مدیر سرپرست زهرارمضانی🌻 ارسال شده در 5 فروردین مدیر سرپرست اشتراک گذاری ارسال شده در 5 فروردین رمان در حال تایپ بیش از ۴۰ پارت رصد بشه @ مدیر رصد 1 1 نقل قول عشق به رانندگی در من هویداست! 👈 پادشاه-جادهها آفری از جنس فرشته! 👈 آفرودیت لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
مدیر رصد ارسال شده در 6 فروردین اشتراک گذاری ارسال شده در 6 فروردین 10 ساعت قبل، زهرارمضانی گفته است: رمان در حال تایپ بیش از ۴۰ پارت رصد بشه @ مدیر رصد رصد رمان بعد از تعطیلات 1 نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
مدیر سرپرست زهرارمضانی🌻 ارسال شده در 13 فروردین مالک مدیر سرپرست اشتراک گذاری ارسال شده در 13 فروردین پیگیری بشه عزیزجان @ مدیر رصد 1 نقل قول عشق به رانندگی در من هویداست! 👈 پادشاه-جادهها آفری از جنس فرشته! 👈 آفرودیت لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
مدیر رصد ارسال شده در 14 فروردین اشتراک گذاری ارسال شده در 14 فروردین رصد کننده: @ Elsa__f4_a تعداد پارت:۵۱ زمان تحویل: سه روز @ همکار رصد♥️ 1 نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
مدیر سرپرست زهرارمضانی🌻 ارسال شده در 7 اردیبهشت مالک مدیر سرپرست اشتراک گذاری ارسال شده در 7 اردیبهشت رصدکننده رو عوض کنید @ مدیر رصد نقل قول عشق به رانندگی در من هویداست! 👈 پادشاه-جادهها آفری از جنس فرشته! 👈 آفرودیت لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
مدیر رصد ارسال شده در 9 اردیبهشت اشتراک گذاری ارسال شده در 9 اردیبهشت در ۱۴۰۱/۲/۷ در 10:09، زهرارمضانی گفته است: رصدکننده رو عوض کنید @ مدیر رصد رصد کننده @ Mahsa.farzin1 نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
Mahsa.farzin1 ارسال شده در 9 اردیبهشت اشتراک گذاری ارسال شده در 9 اردیبهشت 13 ساعت قبل، مدیر رصد گفته است: رصد کننده @ Mahsa.farzin1 شروع رصد✔ @ همکار رصد♥️ 1 نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
Mahsa.farzin1 ارسال شده در 16 اردیبهشت اشتراک گذاری ارسال شده در 16 اردیبهشت رمان مخرب عاشقانه پارت ۱ تا ۵۱ پارت 1: لحظهی بعد او خود گزینهی سوم را پیش رویم میگذارد و من را🔞 غرق میکند میان لبهایش 🔞. خشنتر و بی طاقتتر از همیشه است و من مثل همیشه درک میکنم و میگذارم عقب 🔞عقب هولم دهد تا برسد به تخت و صدای نفس نفس زدنهایش در اتاق پخش شود .🔞 🔞میان نفس نفس زدن هایش ناله کردم ، میان نفس نفس زدن هایم آه کشید .🔞 پارت 4: دیشب آنقدر ب🔞وی الکل🔞 میداد ؟؟ پارت 6: مردت ، شوهرت ، طلاقت داده و الان داره با یکی دیگه🔞 هرز 🔞میپره . پارت 8: شقایق سرش را به یکباره میچرخاند و 🔞نگاهم به یقهاش را نمیدانم چه تعبیر میکند که با خنده میگوید : همش ماله خودته . 🔞 پارت 12:🔞 اسکولی 🔞چیزی هستی؟؟ 🔞اون رو بکنه آلت دست خودش واسه رسیدن به خواستههاش .... میترسم .🔞 پارت 15: چشمانم را به نوبت نگاه میکند و بعد نگاهش کشیده میشود🔞 سمت لبانم ، تا نگاهم را از چشمانش به پایینتر سوق میدهم ، فاصله ی میانمان را به حداقل ممکن میرساند و چفت میکند به لبانم تمام تمنای مرا .🔞 🔞خشونت و شتاب حرکاتش را دوست دارم .... جلو میروم ؛ عقب میرود .... یک بار میچرخیم و بعد او میچسباندم به دیوار ؛ پشتم میخورد به کلید برق و تنها لامپ روشنِ در سالن هم میمیرد🔞 . 