منتقد انجمن N.H ارسال شده در 13 اردیبهشت منتقد انجمن اشتراک گذاری ارسال شده در 13 اردیبهشت (ویرایش شده) عنوان رمان: جبر سرنوشت ژانر: تخیلی، عاشقانه، طنز هدف: آشنایی با دنیایی که زنان در آن حکم فرما هستند! خلاصه: سرزمینی با رسم های مختلف و عجیب، رسم هایی که باعث میشود زنان حکم فرما باشند، شاهدخت این سرزمین سنتی از سر شیطنت دست به کاری میزند که نظم جهان را مختل میکند، برهم زدن نظم جهان عواقب بدی برای آنها به ارمغان میآورد، باعث میشود که پسری از دنیایی دیگر به آنجا انتقال داده شود، پسری که با این رسم ها غریبه است. مقدمه: تقدیرمان اینگونه شد، محکوم به جبر سرنوشت! هر چه که تقدیر به تصویر کشید، قسمت روی پیشانی نوشت. حسرت به دلها گشت و نفرین بر این تقدیرمان با روزگار بد سرشت! جاری در این قسمت شدی، بی انتخاب و ناگریز... محکوم به زنده ماندنی، چه خوب و بد، چه زیبا و زشت! خونی به دلها گشته و ویرانه کرده روزگار؛ روزگار در برزخی جا مانده و احساسمان آتش گرفت. اما دنیا با بودن خودسرش سامان گرفت و زیبا شد. تاپیک: رمان-جَبر-سرنوشت-nazanin-و-زهراعاشقی-کاربر-انجمن-نودهشتیا ویرایش شده 3 خرداد توسط N.H ویرایش 3 4 نقل قول من از هر ثانیه بی تو می ترسم! رمان جَبر سرنوشت⏳ لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
Ayda.r ارسال شده در 13 اردیبهشت اشتراک گذاری ارسال شده در 13 اردیبهشت جیخخخخ هایی! اول بگم که خلاصه خوب بود.. ولی از این مقدمتون خیلیییی خوشم اومد! محشر بود اسم رمان هم قشنگ بود! @ N.H @ z,asheghi 1 1 نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
منتقد انجمن N.H ارسال شده در 13 اردیبهشت مالک منتقد انجمن اشتراک گذاری ارسال شده در 13 اردیبهشت 2 دقیقه قبل، Ayda rashid گفته است: جیخخخخ هایی! اول بگم که خلاصه خوب بود.. ولی از این مقدمتون خیلیییی خوشم اومد! محشر بود @ N.H @ z,asheghi پارت اول هم بوخون😉 خلاصه هم کار بندست🤣 اما مقدمه رو زری جون نوشته😍 2 1 نقل قول من از هر ثانیه بی تو می ترسم! رمان جَبر سرنوشت⏳ لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
Ayda.r ارسال شده در 13 اردیبهشت اشتراک گذاری ارسال شده در 13 اردیبهشت 5 دقیقه قبل، N.H گفته است: پارت اول هم بوخون😉 خلاصه هم کار بندست🤣 اما مقدمه رو زری جون نوشته😍 خوندم..کمی پرش لحن داشتین! بلی بلی معلومه 1 نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
منتقد انجمن N.H ارسال شده در 13 اردیبهشت مالک منتقد انجمن اشتراک گذاری ارسال شده در 13 اردیبهشت (ویرایش شده) 38 دقیقه قبل، Ayda rashid گفته است: خوندم..کمی پرش لحن داشتین! بلی بلی معلومه جدی 🧐 من چرا ندیدم پس😶 اوه الان دیدم زهرا یه سری تغییر داده بود من دیگه نخونده بودمش😉 بوس بهت که گفتی😍 @ Ayda rashid☆ویژه☆ ویرایش شده 13 اردیبهشت توسط N.H ویرایش 1 1 نقل قول من از هر ثانیه بی تو می ترسم! رمان جَبر سرنوشت⏳ لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
_Bita_ ارسال شده در 13 اردیبهشت اشتراک گذاری ارسال شده در 13 اردیبهشت (ویرایش شده) خلاصه، در جملاتی ک پشت سر هم اومده بودن ارتباط معنایی دیده نمیشد~دنیایی سنتی با رسمهای عجیب و غریب، که شاهدخت این سر زمین از سر کنجکاوی تعادل سرنوشت رو به هم میزنه پسره هم ~(بهتره پسر داستان هم) باشه. پرش لحنم داشتی اولش ادبی بود بعد ش گفتاری شد. نقد ادامه دارد...🍃 ویرایش شده 13 اردیبهشت توسط Bita.A 1 نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
