آیدا بابایی ارسال شده در 12 اردیبهشت اشتراک گذاری ارسال شده در 12 اردیبهشت ی رمان بود دختره با پسره تو ساحل بودن بعد دختره شب تو ساحل راه میوفته قدم بزنه بعد پسره با ماشین میره دنبالش نمیدونم چی میشه دختره با پسره لج میکنه سوار نمیشه بعدشم دادو بیداد راه میندازه مامورای پلیس میان همون گشت خودمون دختره الکی میگه این مزاحم من شده مامورا هم فک میکنن واقعیه پسره رو بازداشت میکنن بعد دختره رم سوار ماشین یکی از مامورا میکنن میفرستن خونش این ی تیکه از اخرای رمان بود کسی اسم رمانو یادشه؟ 1 نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
ناظر رمان rozHi - ارسال شده در 13 اردیبهشت ناظر رمان اشتراک گذاری ارسال شده در 13 اردیبهشت 6 ساعت قبل، آیدا بابایی گفته است: ی رمان بود دختره با پسره تو ساحل بودن بعد دختره شب تو ساحل راه میوفته قدم بزنه بعد پسره با ماشین میره دنبالش نمیدونم چی میشه دختره با پسره لج میکنه سوار نمیشه بعدشم دادو بیداد راه میندازه مامورای پلیس میان همون گشت خودمون دختره الکی میگه این مزاحم من شده مامورا هم فک میکنن واقعیه پسره رو بازداشت میکنن بعد دختره رم سوار ماشین یکی از مامورا میکنن میفرستن خونش این ی تیکه از اخرای رمان بود کسی اسم رمانو یادشه؟ نه😂🙂 1 نقل قول فیلم مرگ روایت یک داستان ترسناک و مهیج با جرعه ای از حس مرگ! وقتی به این فکر میکنم که چند سال دیگه اون هاهم مثل من به طور کامل فراموش میشن آرامش ترسناکی کل وجودم رو در بر میگیره .! لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
Navesandehjavan23 ارسال شده در 16 اردیبهشت اشتراک گذاری ارسال شده در 16 اردیبهشت در ۱۴۰۱/۲/۱۲ در 18:13، آیدا بابایی گفته است: ی رمان بود دختره با پسره تو ساحل بودن بعد دختره شب تو ساحل راه میوفته قدم بزنه بعد پسره با ماشین میره دنبالش نمیدونم چی میشه دختره با پسره لج میکنه سوار نمیشه بعدشم دادو بیداد راه میندازه مامورای پلیس میان همون گشت خودمون دختره الکی میگه این مزاحم من شده مامورا هم فک میکنن واقعیه پسره رو بازداشت میکنن بعد دختره رم سوار ماشین یکی از مامورا میکنن میفرستن خونش این ی تیکه از اخرای رمان بود کسی اسم رمانو یادشه؟ نه 1 نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
مشنگ ارسال شده در 17 اردیبهشت اشتراک گذاری ارسال شده در 17 اردیبهشت در ۱۴۰۱/۲/۱۲ در 18:13، آیدا بابایی گفته است: ی رمان بود دختره با پسره تو ساحل بودن بعد دختره شب تو ساحل راه میوفته قدم بزنه بعد پسره با ماشین میره دنبالش نمیدونم چی میشه دختره با پسره لج میکنه سوار نمیشه بعدشم دادو بیداد راه میندازه مامورای پلیس میان همون گشت خودمون دختره الکی میگه این مزاحم من شده مامورا هم فک میکنن واقعیه پسره رو بازداشت میکنن بعد دختره رم سوار ماشین یکی از مامورا میکنن میفرستن خونش این ی تیکه از اخرای رمان بود کسی اسم رمانو یادشه؟ تیکه اخره پسرای مغرور دخترای شیطون از من به تو نصیحت نخونش سراسر کلیشه ابکی 1 نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
ارسال های توصیه شده
به گفتگو بپیوندید
هم اکنون می توانید مطلب خود را ارسال نمایید و بعداً ثبت نام کنید. اگر حساب کاربری دارید، برای ارسال با حساب کاربری خود اکنون وارد شوید .