مدیر سرپرست زهرارمضانی🌻 ارسال شده در 11 اردیبهشت مدیر سرپرست اشتراک گذاری ارسال شده در 11 اردیبهشت 🔥با سلام خدمت خوش نویسان جذاب انجمن 🔥 با مسابقه جذاب و جدید در خدمتتون هستیم 👏👏 همون جور که از اسم تاپیک هم مشخصه به برترین دیالوگ های هر هفته امتیاز داده میشه حالا شرایط این مسابقه چیه؟ الان بهتون میگم 🔸اول از همه داستان یا رمانتون باید در حال تایپ باشه ( از این آسون تر مگه داریم؟) 🔸دوم از همه دیالوگ یا مونولوگی که میذارید باید از سه خط بیشتر باشه و کمتر از هشت خط ⭕ و حالا جوایز مسابقه چیست؟! 🔶نفر اول ۸۰ امتیاز 🤘 🔶نفر دوم ۵۰ امتیاز 🤘 6 آفری از جنس فرشته! 👈 آفرودیت لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
زهرا بانو ارسال شده در 11 اردیبهشت اشتراک گذاری ارسال شده در 11 اردیبهشت (ویرایش شده) زندگی به من آموخت، هرکه بیاندیشه شمشیر زد، مرگش را جلو انداخت و هرکه وارد جنگی شد که برایش طرح و نقشهای نداشت، سر خودش را به باد داد. یک پیاله خون ویرایش شده 11 اردیبهشت توسط زهرا بانو 6 1 لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
منتقد انجمن N.H ارسال شده در 11 اردیبهشت منتقد انجمن اشتراک گذاری ارسال شده در 11 اردیبهشت (ویرایش شده) انگار در دریا، نه، نه! در اعماق اقیانوس بودم، دور و برم پر از ماهیهای رنگ و وارنگ بود. با ترس و استرس دستم را روی قلبم چنگ کردم، این قامت پری دریایی گونه، تنها حس ترس و وحشت به وجودم منتقل میکرد؛ تغییر ناگهانی زندگی عادی، رویارویی با دنیایی ناشناخته و از همه دردناک تر دوری از خانوادهام برایم بسیار سخت بود، اما خوی همیشه منطقی ام این را یک فرصت برای ماجراجویی و کشف راز افسانه ها میدانست! منولوگ رمان ماجان 🌙@ زهرارمضانی🌻 ویرایش شده 11 اردیبهشت توسط N.H ویرایش 5 1 من از هر ثانیه بی تو می ترسم! رمان جَبر سرنوشت⏳ لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
15Bita ارسال شده در 11 اردیبهشت اشتراک گذاری ارسال شده در 11 اردیبهشت (ویرایش شده) - نوجوونیم که تو خیابون ها گذشت چی، اونم درست میکنی؟! این همه سال بدبختیم رو، حسرت به دل یک عروسک که مال خود- خودم باشه رو چی؟! اونم جبران میکنی؟! کل بچگیم، حسرت به دل ی عروسک موندم، فقط یک عروسک! سخت است دختر باشی و عروسک نداشته باشی، سخت است دختر همسایه عروسک نو خود را به تو نشان بدهد و تو تنها با بغض خیرهاش شوی، میدانی؟! سخت تر آن، این است که زود بزرگ شوی، آنقدر زود، که هیچ چیز از کودکیات را به خاطر نیاوری! دیالوگ و مونولوگی از رمان گوی های سبز رنگ ویرایش شده 11 اردیبهشت توسط 15Bita 3 1 لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
Azaliya ارسال شده در 11 اردیبهشت اشتراک گذاری ارسال شده در 11 اردیبهشت (ویرایش شده) رمان آرالیا: صدای هق-هق هایش همانند تیری سکوت کوچه را میشکافت و چقدر سخت بود لبخند های دروغین! با زانو بر روی زمین سنگی کوچه فتاد؛ خون، همانند رودی خروشان از زانوانش سرچشمه گرفت و... جیغ! صحنه ای که چندی پیش نظاره گر آن بود، همانند عکسی جلوی دیدگانش نقش بست! دختر کوچکش که غرق شده در دریای خون بود؛ و...و قاتل که بود؟! او! هه، انگار که تازه به خود آمده و دریافته بودکه چه شده! آه از لوسیفری که بد موقع به روح انسان نفوذ میکند! ویرایش شده 11 اردیبهشت توسط Azaliya 3 1 لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
Narges.Sh ارسال شده در 11 اردیبهشت اشتراک گذاری ارسال شده در 11 اردیبهشت post توسط زهرارمضانی🌻 بررسی شد! "مبارکت باشه با آرزوی تلاش بیشتر" به Narges.Sh نشان " Great Support" و 80 امتیاز اعطا شد. دستانم به سانِ بید میلرزیدند، احساس سرما میکردم؛ گویا درون فریزری بزرگ و بیانتها رهایم کرده بودند. صفحهٔ گوشی خاموش شده بود و من خیره به انعکاسِ چهرهٔ وهمزدهام در سیاهیاش بودم؛ چقدر حقیر شده بودم! انگشتان خشک و پوسته شدهام، گیسوانم را در چنگ گرفته و بیاختیار، آرنجم برای از ریشه کندن این تار موها، با شدت به پایین حرکت کرد. سوزش ناگهانیِ پیچیده شده در کاسهٔ سرم، آنقدری دردناک بود که جیغم را سخاوتمندانه از بند حنجرهام فراری دهد. اشکی داغ درون کاسهٔ چشمانم لانه کرد و قطرهٔ مذاب مانندش گونه تا چانهام را به آتش کشید. اگر روانی میشدم حق داشتم نه؟! چرخشی نود درجه به پیکر نالانم دادم و گونهٔ ملتهبم را به دیوارهٔ اپن تکیه دادم؛ گرم بود! یا نکند من سرد بودم؟! مگر همین سنگ، تا چندی پیش مرهم التهاب و گرمای درونیام نبود؟! داستان اوهاموار 5 1 معمایی درآمیخته با گذشتهای دفن شده: رمان فراغبال لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
elaheh_womix ارسال شده در 12 اردیبهشت اشتراک گذاری ارسال شده در 12 اردیبهشت (ویرایش شده) post توسط زهرارمضانی🌻 بررسی شد! "مبارکت باشه با آرزوی تلاش بیشتر" به elaheh_womix نشان " Great Support" و 50 امتیاز اعطا شد. _ ما رقیبی نداریم چون خودمون در صدر جدولیم! بقیه، برای بودن با ما سر و دست میشکَنن، نه برای هم سطح شدن با ما! چون میدونن ما بزرگتر از این حرفهاییم! میدونن ما اگه ۱۰ بار شکست بخوریم، ۱۱بار از جامون بلند میشیم. برنده میشیم! همینه که مارو قدرتمند میکنه! "دیالوگی از رمان قاتلعدالتخواه" ویرایش شده 14 اردیبهشت توسط elaheh_womix 2 1 لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
مدیر سرپرست زهرارمضانی🌻 ارسال شده در 15 اردیبهشت مالک مدیر سرپرست اشتراک گذاری ارسال شده در 15 اردیبهشت برندگان اعلام شدن🔥 نفر اول خانم @ Narges.Sh که ۸۰ امتیاز خودشون را دریافت کردند و نفر دوم خانم @ elaheh_womix که ۵۰ امتیاز خودشون را دریافت کردند با آرزوی موفقیت برای خوشنویسان انجمن♥️♥️ 2 آفری از جنس فرشته! 👈 آفرودیت لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
ارسال های توصیه شده