_Bita_ ارسال شده در 13 اردیبهشت اشتراک گذاری ارسال شده در 13 اردیبهشت بنظرت مدیر منتقد چرا تست قلم منو نمیخونه؟؟ حرص ادم درمیاد. اون یکی نقدم طرف اسم و خلاص و مقدمه و پارت یک رمانشو ارسال نکرده.منم این وسط میخوام رنگم عوض شه .😑 نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
منتقد انجمن N.H ارسال شده در 13 اردیبهشت مالک منتقد انجمن اشتراک گذاری ارسال شده در 13 اردیبهشت 23 دقیقه قبل، Bita.A گفته است: در خلاصه، جملاتی ک پشت سر م اومدن ارتباط معنایی دیده نمیشه~دنیایی سنتی با رسمهای عجیب و غریب، که شاهدخت این سر زمین از سر کنجکاوی تعادل سرنوشت رو به هم میزنه. دختر وارد دنیای زیرآب مگه نمیشه از هر لحاظ نمیشه بهش بگی قدیمی .عجیب غریب و ازین دست صفتا بهش تعلق میگیره~دنیایی مدرن به این سرزمین قدیمی انتقال و ادامه پسره هم ~(بهتره پسر داستان هم) باشه. پرش لحنم داشتی اولش ادبی بود بعد ش گفتاری شد. گلی این رمان جدیدمه با زهرا جون مشترکه ماجان بحثش جداست😉😉 و مدیر هم نقدتو تو گپ منتقدا فرستاده بعد تاییدش بهت میگه حتما😘 1 نقل قول من از هر ثانیه بی تو می ترسم! رمان جَبر سرنوشت⏳ لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
_Bita_ ارسال شده در 13 اردیبهشت اشتراک گذاری ارسال شده در 13 اردیبهشت عه جداست پس رمان رو خوندم نقدش میکنم .فقط نقد وسطی رد میشه ک ادیتش میزنم😜 چه خوب 😍 1 نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
زری بانو ارسال شده در 13 اردیبهشت اشتراک گذاری ارسال شده در 13 اردیبهشت 2 ساعت قبل، Ayda rashid گفته است: خوندم..کمی پرش لحن داشتین! بلی بلی معلومه حواسم نبود درستشون میکنم 2 نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
arisky ارسال شده در 14 اردیبهشت اشتراک گذاری ارسال شده در 14 اردیبهشت اوکی... خب سری قبلی بهت گفته بودم که برای نوشتن خلاصهی یک رمان فانتزی، باید اطلاعاتی از جهان ساخته شده به خواننده بدی تا بتونی از طریق جهان سازیت هم مخاطب رو جذب کنی. درسته؟ خب از اینجا به بعد خطابم نسبت به هردوتاتون هست! @ N.H @ z,asheghi خلاصهی شما چقدر اطلاعات از جهانتون داده؟ چقدر باعث شد که من یه پیش زمینه یا پیش تصوری از جهان فانتزیتون داشته باشم؟ هیچی. اینکه کاراکتر دختر داخل یه سرزمین سنتی زندگی میکنه باعث نمیشه که من بتونم جهان مورد نظر رو تصور کنم. هر چیزی میتونه سنتی به حساب بیاد؛ اما سنتی مد نظر شما چیه؟ البته حتی اگر هم بخواین توضیح بدین، اطلاعات مفیدی برای خلاصه محسوب نمیشه. زمانی که نتونین جهانتون رو به خوبی داخل خلاصه نشون بدین باعث میشه که من خواننده فکر کنم شما هیچ پردازشی روی جهان فانتزی انجام ندادین و تنها به چندتا چیز کوچیک مثل جهان سنتی، اکتفا کردین. برای یه رمان فانتزی، این فاجعه هست که جهان سازی خوبی نداشته باشه! حالا بریم سراغ اطلاعاتی که از حوادث دادین. شاهدخت این سر زمین از سر کنجکاوی تعادل سرنوشت رو به هم میزنه اینکه کاراکتر فقط از روی کنجکاوی یک کاری رو انجام بده، آماتورترین کاری هست که یک نویسنده میتونه انجام بده. زمانی که خواننده با این جمله چه در خلاصه و چه در رمان مواجه بشه، میدونین به چی فکر میکنه؟ به این فکر میکنه که نویسندهها به خودشون زحمتی برای پردازش روی پیرنگ و حادثهها ندادن و دم دستی ترین چیز رو انتخاب کردن. حتی اگر کاراکتر به صور تصادفی اون کارو انجام بده خیلی بهتر از اینه که فقط از روی کنجکاوی انجام بده. و پسری رو از دنیایی مدرن به این سرزمین قدیمی انتقال میده. ببینید، لحنتون اصلا و ابدا برای نوشتن خلاصه مناسب نیست. انگاری که فقط نوشتین تا نوشته باشین! متنتون، هیچ زیبانویسی نداره! جوری نوشتین که انگار دارید خلاصهی یه فیلمی رو برای دخترخالتون تعریف میکنید بدون اینکه سعی کنید جذبش کنید. استفاده از کلمات حالا و پسری و اینجور چیزا اصلا مناسب نوشتن خلاصه نیستن(همچنین پیشنهاد میدم ادبی بنویسید) بماند که پسره هم بیتقصیر نیست. این اطلاعات کاملا اضافی هست! از این شاخه به اون شاخه نپرین، روی یه مسیر اطلاعات بدین تا اطاعات اضافی رو وارد خلاصه نکنید. اینکه پسر بی تقصیر نیست رو هم میتونید داخل رمان بگید و الان بودنش داخل خلاصه هیچ کاری نمیکنه. حالا این دو نفر مجبورن با تقدیری که سرنوشت برای اونها رقم زده سازش کنند تقدیر و سرنوشت و سازش کردن باهاش. یه جمله کلیشهای داخل 90 درصد خلاصه های انجمن با هر ژانری میبینیم. یه ذره بیشتر تمرکز کنید و روی اطلاعاتی که میخواید از طریق جمله ها بدین، دقت کنید. وقتی فکر نکنید و نخواید بهترین چیز رو به مخاطب ارائه بذید، مغزتون دم دستی ترین جمله و کلمه رو براتون میاره. چرا که برهم زدن نظم جهان عواقب بدی رو براشون به ارمغان میاره تنها اطلاعاتی که میتونه اطلاعات خوبی محسوب بشه، همینه. توجه کنید، میتونه! یعنی اینکه الان در حال حاضر، اطلاعات خوبی محسوب نمیشه. به هم زدن نظم جهان ایده خوب و جالبی به نظر میاد؛اما،اما!برای خلاصه کافی نیست. نیازه که گسترش بدید و بیشتر توضیح بدید. به هم زدن نظم جهان باعث به وجود اومدن چه تغییرات و اتفاقاتی میشه؟ نظرتون چیه بریم یکی از خلاصه رمان های فانتزی رو باهم پردازش کنیم؟ خلاصه برای کتاب سایه خدایان هست(که اندازه مرگ دلم میخواد بخرمشㅠ-ㅠ) پس از آنکه خدایان با یکدیگر جنگیده و خود را به کام نابودی کشاندند، سرزمین ویگریث در پیامد سقوطشن درهم شکست. میدونید نویسنده چیکار کرده؟ اومده تاریخ جهانش رو نوشته و شما همین الان فهمیدین که این رمان دارای خدایانی هست که باهم خوب نیستن. حال دنیای جدیدی پا گرفته که در آن جارل¬های تشنه¬ی قدرت مرتب در نزاع با یکدیگرند و جانورانی خبیث در جنگل¬ها و کوهستان¬هایش می¬پلکند. دنیایی که در آن استخوان¬ خدایان، برای کسانی که بهاندازه کافی شجاع یا ناامیدند که به جستوجویش بروند، قدرت زیادی را فراهم خواهد کرد. ویژگی و خصوصیت های اون جهان! زمزمه¬های شروع نبردی جدید در کوهستان¬ها و آبدره¬ها پیچیده است و سرنوشت به دست سه فرد رقم می¬خورد. زنی شکارچی در مسیر هدفی پر خطر، زنی اشرافزاده که امتیازات زندگی¬اش را برای بهدست آوردن شهرت نبرد کنار زده و برده¬ای که خود را در میان گروهی از مزدوران پرآوازه به نام بلادسورن یافته و به دنبال گرفتن انتقام است. و حالا اینجا! اتفاقی که نویسنده میخواد بهش بپردازه! حادثهای که قراره کل رمان رو درگیر کنه و بعد کاراکترهای اصلی! هر سه سرنوشت دنیایی را رقم خواهند زد که بار دیگر زیر سایه¬ی خدایان قرار می¬گیرد. اگرچه مقداری این سرنوشت کلیشهای هست؛ اما جملهای برای پایان دادن خلاصه هست که درونش کلی اطلاعات هست. 1 2 نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