🔞جایمان را عوض میکنم ؛ انگشتانش میخزد زیر پیراهن چهارخانهام .... یقهی باز لباسش را پایینتر میکشم و دوباره و دوباره لبهایش را میبوسم ، خیره به لبهای رنگ خونش ، رویشان انگشت میکشم و مقابلشان پچ میزنم : ماله منه .🔞 🔞میبوسد لب هایم را و مثل خودم نجوا میکند این مالکیت را و من با هجوم به گردنش کشور گشایی میکنم . 🔞 🔞نفسهایم هنوز نظم نگرفته بود و جریان خون را تا پشت گوشهایم حس میکردم که زبانش را روی رگ گردنم که وحشیانه نبض میزد کشید و حرکات جادویی انگشتانش پیچ و تابی به تن خیس از عرقم نشاند .... بابت فروپاشی چند دقیقهی پیشم هنوز گیج بودم و کلمات را گم کرده بودم 🔞. 🔞با صدایی که خش افتاده بود نجوا کردم : نه .... نمیتونم .... نه . باورم نمیشد مهرانِ همیشه غاصب و حق به جانب حالا برای لذت دادن به من ، خواهش کند ؟!🔞 جلوی بسته شدن پلکهایم را نمیتوانستم بگیرم و از 🔞میان پلک.های نیمه بازم لباس هایمان را که کمی جلوتر روی هم افتاده بودند را دیدم .🔞 🔞نقشها و خطوط فرضی و تحریک کنندهای روی پهلو و شانهی برهنهام میکشید 🔞. 🔞 هوسی یک ساعته بودم برایش ؟؟🔞 پارت 18:🔞 بطریهای مشروبی🔞 🔞 مست ک🔞رده بودم که پریسا از یادم برود اما حتی برای لحظهای هم از فکرم بیرون نمیرفت پارت 24: 🔞مماس لبهایم پچ زد : عمیق نفس بکش .... نفس بکش .🔞 🔞ریتم نفسهایش را با نفسهایم تنظیم کرد ، دم میگرفت از میان بازدمهایم 🔞. 🔞لبهایش حریصانه مینشیند روی لبهایم .🔞 🔞، آن یکی دستش را میگذارد روی گردنم و بوسهاش را دوباره از سر میگیرد🔞 پارت 26: حتی از آن شب یلدایی که 🔞مست🔞 بعد از یک درگیری خیابانی رهام رساندم بیمارستان.. همه ی 🔞مستی 🔞و سرخوشیم پرید اما امشب از آن شب هم بدتر است . بدتر است که هر چه می خورم🔞 مست🔞 نمیشوم هرچند به شدت بوی🔞 الکل و عرق 🔞میدهم 🔞هر چند بوسههای داغ دیشبش چیز دیگری می گفت !!....🔞 پارت 31: 🔞آنچنان ورم کرده بود که فشار لباس زیرم بر بالا تنهام را حس میکردم . 🔞 عریان بودنم باعث بهبود جریان خون در تنم شده بود به همین خاطر از پوشیدن🔞 لباس زیر صرف نظر 🔞کردم پیراهن جلو بستهام از یقه چهار دکمه داشت که من هیچ کدامشان را نبسته بودم و 🔞بدتر آنکه لباس زیر هم تنم نبود !🔞!!.. پارت 34: این از زمانی که اومدم سه بار مستقیم بهم 🔞گفته بیا منو انجام بده 🔞.... آخه لامصب تو کلاً نیم متری ، به اختلاف قد فکر نمیکنی به جهنم 🔞، نسبت فشار بر مساحت رو چیکار میکنی ؟ 🔞 : اینو بده به دیجی وگرنه میرمُ کل دم و 🔞دستگاهشو میکنم داخلش🔞 . پارت 35: آنچنان حواسم پرت رایان بود که بی حواس لیوانی که کنار دستم بود را برداشتم و محتوایش را یکجا نوشیدم ، گلو و معدهام که آتش گرفت تازه به خودم آمدم و انگار که جسم گداختهای را در دست گرفته باشم لیوان را سریع روی میز کوباندم و دستم را عقب کشیدم ، نوشیدنی هنوز اثر نکرده داشتم توهم میزدم .... اول نگاه دلخور پریسا و بعد چشمان گریانش را دیدم .... برای خودمم احمقانه بود اما لب زدم "به خدا حواسم نبود که خوردم" .... دنبال آب یا شربت میگشتم تا حداقل طعم گس و تلخ دهانم را عوض کند که در این میان نگاهم به بطری همان نوشیدنی افتاد ، با دیدن درصد🔞 الکلش🔞 رنگ از رخم پرید !! این بطری همانی ست که رایان تمام شب