می نویسیم. اون روز رمانتون در مورد چی بوده؟ با علم بر اینکه رمان اخر هست، چی نوشتین؟ حستون چیه؟ خوشحالین یا ناراحت... شاید اقتناص آخرین چیزی باشه که دارم مینویسم💔 1 5 لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
طراح گرافیک سادات.82 ارسال شده در 14 اسفند، ۱۴۰۰ مالک طراح گرافیک اشتراک گذاری ارسال شده در 14 اسفند، ۱۴۰۰ هم اکنون، Negin jamali گفته است: شاید اقتناص آخرین چیزی باشه که دارم مینویسم💔 واییی چرا 🥺💔 3 رمان کابوس افعی _ تخیلی رمان ها: دیگه نیستم _ تقدیرخونین _ عصیانگرقرن _ پس از تردید(چاپ شده) _ کابوس افعی داستان ها: زیرتخت _ ماژور _ شیشه شکسته _ آخرین لحظه لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
Z.mim ارسال شده در 14 اسفند، ۱۴۰۰ اشتراک گذاری ارسال شده در 14 اسفند، ۱۴۰۰ اگه بدونم که آخرین رمان زندگیمه حتما موضوعش مشکلات فرهنگی و تبعیض قانونی حاکم بر کشور خواهد بود! دوست دارم آیندهگان بدونن که ما خیلی هم بیتفاوت نبودیم...🥂 7 2 ☆ رمان مُتَّحِدین☆ _______________________________________ لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
ویراستار Negin jamali☆ویژه☆ ارسال شده در 14 اسفند، ۱۴۰۰ ویراستار اشتراک گذاری ارسال شده در 14 اسفند، ۱۴۰۰ هم اکنون، سادات.۸۲ گفته است: واییی چرا 🥺💔 شاید دیگه نباشم که جلد دومش رو شروع کنم؛ یا شاید هم جلد اول هم به پایان نرسه. 2 4 لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
ناظر رمان PsychoV7 ارسال شده در 14 اسفند، ۱۴۰۰ ناظر رمان اشتراک گذاری ارسال شده در 14 اسفند، ۱۴۰۰ احتمالاً برای آخرینبار یه رمان کلاسیک یا عاشقانه مینویسم که حسرتشون رو دلم نمونه یا هم همین کاریزمام رو حفظ میکنم آخری رو هم جنایی مینویسم🤧و حسم؟ بیشتر مثل کسایی که دارن موادمخدر مورد علاقهشون رو ترک میکنن... مغزم گزگز میکنه! 5 1 لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
طراح گرافیک سادات.82 ارسال شده در 14 اسفند، ۱۴۰۰ مالک طراح گرافیک اشتراک گذاری ارسال شده در 14 اسفند، ۱۴۰۰ 1 دقیقه قبل، Negin jamali گفته است: شاید دیگه نباشم که جلد دومش رو شروع کنم؛ یا شاید هم جلد اول هم به پایان نرسه. خیلی ناراحت شدم اما امیدوارم که باشی... هستی مطمئن باش 4 رمان کابوس افعی _ تخیلی رمان ها: دیگه نیستم _ تقدیرخونین _ عصیانگرقرن _ پس از تردید(چاپ شده) _ کابوس افعی داستان ها: زیرتخت _ ماژور _ شیشه شکسته _ آخرین لحظه لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
Sanaz87 ارسال شده در 14 اسفند، ۱۴۰۰ اشتراک گذاری ارسال شده در 14 اسفند، ۱۴۰۰ قطعا سعی میکنم اخرین اثرم ماندگار ترین اثرم باشه. پ در مورد هرچی که مردم اون دوره ازش زجر میکشن مینویسم. بالاخره یکی باید پیدا بشه که زجر و درد مردم رو صفحه کاغد بیاره. اگه هممون بخوایم سکوت کنیم و هیچی نگیم، کارمون به کجا میشه واقعا؟! 4 4 -یادته همیشه بهت میگفتم به نظرم فقط خونِ که خون رو میشوره؟! الان خون رو زمین ریخته شده! خون مادر من! ولی هیچ خونی نیومده که اون خون رو بشوره! خون ریخته میشه، تا خون قبلی جمع بشه! 🎴♟️حرکت آخر♟️🎴 لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
ویراستار Negin jamali☆ویژه☆ ارسال شده در 14 اسفند، ۱۴۰۰ ویراستار اشتراک گذاری ارسال شده در 14 اسفند، ۱۴۰۰ هم اکنون، سادات.۸۲ گفته است: خیلی ناراحت شدم اما امیدوارم که باشی... هستی مطمئن باش ممنون خوشگل💚 3 1 لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