منتقد انجمن N.H ارسال شده در 14 اردیبهشت مالک منتقد انجمن اشتراک گذاری ارسال شده در 14 اردیبهشت 9 دقیقه قبل، arisky گفته است: اوکی... خب سری قبلی بهت گفته بودم که برای نوشتن خلاصهی یک رمان فانتزی، باید اطلاعاتی از جهان ساخته شده به خواننده بدی تا بتونی از طریق جهان سازیت هم مخاطب رو جذب کنی. درسته؟ خب از اینجا به بعد خطابم نسبت به هردوتاتون هست! @ N.H @ z,asheghi خلاصهی شما چقدر اطلاعات از جهانتون داده؟ چقدر باعث شد که من یه پیش زمینه یا پیش تصوری از جهان فانتزیتون داشته باشم؟ هیچی. اینکه کاراکتر دختر داخل یه سرزمین سنتی زندگی میکنه باعث نمیشه که من بتونم جهان مورد نظر رو تصور کنم. هر چیزی میتونه سنتی به حساب بیاد؛ اما سنتی مد نظر شما چیه؟ البته حتی اگر هم بخواین توضیح بدین، اطلاعات مفیدی برای خلاصه محسوب نمیشه. زمانی که نتونین جهانتون رو به خوبی داخل خلاصه نشون بدین باعث میشه که من خواننده فکر کنم شما هیچ پردازشی روی جهان فانتزی انجام ندادین و تنها به چندتا چیز کوچیک مثل جهان سنتی، اکتفا کردین. برای یه رمان فانتزی، این فاجعه هست که جهان سازی خوبی نداشته باشه! حالا بریم سراغ اطلاعاتی که از حوادث دادین. شاهدخت این سر زمین از سر کنجکاوی تعادل سرنوشت رو به هم میزنه اینکه کاراکتر فقط از روی کنجکاوی یک کاری رو انجام بده، آماتورترین کاری هست که یک نویسنده میتونه انجام بده. زمانی که خواننده با این جمله چه در خلاصه و چه در رمان مواجه بشه، میدونین به چی فکر میکنه؟ به این فکر میکنه که نویسندهها به خودشون زحمتی برای پردازش روی پیرنگ و حادثهها ندادن و دم دستی ترین چیز رو انتخاب کردن. حتی اگر کاراکتر به صور تصادفی اون کارو انجام بده خیلی بهتر از اینه که فقط از روی کنجکاوی انجام بده. و پسری رو از دنیایی مدرن به این سرزمین قدیمی انتقال میده. ببینید، لحنتون اصلا و ابدا برای نوشتن خلاصه مناسب نیست. انگاری که فقط نوشتین تا نوشته باشین! متنتون، هیچ زیبانویسی نداره! جوری نوشتین که انگار دارید خلاصهی یه فیلمی رو برای دخترخالتون تعریف میکنید بدون اینکه سعی کنید جذبش کنید. استفاده از کلمات حالا و پسری و اینجور چیزا اصلا مناسب نوشتن خلاصه نیستن(همچنین پیشنهاد میدم ادبی بنویسید) بماند که پسره هم بیتقصیر نیست. این اطلاعات کاملا اضافی هست! از این شاخه به اون شاخه نپرین، روی یه مسیر اطلاعات بدین تا اطاعات اضافی رو وارد خلاصه نکنید. اینکه پسر بی تقصیر نیست رو هم میتونید داخل رمان بگید و الان بودنش داخل خلاصه هیچ کاری نمیکنه. حالا این دو نفر مجبورن با تقدیری که سرنوشت برای اونها رقم زده سازش کنند تقدیر و سرنوشت و سازش کردن باهاش. یه جمله کلیشهای داخل 90 درصد خلاصه های انجمن با هر ژانری میبینیم. یه ذره بیشتر تمرکز کنید و روی اطلاعاتی که میخواید از طریق جمله ها بدین، دقت کنید. وقتی فکر نکنید و نخواید بهترین چیز رو به مخاطب ارائه بذید، مغزتون دم دستی ترین جمله و کلمه رو براتون میاره. چرا که برهم زدن نظم جهان عواقب بدی رو براشون به ارمغان میاره تنها اطلاعاتی که میتونه اطلاعات خوبی محسوب بشه، همینه. توجه کنید، میتونه! یعنی اینکه الان در حال حاضر، اطلاعات خوبی محسوب نمیشه. به هم زدن نظم جهان ایده خوب و جالبی به نظر میاد؛اما،اما!برای خلاصه کافی نیست. نیازه که گسترش بدید و بیشتر توضیح بدید. به هم زدن نظم جهان باعث به وجود اومدن چه تغییرات و اتفاقاتی میشه؟ نظرتون چیه بریم یکی از خلاصه رمان های فانتزی رو باهم پردازش کنیم؟ خلاصه برای کتاب سایه خدایان هست(که اندازه مرگ دلم میخواد بخرمشㅠ-ㅠ) پس از آنکه خدایان با یکدیگر جنگیده و خود را به کام نابودی کشاندند، سرزمین ویگریث در پیامد سقوطشن درهم شکست. میدونید نویسنده چیکار کرده؟ اومده تاریخ جهانش رو نوشته و شما همین الان فهمیدین که این رمان دارای خدایانی هست که باهم خوب نیستن. حال دنیای جدیدی پا گرفته که در آن جارل¬های تشنه¬ی قدرت مرتب در نزاع با یکدیگرند و جانورانی خبیث در جنگل¬ها و کوهستان¬هایش می¬پلکند. دنیایی که در آن استخوان¬ خدایان، برای کسانی که بهاندازه کافی شجاع یا ناامیدند که به جستوجویش بروند، قدرت زیادی را فراهم خواهد کرد. ویژگی و خصوصیت های اون جهان! زمزمه¬های شروع نبردی جدید در کوهستان¬ها و آبدره¬ها پیچیده است و سرنوشت به دست سه فرد رقم می¬خورد. زنی شکارچی در مسیر هدفی پر خطر، زنی اشرافزاده که امتیازات زندگی¬اش را برای بهدست آوردن شهرت نبرد کنار زده و برده¬ای که خود را در میان گروهی از مزدوران پرآوازه به نام بلادسورن یافته و به دنبال گرفتن انتقام است. و حالا اینجا! اتفاقی که نویسنده میخواد بهش بپردازه! حادثهای که قراره کل رمان رو درگیر کنه و بعد کاراکترهای اصلی! هر سه سرنوشت دنیایی را رقم خواهند زد که بار دیگر زیر سایه¬ی خدایان قرار می¬گیرد. اگرچه مقداری این سرنوشت کلیشهای هست؛ اما جملهای برای پایان دادن خلاصه هست که درونش کلی اطلاعات هست. مرسی مرسی گلی بابت این اطلاعات مفید و قشنگت😍😍 سعی میکنم درستش کنم بوس بهت 😘 مرسی بابت وقتی که گذاشتی 🤗🥰 1 1 نقل قول من از هر ثانیه بی تو می ترسم! رمان جَبر سرنوشت⏳ لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
زری بانو ارسال شده در 14 اردیبهشت اشتراک گذاری ارسال شده در 14 اردیبهشت 1 ساعت قبل، arisky گفته است: اوکی... خب سری قبلی بهت گفته بودم که برای نوشتن خلاصهی یک رمان فانتزی، باید اطلاعاتی از جهان ساخته شده به خواننده بدی تا بتونی از طریق جهان سازیت هم مخاطب رو جذب کنی. درسته؟ خب از اینجا به بعد خطابم نسبت به هردوتاتون هست! @ N.H @ z,asheghi خلاصهی شما چقدر اطلاعات از جهانتون داده؟ چقدر باعث شد که من یه پیش زمینه یا پیش تصوری از جهان فانتزیتون داشته باشم؟ هیچی. اینکه کاراکتر دختر داخل یه سرزمین سنتی زندگی میکنه باعث نمیشه که من بتونم جهان مورد نظر رو تصور کنم. هر چیزی میتونه سنتی به حساب بیاد؛ اما سنتی مد نظر شما چیه؟ البته حتی اگر هم بخواین توضیح بدین، اطلاعات مفیدی برای خلاصه محسوب نمیشه. زمانی که نتونین جهانتون رو به خوبی داخل خلاصه نشون بدین باعث میشه که من خواننده فکر کنم شما هیچ پردازشی روی جهان فانتزی انجام ندادین و تنها به چندتا چیز کوچیک مثل جهان سنتی، اکتفا کردین. برای یه رمان فانتزی، این فاجعه هست که جهان سازی خوبی نداشته باشه! حالا بریم سراغ اطلاعاتی که از حوادث دادین. شاهدخت این سر زمین از سر کنجکاوی تعادل سرنوشت رو به هم میزنه اینکه کاراکتر فقط از روی کنجکاوی یک کاری رو انجام بده، آماتورترین کاری هست که یک نویسنده میتونه انجام بده. زمانی که خواننده با این جمله چه در خلاصه و چه در رمان مواجه بشه، میدونین به چی فکر میکنه؟ به این فکر میکنه که نویسندهها به خودشون زحمتی برای پردازش روی پیرنگ و حادثهها ندادن و دم دستی ترین چیز رو انتخاب کردن. حتی اگر کاراکتر به صور تصادفی اون کارو انجام بده خیلی بهتر از اینه که فقط از روی کنجکاوی انجام بده. و پسری رو از دنیایی مدرن به این سرزمین قدیمی انتقال میده. ببینید، لحنتون اصلا و ابدا برای نوشتن خلاصه مناسب نیست. انگاری که فقط نوشتین تا نوشته باشین! متنتون، هیچ زیبانویسی نداره! جوری نوشتین که انگار دارید خلاصهی یه فیلمی رو برای دخترخالتون تعریف میکنید بدون اینکه سعی کنید جذبش کنید. استفاده از کلمات حالا و پسری و اینجور چیزا اصلا مناسب نوشتن خلاصه نیستن(همچنین پیشنهاد میدم ادبی بنویسید) بماند که پسره هم بیتقصیر نیست. این اطلاعات