جانان بانو ارسال شده در 21 اسفند، ۱۴۰۰ اشتراک گذاری ارسال شده در 21 اسفند، ۱۴۰۰ @ مدیر گرافیست 1 صدایی مانند خرـ خر از گلویش خارج میشد، با دستانش چنگ میانداخت به گردنش تا شاید راه تنفسش باز شود، پاهایش را بر تخت میکوبید تا از آن مخمصه رهایی یابد، ناگهان راه تنفسش باز شد و چشمانش را در آن حالت به سرعت گشود، که با دیدن فردی که دیدگانش آن را تماشا میکردند بهت زده شد؛ مقابل صورتش، درست در یک وجبی صورتش فرشته مرگش را دید که با لبخندی خوفناک به او خیره شده بود... °•روایتی از نوع بیرحمی، روایتی از نوع تناقص•° لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
جانان بانو ارسال شده در 21 اسفند، ۱۴۰۰ مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 21 اسفند، ۱۴۰۰ (ویرایش شده) سلام وقتتون بخیر من چندتا عکس به عنوان نمونه میفرستم، اگه میشه برای پیدا کردن عکس خوب کمکم کنید، و اگه میشه گرافیستم خانم @ Gh.azal باشن، اگه سرشون شلوغه مشکلی نیست صبر میکنم، ممنونم❤️ ویرایش شده 21 اسفند، ۱۴۰۰ توسط جانان بانو 1 صدایی مانند خرـ خر از گلویش خارج میشد، با دستانش چنگ میانداخت به گردنش تا شاید راه تنفسش باز شود، پاهایش را بر تخت میکوبید تا از آن مخمصه رهایی یابد، ناگهان راه تنفسش باز شد و چشمانش را در آن حالت به سرعت گشود، که با دیدن فردی که دیدگانش آن را تماشا میکردند بهت زده شد؛ مقابل صورتش، درست در یک وجبی صورتش فرشته مرگش را دید که با لبخندی خوفناک به او خیره شده بود... °•روایتی از نوع بیرحمی، روایتی از نوع تناقص•° لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
جانان بانو ارسال شده در 21 اسفند، ۱۴۰۰ مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 21 اسفند، ۱۴۰۰ صدایی مانند خرـ خر از گلویش خارج میشد، با دستانش چنگ میانداخت به گردنش تا شاید راه تنفسش باز شود، پاهایش را بر تخت میکوبید تا از آن مخمصه رهایی یابد، ناگهان راه تنفسش باز شد و چشمانش را در آن حالت به سرعت گشود، که با دیدن فردی که دیدگانش آن را تماشا میکردند بهت زده شد؛ مقابل صورتش، درست در یک وجبی صورتش فرشته مرگش را دید که با لبخندی خوفناک به او خیره شده بود... °•روایتی از نوع بیرحمی، روایتی از نوع تناقص•° لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
جانان بانو ارسال شده در 21 اسفند، ۱۴۰۰ مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 21 اسفند، ۱۴۰۰ 1 صدایی مانند خرـ خر از گلویش خارج میشد، با دستانش چنگ میانداخت به گردنش تا شاید راه تنفسش باز شود، پاهایش را بر تخت میکوبید تا از آن مخمصه رهایی یابد، ناگهان راه تنفسش باز شد و چشمانش را در آن حالت به سرعت گشود، که با دیدن فردی که دیدگانش آن را تماشا میکردند بهت زده شد؛ مقابل صورتش، درست در یک وجبی صورتش فرشته مرگش را دید که با لبخندی خوفناک به او خیره شده بود... °•روایتی از نوع بیرحمی، روایتی از نوع تناقص•° لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