طراح گرافیک سادات.82 ارسال شده در 14 اسفند، ۱۴۰۰ مالک طراح گرافیک اشتراک گذاری ارسال شده در 14 اسفند، ۱۴۰۰ ۱ دقیقه قبل، Negin jamali گفته است: ممنون خوشگل💚 فدات زیبا 💙 3 رمان کابوس افعی _ تخیلی رمان ها: دیگه نیستم _ تقدیرخونین _ عصیانگرقرن _ پس از تردید(چاپ شده) _ کابوس افعی داستان ها: زیرتخت _ ماژور _ شیشه شکسته _ آخرین لحظه لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
ناظر رمان MONIE ارسال شده در 14 اسفند، ۱۴۰۰ ناظر رمان اشتراک گذاری ارسال شده در 14 اسفند، ۱۴۰۰ خوب همه امون یه روز میمیریم مهم اینکه رمان رو تموم کرده باشیم. بقیهاش دیگه فرقی نمیکنه. 6 اگر میخواید برید مشکلی نیست فقط قبلش اسمهاتون رو برام بنویسید تا بدونم چی روی سنگ قبرتون حک کنم! آریو از شدت ترس فریاد زد: مگه تو قرار نیست ازمون محافظت کنی؟ مرد پوزخندی زد و به تابوت ها اشاره کرد: - اگر قرار بود "ازتون محافظت کنم" یه محافظ اینجا بود نه یه گورکن! آه راستی یه تیکه از لباسهاتون هم بزارید اون اجنههای بنی القماقم حتی استخون هم برام نمیزارن تا قبرتون خالی نباشه! به زودی در رمان دیمومت ویدا... اینجا مینو زمین است. لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
AshkaN ارسال شده در 14 اسفند، ۱۴۰۰ اشتراک گذاری ارسال شده در 14 اسفند، ۱۴۰۰ احتمالا از افکاری مینویسم که دوست ندارم باهام دفن بشه! یه چیز دارک مثل بوف کور 2 1 3 لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
طراح گرافیک سادات.82 ارسال شده در 14 اسفند، ۱۴۰۰ مالک طراح گرافیک اشتراک گذاری ارسال شده در 14 اسفند، ۱۴۰۰ هم اکنون، منیع گفته است: خوب همه امون یه روز میمیریم مهم اینکه رمان رو تموم کرده باشیم. بقیهاش دیگه فرقی نمیکنه. دلیل اخرین رمان حتما مرگ نیست... چند ماه پیش با یکی حرف می زدم عاشق نوشتن بود اما داشت اخرین رمانش رو تموم می کرد و خیلی ناراحت بود. ازش پرسیدم خب چرا ادامه نمیدی؟ گفت خانوادم دیگه نمی زارن و با التماس گذاشتن رمانش رو تموم کنه... خیلی دلم شکست. خب که چی؟ نوشتن رمان مگه گناهه؟ 1 4 رمان کابوس افعی _ تخیلی رمان ها: دیگه نیستم _ تقدیرخونین _ عصیانگرقرن _ پس از تردید(چاپ شده) _ کابوس افعی داستان ها: زیرتخت _ ماژور _ شیشه شکسته _ آخرین لحظه لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
_Ario_ ارسال شده در 14 اسفند، ۱۴۰۰ اشتراک گذاری ارسال شده در 14 اسفند، ۱۴۰۰ اگه قرار باشه برای آخرین بار رمان بنویسم دوست دارم درباره ی زندگی خودم بنویسم. گاهی شاد.. گاهی غمگین.. گاهی تلخ.. و شاید بتونم بهتر صحنه ها و احساسات رو توصیف کنم و ماندگار باشه. ولی مطمئنم اگه قرار باشه یه روزی یه پایان واقعی بنویسم قطعا اون غمگین ترین اثرم میشه.! 3 1 فیلم مرگ روایت یک داستان ترسناک و مهیج با جرعه ای از حس مرگ! وقتی به این فکر میکنم که چند سال دیگه اون هاهم مثل من به طور کامل فراموش میشن آرامش ترسناکی کل وجودم رو در بر میگیره .! لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