کاملا اضافی هست! از این شاخه به اون شاخه نپرین، روی یه مسیر اطلاعات بدین تا اطاعات اضافی رو وارد خلاصه نکنید. اینکه پسر بی تقصیر نیست رو هم میتونید داخل رمان بگید و الان بودنش داخل خلاصه هیچ کاری نمیکنه. حالا این دو نفر مجبورن با تقدیری که سرنوشت برای اونها رقم زده سازش کنند تقدیر و سرنوشت و سازش کردن باهاش. یه جمله کلیشهای داخل 90 درصد خلاصه های انجمن با هر ژانری میبینیم. یه ذره بیشتر تمرکز کنید و روی اطلاعاتی که میخواید از طریق جمله ها بدین، دقت کنید. وقتی فکر نکنید و نخواید بهترین چیز رو به مخاطب ارائه بذید، مغزتون دم دستی ترین جمله و کلمه رو براتون میاره. چرا که برهم زدن نظم جهان عواقب بدی رو براشون به ارمغان میاره تنها اطلاعاتی که میتونه اطلاعات خوبی محسوب بشه، همینه. توجه کنید، میتونه! یعنی اینکه الان در حال حاضر، اطلاعات خوبی محسوب نمیشه. به هم زدن نظم جهان ایده خوب و جالبی به نظر میاد؛اما،اما!برای خلاصه کافی نیست. نیازه که گسترش بدید و بیشتر توضیح بدید. به هم زدن نظم جهان باعث به وجود اومدن چه تغییرات و اتفاقاتی میشه؟ نظرتون چیه بریم یکی از خلاصه رمان های فانتزی رو باهم پردازش کنیم؟ خلاصه برای کتاب سایه خدایان هست(که اندازه مرگ دلم میخواد بخرمشㅠ-ㅠ) پس از آنکه خدایان با یکدیگر جنگیده و خود را به کام نابودی کشاندند، سرزمین ویگریث در پیامد سقوطشن درهم شکست. میدونید نویسنده چیکار کرده؟ اومده تاریخ جهانش رو نوشته و شما همین الان فهمیدین که این رمان دارای خدایانی هست که باهم خوب نیستن. حال دنیای جدیدی پا گرفته که در آن جارل¬های تشنه¬ی قدرت مرتب در نزاع با یکدیگرند و جانورانی خبیث در جنگل¬ها و کوهستان¬هایش می¬پلکند. دنیایی که در آن استخوان¬ خدایان، برای کسانی که بهاندازه کافی شجاع یا ناامیدند که به جستوجویش بروند، قدرت زیادی را فراهم خواهد کرد. ویژگی و خصوصیت های اون جهان! زمزمه¬های شروع نبردی جدید در کوهستان¬ها و آبدره¬ها پیچیده است و سرنوشت به دست سه فرد رقم می¬خورد. زنی شکارچی در مسیر هدفی پر خطر، زنی اشرافزاده که امتیازات زندگی¬اش را برای بهدست آوردن شهرت نبرد کنار زده و برده¬ای که خود را در میان گروهی از مزدوران پرآوازه به نام بلادسورن یافته و به دنبال گرفتن انتقام است. و حالا اینجا! اتفاقی که نویسنده میخواد بهش بپردازه! حادثهای که قراره کل رمان رو درگیر کنه و بعد کاراکترهای اصلی! هر سه سرنوشت دنیایی را رقم خواهند زد که بار دیگر زیر سایه¬ی خدایان قرار می¬گیرد. اگرچه مقداری این سرنوشت کلیشهای هست؛ اما جملهای برای پایان دادن خلاصه هست که درونش کلی اطلاعات هست. ممنون گلم حتما تو نوشتن خلاصه سعی میکنیم از اطلاعاتی که دادی استفاده کنیم مورد دیگه تو پارت یا مقدمه نبود؟ 1 نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
arisky ارسال شده در 14 اردیبهشت اشتراک گذاری ارسال شده در 14 اردیبهشت 36 دقیقه قبل، z,asheghi گفته است: ممنون گلم حتما تو نوشتن خلاصه سعی میکنیم از اطلاعاتی که دادی استفاده کنیم مورد دیگه تو پارت یا مقدمه نبود؟ فقط خلاصه رو نقد کردم 1 نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
منتقد انجمن N.H ارسال شده در 14 اردیبهشت مالک منتقد انجمن اشتراک گذاری ارسال شده در 14 اردیبهشت 40 دقیقه قبل، z,asheghi گفته است: ممنون گلم حتما تو نوشتن خلاصه سعی میکنیم از اطلاعاتی که دادی استفاده کنیم مورد دیگه تو پارت یا مقدمه نبود؟ آرمیتا فقط خلاصه نقد میکنه😂 1 نقل قول من از هر ثانیه بی تو می ترسم! رمان جَبر سرنوشت⏳ لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