جانان بانو ارسال شده در 21 اسفند، ۱۴۰۰ مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 21 اسفند، ۱۴۰۰ 2 صدایی مانند خرـ خر از گلویش خارج میشد، با دستانش چنگ میانداخت به گردنش تا شاید راه تنفسش باز شود، پاهایش را بر تخت میکوبید تا از آن مخمصه رهایی یابد، ناگهان راه تنفسش باز شد و چشمانش را در آن حالت به سرعت گشود، که با دیدن فردی که دیدگانش آن را تماشا میکردند بهت زده شد؛ مقابل صورتش، درست در یک وجبی صورتش فرشته مرگش را دید که با لبخندی خوفناک به او خیره شده بود... °•روایتی از نوع بیرحمی، روایتی از نوع تناقص•° لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
جانان بانو ارسال شده در 21 اسفند، ۱۴۰۰ مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 21 اسفند، ۱۴۰۰ (ویرایش شده) چون دو کارکتر هستش اگه میشه کادر ۱.۱ نباشه و ۳.۴ باشه، تم پوستر سیاه و قرمز باشه، فونت خیلی پیچیده باشه و بافت نداشته باشه، حاشیه دودی سیاه رنگ داشته باشه، اگه میشه روش کار کنید و پوستر بر خلاف فونت ساده نباشه و اسم نویسنده جانان بانو بزارید. ممنونم🥰❤️ ویرایش شده 21 اسفند، ۱۴۰۰ توسط جانان بانو 2 صدایی مانند خرـ خر از گلویش خارج میشد، با دستانش چنگ میانداخت به گردنش تا شاید راه تنفسش باز شود، پاهایش را بر تخت میکوبید تا از آن مخمصه رهایی یابد، ناگهان راه تنفسش باز شد و چشمانش را در آن حالت به سرعت گشود، که با دیدن فردی که دیدگانش آن را تماشا میکردند بهت زده شد؛ مقابل صورتش، درست در یک وجبی صورتش فرشته مرگش را دید که با لبخندی خوفناک به او خیره شده بود... °•روایتی از نوع بیرحمی، روایتی از نوع تناقص•° لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
مدیر گرافیست ارسال شده در 21 اسفند، ۱۴۰۰ اشتراک گذاری ارسال شده در 21 اسفند، ۱۴۰۰ گرافیست: @ Gh.azal 2 1 لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
مدیر گرافیست ارسال شده در 25 اسفند، ۱۴۰۰ اشتراک گذاری ارسال شده در 25 اسفند، ۱۴۰۰ @ Gh.azal 2 لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
Gh.azal ارسال شده در 25 اسفند، ۱۴۰۰ اشتراک گذاری ارسال شده در 25 اسفند، ۱۴۰۰ ۱ ساعت قبل، مدیر گرافیست گفته است: @ Gh.azal @ جانان بانو 1 لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
جانان بانو ارسال شده در 25 اسفند، ۱۴۰۰ مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 25 اسفند، ۱۴۰۰ 3 دقیقه قبل، Gh.azal گفته است: @ جانان بانو مرسی عزیز دلم😍 خیلی زیباست صدایی مانند خرـ خر از گلویش خارج میشد، با دستانش چنگ میانداخت به گردنش تا شاید راه تنفسش باز شود، پاهایش را بر تخت میکوبید تا از آن مخمصه رهایی یابد، ناگهان راه تنفسش باز شد و چشمانش را در آن حالت به سرعت گشود، که با دیدن فردی که دیدگانش آن را تماشا میکردند بهت زده شد؛ مقابل صورتش، درست در یک وجبی صورتش فرشته مرگش را دید که با لبخندی خوفناک به او خیره شده بود... °•روایتی از نوع بیرحمی، روایتی از نوع تناقص•° لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
مدیر گرافیست ارسال شده در 26 اسفند، ۱۴۰۰ اشتراک گذاری ارسال شده در 26 اسفند، ۱۴۰۰ 23 ساعت قبل، جانان بانو گفته است: مرسی عزیز دلم😍 خیلی زیباست لطفا نظرتون رو در تاپیک قدردانی اعلام کنین 1 لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
ارسال های توصیه شده