ناظر رمان MONIE ارسال شده در 14 اسفند، ۱۴۰۰ ناظر رمان اشتراک گذاری ارسال شده در 14 اسفند، ۱۴۰۰ هم اکنون، سادات.۸۲ گفته است: دلیل اخرین رمان حتما مرگ نیست... چند ماه پیش با یکی حرف می زدم عاشق نوشتن بود اما داشت اخرین رمانش رو تموم می کرد و خیلی ناراحت بود. ازش پرسیدم خب چرا ادامه نمیدی؟ گفت خانوادم دیگه نمی زارن و با التماس گذاشتن رمانش رو تموم کنه... خیلی دلم شکست. خب که چی؟ نوشتن رمان مگه گناهه؟ تمام اتفاقات بدی که برامون رخ میده یا به عبارتی دنیا سرمون میاره مطمئنا گوشهایش به خاطر بیکفایتی خودمونه! 2 اگر میخواید برید مشکلی نیست فقط قبلش اسمهاتون رو برام بنویسید تا بدونم چی روی سنگ قبرتون حک کنم! آریو از شدت ترس فریاد زد: مگه تو قرار نیست ازمون محافظت کنی؟ مرد پوزخندی زد و به تابوت ها اشاره کرد: - اگر قرار بود "ازتون محافظت کنم" یه محافظ اینجا بود نه یه گورکن! آه راستی یه تیکه از لباسهاتون هم بزارید اون اجنههای بنی القماقم حتی استخون هم برام نمیزارن تا قبرتون خالی نباشه! به زودی در رمان دیمومت ویدا... اینجا مینو زمین است. لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
...Kimia... ارسال شده در 14 اسفند، ۱۴۰۰ اشتراک گذاری ارسال شده در 14 اسفند، ۱۴۰۰ 17 دقیقه قبل، سادات.۸۲ گفته است: هممون می دونیم که به عنوان نویسنده، یه روزی می رسه که اخرین رمانمون رو تموم می کنیم و برای اخرین بار، کلمه پایان رو توی صفحه اخر رمان می نویسیم. اون روز رمانتون در مورد چی بوده؟ با علم بر اینکه رمان اخر هست، چی نوشتین؟ حستون چیه؟ خوشحالین یا ناراحت... درباره موضوعش نمیدونم ولی احتمالاً یه موضوع درباره زندگی خودم باشه، شاید هم درباره تبعیضهای جهان باشه حسمم طبیعتاً ناراحتم مثل یه آدمی که میخواد جگر گوشهاش رو ترک کنه ولی کنارش خوشحالم هستم چون تونستم بنویسم و احساساتم رو با قلم بیان کنم و برای یه مدت کار مورد علاقهام رو ادامه بدم. 2 2 جامعه ستیز ← ( روایت غنچههای نشکفته و برچیده شده. داستان دخترهایی که قربانی حسد غریبهای میشوند.) پلاک هفت←( روایت اشتباه خونین رزاگینه←( قصهای از دنیای هاگوارتز و دنیای جنگل سیاه ) برای دسترسی به لینک هر کدام نمایه پیام بدید^_^ لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
Hony.m ارسال شده در 14 اسفند، ۱۴۰۰ اشتراک گذاری ارسال شده در 14 اسفند، ۱۴۰۰ اگه تونسته باشم یک چیزی بنویسم که تاثیر گذار بوده باشه و مفهومو رسونده باشه قطعا خوشحال میشم ولی اگه بخوام دیگه ننویسم میمیرم😢😿🤧 4 1 لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
Qazal ارسال شده در 14 اسفند، ۱۴۰۰ اشتراک گذاری ارسال شده در 14 اسفند، ۱۴۰۰ 🥺🥺🥺🥺🤕🤕 من به نوشتن اعتیاد دارم مگه یک روزی برسه که انقدر سرم شلوغ شه که حتی یک دقیقه هم وقت نوشتن نداشته باشم. البته اونجام باز شاید از خوابم بزنم و بنویسم. دست خودم نیست. نمیتونم ننویسم. 3 1 نویسنده رمانهای: به یادت بیاور، ماندن یا رفتن، سرپناهی دیگر، پشیمان میشوی، آواره ویرانی در حال تایپ رمان آوارهی ویرانی لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
ناظر رمان Artemis.T ارسال شده در 14 اسفند، ۱۴۰۰ ناظر رمان اشتراک گذاری ارسال شده در 14 اسفند، ۱۴۰۰ حسم، حس ی عذاب که حتی بعد مرگم هم همرامه! خود میگم هیچ چیز جز مرگ منو از نوشتن جدا نمیکنه، اگر کور بشم دست هام جای جای کلمات کیبورد رو حفظ کردن! دستام از دست بدم، خب از ی رفیقم قول گرفتم که اگه این اتفاق بیوفته خودش برام تایپ کنه! نمیدونم، نمیدونم اون رمان، چندمین رمانمه؟! اما دلم میخواد ترکیبی از ژانرای مورد علاقم باشه! معمایی و جنایی 4 ♧انتقامی از جنس خون, مَجاز♧ -تو هیچ وقت نمیتونی جلوی سرنوشتی که از پیش تعیین شده بایستی؛ حقش رو داری، ولیتوانش رو نه! بعضی اوقات فقط باید بشینی و نگاه کنی که چه راحت داری همه چیزت رو از دست میدی. بعضی اوقات فقط باید بی تفاوت بمونی و بدون هیچ واکنشی، تنها نطارهگر نمایش بدبختیهات باشی. تو بعضی مخمصهها، تلاش فقط نتیجه معکوس میده؛ عین دست و پا زدن تو یه باتلاق، که هیچی جز سرعت غرق شدت عایدت نمیکنه...! ساردینیا، معمایی با یک کارآگاه متفاوت حافظه سیاه، در جستوجوی حافظه ای با رنگ و بوی سیاهی لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