زری بانو ارسال شده در 14 اردیبهشت اشتراک گذاری ارسال شده در 14 اردیبهشت 1 ساعت قبل، N.H گفته است: آرمیتا فقط خلاصه نقد میکنه😂 آها نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
nina4011 ارسال شده در 3 خرداد اشتراک گذاری ارسال شده در 3 خرداد رمانتون بسی جذابه. من تخیلی دوست ندارم ولی اینو واقعا دوست داشتم به نظرم جذاب بود. فقط تو پارت یک و دو یکم پرش لحن داشتین. مثل: میذاشتم که باید می شد میگذاشتم. یا خودشون که میشد خودشان. یه چند جا هم بود که البته اشکالات نیم فاصله ست. مثل: جا به جا که باید باشه جابهجا یا رو به رو که باید باشه روبهرو. درکل رمانتون جذابه و دنبالش کردم. امیدوارم هر دو موفق باشید و قلمتون مانا ❤️ @ زری بانو @ N.H 1 نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
منتقد انجمن N.H ارسال شده در 3 خرداد مالک منتقد انجمن اشتراک گذاری ارسال شده در 3 خرداد 12 دقیقه قبل، nina4011 گفته است: رمانتون بسی جذابه. من تخیلی دوست ندارم ولی اینو واقعا دوست داشتم به نظرم جذاب بود. فقط تو پارت یک و دو یکم پرش لحن داشتین. مثل: میذاشتم که باید می شد میگذاشتم. یا خودشون که میشد خودشان. یه چند جا هم بود که البته اشکالات نیم فاصله ست. مثل: جا به جا که باید باشه جابهجا یا رو به رو که باید باشه روبهرو. درکل رمانتون جذابه و دنبالش کردم. امیدوارم هر دو موفق باشید و قلمتون مانا ❤️ @ زری بانو @ N.H ممنونمم عزیزم بابت وقتی که گذاشتی 😍 دو پارت اول لحنش محاوره بود، بعد تغییر دادیم به خاطر همین جا موندن احتمالا😉 مرسی بابت یاد آوریت🥰 2 نقل قول من از هر ثانیه بی تو می ترسم! رمان جَبر سرنوشت⏳ لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
nina4011 ارسال شده در 3 خرداد اشتراک گذاری ارسال شده در 3 خرداد هم اکنون، N.H گفته است: ممنونمم عزیزم بابت وقتی که گذاشتی 😍 دو پارت اول لحنش محاوره بود، بعد تغییر دادیم به خاطر همین جا موندن احتمالا😉 مرسی بابت یاد آوریت🥰 خواهش عشقم😘 1 نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
mahdi TEIMOURI.Zz ارسال شده در 4 خرداد mahdi اشتراک گذاری ارسال شده در 4 خرداد سلام به دخترای دوست داشتنی! جفت تون دوتا لعنتی خوش قلمین چی بگم بهتون😂😂😂 ولی جنبه ی پیشنهاد بزنین تو کار تراژدی،اجتماعی من با تخیلی حال نمی کنم. ببخشیدا 😐😊😉😂 اما جالبی مقدمه بود یا خلاصه رد نمی دونم دقیق نوشتین سرزمین قراره با شاهدخت ها اداره بشه،این جا بدلم نشست.😍😍 یعنی سرزمینی که زن ها اداره ش کنن چه بشه😂 خب برین زودتر بنویسن با شش پارت چیزی زیادی نیس واسه نقد پیش تر که رفتین میام می نقدیتون🌷🌷🌷 1 نقل قول https://forum.98ia2.ir/topic/5860-رمـان-فیــک-زهــرا-تیمــوری/ لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
منتقد انجمن N.H ارسال شده در 4 خرداد مالک منتقد انجمن اشتراک گذاری ارسال شده در 4 خرداد 10 دقیقه قبل، TEIMOURI.Zz گفته است: سلام به دخترای دوست داشتنی! جفت تون دوتا لعنتی خوش قلمین چی بگم بهتون😂😂😂 ولی جنبه ی پیشنهاد بزنین تو کار تراژدی،اجتماعی من با تخیلی حال نمی کنم. ببخشیدا 😐😊😉😂 اما جالبی مقدمه بود یا خلاصه رد نمی دونم دقیق نوشتین سرزمین قراره با شاهدخت ها اداره بشه،این جا بدلم نشست.😍😍 یعنی سرزمینی که زن ها اداره ش کنن چه بشه😂 خب برین زودتر بنویسن با شش پارت چیزی زیادی نیس واسه نقد پیش تر که رفتین میام می نقدیتون🌷🌷🌷 مرسی بابت انرژیت😍😍 بله بله حکومت در دست خانوماست😌 من این رمانو خیلی دوست دارم به خاطر همین دوست دارم همش بنویسمش تا به جاهای خوب خوب برسیمم😂 ایشالا در آینده شاید تراژدی نوشتمم😉😂 1 1 نقل قول من از هر ثانیه بی تو می ترسم! رمان جَبر سرنوشت⏳ لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