لیوانش را از آن پر میکرد و حالا انگار نه انگار که به جای خون در رگ هایش🔞 الکل 🔞جریان دارد !! هوشیار و بدون حتی ذرهای تلو خوردن میرقصید !! این پسر با خود چه کرده است ؟! سرم دارد کمکم داغ میشود اما همچنان روی حرکاتم تسلط دارم ، با جمعی از پزشکان بیمارستان خودمان که در مهمانی حضور دارند مشغول حرف زدنم در لیوان نوشابهام 🔞شامپاین 🔞ریخت پارت 36: سرم همچنان داغ بود و هوای دی ماه هم برایم گرم بود چشمانم را باز میکنم که شقایق را با موهای باز و نمدار و در 🔞حین حال برهنه مقابلم میبینم .... دوباره چشمانم را میبندم ، جلوتر میآید و دست میگذارد روی شانههایم و خودش را میکشاند روی تنم . 🔞 قبل از ترک تخت🔞 چشمم خورد به بدن برهنهی شقایق ، با یادآوری رابطهی چند ساعت پیشمان🔞 اینبار محکمتر موهایم را با چنگ به عقب راندم ، رابطهی معمولی و خوبی بود اما خالی از عشق . نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
Mahsa.farzin1 ارسال شده در 16 اردیبهشت اشتراک گذاری ارسال شده در 16 اردیبهشت (ویرایش شده) 5 ساعت قبل، Mahsa.farzin1 گفته است: رمان مخرب عاشقانه پارت ۱ تا ۵۱ پارت 1: لحظهی بعد او خود گزینهی سوم را پیش رویم میگذارد و من را🔞 غرق میکند میان لبهایش 🔞. خشنتر و بی طاقتتر از همیشه است و من مثل همیشه درک میکنم و میگذارم عقب 🔞عقب هولم دهد تا برسد به تخت و صدای نفس نفس زدنهایش در اتاق پخش شود .🔞 🔞میان نفس نفس زدن هایش ناله کردم ، میان نفس نفس زدن هایم آه کشید .🔞 پارت 4: دیشب آنقدر ب🔞وی الکل🔞 میداد ؟؟ پارت 6: مردت ، شوهرت ، طلاقت داده و الان داره با یکی دیگه🔞 هرز 🔞میپره . پارت 8: شقایق سرش را به یکباره میچرخاند و 🔞نگاهم به یقهاش را نمیدانم چه تعبیر میکند که با خنده میگوید : همش ماله خودته . 🔞 پارت 12:🔞 اسکولی 🔞چیزی هستی؟؟ 🔞 .🔞 پارت 15: چشمانم را به نوبت نگاه میکند و بعد نگاهش کشیده میشود🔞 سمت لبانم ، تا نگاهم را از چشمانش به پایینتر سوق میدهم ، فاصله ی میانمان را به حداقل ممکن میرساند و چفت میکند به لبانم تمام تمنای مرا .🔞 🔞خشونت و شتاب حرکاتش را دوست دارم .... جلو میروم ؛ عقب میرود .... یک بار میچرخیم و بعد او میچسباندم به دیوار ؛ پشتم میخورد به کلید برق و تنها لامپ روشنِ در سالن هم میمیرد🔞 . 🔞جایمان را عوض میکنم ؛ انگشتانش میخزد زیر پیراهن چهارخانهام .... یقهی باز لباسش را پایینتر میکشم و دوباره و دوباره لبهایش را میبوسم ، خیره به لبهای رنگ خونش ، رویشان انگشت میکشم و مقابلشان پچ میزنم : ماله منه .🔞 🔞میبوسد لب هایم را و مثل خودم نجوا میکند این مالکیت را و من با هجوم به گردنش کشور گشایی میکنم . 🔞 🔞نفسهایم هنوز نظم نگرفته بود و جریان خون را تا پشت گوشهایم حس میکردم که زبانش را روی رگ گردنم که وحشیانه نبض میزد کشید و حرکات جادویی انگشتانش پیچ و تابی به تن خیس از عرقم نشاند .... بابت فروپاشی چند دقیقهی پیشم هنوز گیج بودم و کلمات را گم کرده بودم 🔞. 🔞با صدایی که خش افتاده بود نجوا کردم : نه .... نمیتونم .... نه . باورم نمیشد مهرانِ همیشه غاصب و حق به جانب حالا برای لذت دادن به من ، خواهش کند ؟!🔞 جلوی بسته شدن پلکهایم را نمیتوانستم بگیرم و از 🔞میان پلک.های نیمه بازم لباس هایمان را که کمی جلوتر روی هم افتاده بودند را دیدم .