طراح گرافیک سادات.82 ارسال شده در 14 اسفند، ۱۴۰۰ مالک طراح گرافیک اشتراک گذاری ارسال شده در 14 اسفند، ۱۴۰۰ 36 دقیقه قبل، منیع گفته است: تمام اتفاقات بدی که برامون رخ میده یا به عبارتی دنیا سرمون میاره مطمئنا گوشهایش به خاطر بیکفایتی خودمونه! فکر نکنم گاهی خودمون بی تقصیر ترین موجودیم... 2 رمان کابوس افعی _ تخیلی رمان ها: دیگه نیستم _ تقدیرخونین _ عصیانگرقرن _ پس از تردید(چاپ شده) _ کابوس افعی داستان ها: زیرتخت _ ماژور _ شیشه شکسته _ آخرین لحظه لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
طراح گرافیک سادات.82 ارسال شده در 14 اسفند، ۱۴۰۰ مالک طراح گرافیک اشتراک گذاری ارسال شده در 14 اسفند، ۱۴۰۰ 29 دقیقه قبل، Sibel گفته است: 🥺🥺🥺🥺🤕🤕 من به نوشتن اعتیاد دارم مگه یک روزی برسه که انقدر سرم شلوغ شه که حتی یک دقیقه هم وقت نوشتن نداشته باشم. البته اونجام باز شاید از خوابم بزنم و بنویسم. دست خودم نیست. نمیتونم ننویسم. ولی اتفاقی اتفاده که دیگه نمی تونی بنویسی... چی می نویسی؟ اخرین اثرت 1 رمان کابوس افعی _ تخیلی رمان ها: دیگه نیستم _ تقدیرخونین _ عصیانگرقرن _ پس از تردید(چاپ شده) _ کابوس افعی داستان ها: زیرتخت _ ماژور _ شیشه شکسته _ آخرین لحظه لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
Qazal ارسال شده در 14 اسفند، ۱۴۰۰ اشتراک گذاری ارسال شده در 14 اسفند، ۱۴۰۰ 21 دقیقه قبل، سادات.۸۲ گفته است: ولی اتفاقی اتفاده که دیگه نمی تونی بنویسی... چی می نویسی؟ اخرین اثرت ترجیح میدم آخرین رمانم بازم تراژدی باشه با یک پایان تلخ! 😁😁😁 بعد هزار صفحه کش و قوس پایان تلخ! درآخرم از خوانندگان تشکر میکنم و به خدای بزرگ میسپرمشون 😅 میگم حلالم کنین اگه زیادی اشک ریختین؛ ولی اینجوری شد 2 نویسنده رمانهای: به یادت بیاور، ماندن یا رفتن، سرپناهی دیگر، پشیمان میشوی، آواره ویرانی در حال تایپ رمان آوارهی ویرانی لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
ماهی ارسال شده در 14 اسفند، ۱۴۰۰ اشتراک گذاری ارسال شده در 14 اسفند، ۱۴۰۰ 🙂نوشتن رو که هیچ وقت تمومنمیکنم و ازش دست نمیکشم. سه سال تموم ولش کردم و الان دوباره شروع کردم^^ پس دیگه رهاش نمیکنم تا بره. آخرین اثرمم دوست دارم یه رمان اجتماعی خفن باشه^^ اون قدر خفن که خیلی زمان ببره تا از ذهنها پاک شه:)! 1 1 -رمان-ژیکان- لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
ناظر رمان MO-BIN ارسال شده در 14 اسفند، ۱۴۰۰ ناظر رمان اشتراک گذاری ارسال شده در 14 اسفند، ۱۴۰۰ خوشحالم که تونستم بالاخره یک کتاب رو تموم کنم نه برای اینکه اسمم روی سایت بره و معروف و اینا بشم برای اینکه تونستم یک کتاب بنویسم و اون رو به اتمام رسوندم بعد از اینکه تقریبا ۱سال رمان تایپ کردم و چشمام اذیت شد برای نوشتن اما نوشتم و به آخرش رسید امیدوارم اون روز برای همخون اتفاق بیفتد 2 ـهوژان ( این نیز میگذرد) فتـوسنتـز( سبز باید بود) دوزخ( حوالی جهنم ) حماقت های دوران جاهلیت ( محفلدهههشتادیا) زندگی نباتی ( دروغ شیرین) لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
ارسال های توصیه شده