زری بانو ارسال شده در 5 خرداد اشتراک گذاری ارسال شده در 5 خرداد 17 ساعت قبل، TEIMOURI.Zz گفته است: سلام به دخترای دوست داشتنی! جفت تون دوتا لعنتی خوش قلمین چی بگم بهتون😂😂😂 ولی جنبه ی پیشنهاد بزنین تو کار تراژدی،اجتماعی من با تخیلی حال نمی کنم. ببخشیدا 😐😊😉😂 اما جالبی مقدمه بود یا خلاصه رد نمی دونم دقیق نوشتین سرزمین قراره با شاهدخت ها اداره بشه،این جا بدلم نشست.😍😍 یعنی سرزمینی که زن ها اداره ش کنن چه بشه😂 خب برین زودتر بنویسن با شش پارت چیزی زیادی نیس واسه نقد پیش تر که رفتین میام می نقدیتون🌷🌷🌷 من رمان دیگه ام اجتماعی هست پس برو اونم بخون😂😂 نظر همه برامون قابل احترامه😌💛 بله دیگه این همه مردا حکومت کردن یه بارم زنا حاکم میشن😜 نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
mahdi TEIMOURI.Zz ارسال شده در 5 خرداد mahdi اشتراک گذاری ارسال شده در 5 خرداد 7 دقیقه قبل، زری بانو گفته است: من رمان دیگه ام اجتماعی هست پس برو اونم بخون😂😂 نظر همه برامون قابل احترامه😌💛 بله دیگه این همه مردا حکومت کردن یه بارم زنا حاکم میشن😜 فیک بقولی میقولم😂😂😂تو نویسنده ی سودای ماهپاره ای؟ نقل قول https://forum.98ia2.ir/topic/5860-رمـان-فیــک-زهــرا-تیمــوری/ لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
زری بانو ارسال شده در 5 خرداد اشتراک گذاری ارسال شده در 5 خرداد 4 ساعت قبل، TEIMOURI.Zz گفته است: فیک بقولی میقولم😂😂😂تو نویسنده ی سودای ماهپاره ای؟ عه اینو من چرا ندیده بودم اوهوم درسته خودمم 1 نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
آوای خیس ارسال شده در شنبه در ۰۲:۱۰ اشتراک گذاری ارسال شده در شنبه در ۰۲:۱۰ سلام به نویسنده های عزیز🦋 توی همه قصه هایی که من خوندم این مرد ها بودن که حکومت میکردن و اینکه الان رمانی وجود داره که خلاف این موضوع باشه خیلی متفاوت و جذابه و همین متفاوت بودن باعث جذب خواننده میشه✨😍 من خیلی دوست داشتم توی این پارت ها کمی از همسر ملکه بخونم اما هیچ اثری از اون نبود🧐 بی صبرانه منتظرم تا توی پارت های آینده راجبش بدونم. توی پارت های ابتدایی بعضی جاها نقص های بسیار کوچیکی داشت که الان من سه تا رو میگم که درست کنید. پارت دو خواستم به سمت ..... برگردم و ازش بخواهم که همراهی ام کند. و از او بخواهم که... پارت یک روی پاهایم یکم خم شده و دستم را داخل خزهای نرمش به حرکت درآوردم. روی پاهایم کمی خم شده... پارت یک دست هایم رو مشت کرده و آب گلویم را قورت دادم. دست هایم را مشت کرده... من همینا یادم بود که بگم عزیزان تا درست کنید. قلم تون هم که قوی بود💫 و در آخر بگم که خیلی قشنگ بود و من حقیقتا دوستش داشتم و انتظار هر چیزی رو داشتم به غیر از یه دختر شیطون و یه پسر ترسو و دنیایی که برخلاف همهی اون چیزیه که ما خوندیم و شاهدش بودیم😍 واقعا خیلی خوب شد که یه همچین داستان قشنگی نوشتید🧡🦋 موفق باشید. @ زری بانو @ N.H 1 نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
ارسال های توصیه شده
به گفتگو بپیوندید
هم اکنون می توانید مطلب خود را ارسال نمایید و بعداً ثبت نام کنید. اگر حساب کاربری دارید، برای ارسال با حساب کاربری خود اکنون وارد شوید .