🔞 🔞نقشها و خطوط فرضی و تحریک کنندهای روی پهلو و شانهی برهنهام میکشید 🔞. 🔞 هوسی یک ساعته بودم برایش ؟؟🔞 پارت 18:🔞 بطریهای مشروبی🔞 🔞 مست ک🔞رده بودم که پریسا از یادم برود اما حتی برای لحظهای هم از فکرم بیرون نمیرفت پارت 24: 🔞مماس لبهایم پچ زد : عمیق نفس بکش .... نفس بکش .🔞 🔞ریتم نفسهایش را با نفسهایم تنظیم کرد ، دم میگرفت از میان بازدمهایم 🔞. 🔞لبهایش حریصانه مینشیند روی لبهایم .🔞 🔞، آن یکی دستش را میگذارد روی گردنم و بوسهاش را دوباره از سر میگیرد🔞 پارت 26: حتی از آن شب یلدایی که 🔞مست🔞 بعد از یک درگیری خیابانی رهام رساندم بیمارستان.. همه ی 🔞مستی 🔞و سرخوشیم پرید اما امشب از آن شب هم بدتر است . بدتر است که هر چه می خورم🔞 مست🔞 نمیشوم هرچند به شدت بوی🔞 الکل و عرق 🔞میدهم 🔞هر چند بوسههای داغ دیشبش چیز دیگری می گفت !!....🔞 پارت 31: 🔞آنچنان ورم کرده بود که فشار لباس زیرم بر بالا تنهام را حس میکردم . 🔞 عریان بودنم باعث بهبود جریان خون در تنم شده بود به همین خاطر از پوشیدن🔞 لباس زیر صرف نظر 🔞کردم پیراهن جلو بستهام از یقه چهار دکمه داشت که من هیچ کدامشان را نبسته بودم و 🔞بدتر آنکه لباس زیر هم تنم نبود !🔞!!.. پارت 34: این از زمانی که اومدم سه بار مستقیم بهم 🔞گفته بیا منو انجام بده 🔞.... آخه لامصب تو کلاً نیم متری ، به اختلاف قد فکر نمیکنی به جهنم 🔞، نسبت فشار بر مساحت رو چیکار میکنی ؟ 🔞 : اینو بده به دیجی وگرنه میرمُ کل دم و 🔞دستگاهشو میکنم داخلش🔞 . پارت 35: آنچنان حواسم پرت رایان بود که بی حواس لیوانی که کنار دستم بود را برداشتم و محتوایش را یکجا نوشیدم ، گلو و معدهام که آتش گرفت تازه به خودم آمدم و انگار که جسم گداختهای را در دست گرفته باشم لیوان را سریع روی میز کوباندم و دستم را عقب کشیدم ، نوشیدنی هنوز اثر نکرده داشتم توهم میزدم .... اول نگاه دلخور پریسا و بعد چشمان گریانش را دیدم .... برای خودمم احمقانه بود اما لب زدم "به خدا حواسم نبود که خوردم" .... دنبال آب یا شربت میگشتم تا حداقل طعم گس و تلخ دهانم را عوض کند که در این میان نگاهم به بطری همان نوشیدنی افتاد ، با دیدن درصد🔞 الکلش🔞 رنگ از رخم پرید !! این بطری همانی ست که رایان تمام شب لیوانش را از آن پر میکرد و حالا انگار نه انگار که به جای خون در رگ هایش🔞 الکل 🔞جریان دارد !! هوشیار و بدون حتی ذرهای تلو خوردن میرقصید !! این پسر با خود چه کرده است ؟! در لیوان نوشابهام 🔞شامپاین 🔞ریخت پارت 36: سرم همچنان داغ بود و هوای دی ماه هم برایم گرم بود چشمانم را باز میکنم که شقایق را با موهای باز و نمدار و در 🔞حین حال برهنه مقابلم میبینم .... دوباره چشمانم را میبندم ، جلوتر میآید و دست میگذارد روی شانههایم و خودش را میکشاند روی تنم . 🔞 قبل از ترک تخت🔞 چشمم خورد به بدن برهنهی شقایق ، با یادآوری رابطهی چند ساعت پیشمان🔞 اینبار محکمتر موهایم را با چنگ به عقب راندم ، رابطهی معمولی و خوبی بود اما خالی از عشق . @ زهرارمضانی🌻 @ م.مرعشی ویرایش شده 16 اردیبهشت توسط زهرارمضانی 1 نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
ارسال های توصیه شده
به گفتگو بپیوندید
هم اکنون می توانید مطلب خود را ارسال نمایید و بعداً ثبت نام کنید. اگر حساب کاربری دارید، برای ارسال با حساب کاربری خود اکنون وارد شوید .