Marzeih ارسال شده در 19 اردیبهشت اشتراک گذاری ارسال شده در 19 اردیبهشت (ویرایش شده) به نام خدایی که قلم را آفرید. رمان : ماه شبهای تارم 🌙 به قلم : مرضیه محمدزاده فصل اول 📖 ⛓️متن رمان : او فرشتهای بود با جهنمی درون چشمانش . . . ! مقدمه : [°- دلم میخواد با چشام عکسی ازت بگیرم که به هرجا نگاه میکنم یک نسخه از تو کنارش باشه. دقیقا مثل دیالوگ نوید محمدزاده: - ‹ آدم دوستداره همینجوری بشینه جلوت، زل بزنه بهت غرقبشه توت :)!'🌱° با حرص به جون شیرینی و میوه جلوم افتادم و گازی به خیار زدم . - آرومتر دختر الان خفهمیشی. با دهن پر همونطور که میجویدم گفتم: - تو نمیخواد نگرانباشی، پریجون گاز دیگهای به خیار زدم که گفت: - خاک تو سرت همه دارن نگاهمون میکنن، یکم آدم باش! دلارام به دور و برم نگاه کردم، چشمم خورد به دافهای اون طرف که داشتن با خنده نگاهمون میکردن، وات دِفاز؛ چشم غرهای بهشون رفتم و سرگرم خوردنم شدم . پری که هی از بازوم نیشگون میگرفت با حرص زد زیر دستم و ظرف میوه و شیرینیم افتاد رو زمین، افسردگی بعد زایمان گرفتم . چشمهام رو ریزکردم و با اخم رو گرفتم سمتش که دیدم باز اون پسر دافها دارن نگام میکنن، فشی زیر لب نثار پری کردم. - احیاناً من فیلم کمدیام که نگام میکنن و میخندن - آره تو که خیلی چشمم خورد به ۳ تا مرد جذاب که یکیشون با اون چشاش منو محو خودش کرد. انگار خدا نیمه گمشدم رو تیکه- تیکه کرده که من هرکی رو میبینم عاشقش میشم. انگار سنگینی نگاهم رو متوجه شد که روش سمتم داد . اخم بین ابروهاش بود که جذابترش کردهبود؛ نگاه گذرایی بهم کرد و روشو اونور کرد . مردک عنتر فکرکرده خیلیم خوشگله قیافه میگیره. با حرص به جون شیرینی و میوه جلوم افتادم و گازی به خیار زدم . -آروم تر دختر الان خفه میشی بادهن پر همون طور که میجویدم گفتم: + تو نمیخواد نگران باشی پری جون گاز دیگه ای به خیار زدم که گفت : - خاک توسرت همه دارن نگامون میکنم یکم آدم باش دلارام به دور و برم نگاه کردم چشمم خورد به داف های اون طرف که داشتن با خنده نگامون میکردن وات دفاز چشم غزه ای بهشون رفتمو سرگرم خوردنم شدم . پری که هی از بازوم نیشگون میگرفت با حرص زد زیر دستمو ظرف میوه و شیرینیم افتاد رو زمین افسردگی بعد زایمان گرفتم . چشمامو ریز کردم و با اخم رومو گرفتم سمتش که دیدم باز اون پسر داف ها دارن نگام میکنن فشی زیر لب نثار پری کردمو . + احیاناً من فیلم کمدی ام که نگام میکنن و میخندن - اره تو که خیلی چشمم خورد به ۳ تا مرد جذاب که یکیشون با اون چشاش منو محو خودش کرد. انگار خدا نیمه گمشدمو تیکه تیکه کرده که من هرکیو میبینم عاشقش میشم . انگار سنگینی نگاهمو متوجه شد که روش سمتم داد . اخم بین ابروهایش غلیظ تر شد و بهم نگاه گذرا کرد . مذک عنتر فک کرده خیلیم خوشگله قیافه میگیره ولی من . ابزارک span ویراستار: @ Asali _mA @ همکار ویراستار♥️ ناظر: @ TARANEH.M ویرایش شده 23 اردیبهشت توسط Marzeih ویراستار 3 نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
مدیر راهنما ارسال شده در 21 اردیبهشت اشتراک گذاری ارسال شده در 21 اردیبهشت سلام خدمت شما نويسنده ي گرامی، ضمن سپاس از انتخاب شما، ورودتان را خیر مقدم میگوییم ➖➖➖➖➖ قبل از شروع رمان لطفا قوانین رمان نویسی نودهشتیا رو مطالعه کنید، لینک تاپیک: https://forum.98ia2.ir/topic/6513-قوانین-تایپ-رمان-پیش-از-نوشتن-مطالعه-شود/?do=getNewComment چنان چه علاقه ای مبنی بر آشنایی بیشتر با قواعد رمان نویسی دارید؛ به این تالار مراجعه کنید:👇 https://forum.98ia2.ir/forum/17-آموزش-نویسندگی/ ➖➖➖➖➖ انجمن نودهشتیا در صدد بر آمده که رمان شما بی هیچ عیب و نقصی اصلاح گردد پس یک ویراستار همراه و یک راهنمای اولیه، برای شما در نظر گرفته ایم. @مدیر راهنما @مدیر منتقد @مدیر ویراستار به نکات زیر توجه کنید:👇 1. از نوشتن کلمات ممنوعه و هرگونه متن که موجب نقض اسلام شود، به شدت خوداری کنید. 2. قبل از ارسال پارت خود، یک دور مطالعه کنید و اشکالات نگارشی و املایی را رفع کنید. 3. از پرداختن به موضوع های کلیشه ای تا جایی که ممکن است دوری کنید. 4. پس از ارسال هر پارت، جهت ویرایش، به ویراستار خود اطلاع دهید. 5. اگر در بخشی از رمان نیاز مند کمک هستید، در تالار اتاق فکر نویسندگان تاپیک زده تا مدیران به هم اندیشی شما رسیدگی کنند. ➖➖➖➖➖ درخشیدن و موفقیت را برای شما آرزومندیم. رضایت شما نویسنده ی فهیم موجب افتخار ماست. ✅اکنون رمان شما مورد تایید ما گردیده و قادر به پارت گذاری هستید.✅ 🌹قلمتون مانا، یا علی.🌹 "تیم مدیریت نودهشتیا" نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
Marzeih ارسال شده در 23 اردیبهشت مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 23 اردیبهشت در ۱۴۰۱/۲/۱۹ در 21:14، Marzeih گفته است: به نام خدایی که قلم را آفرید. رمان : ماه شبهای تارم 🌙 به قلم : مرضیه محمدزاده فصل اول 📖 ⛓️متن رمان : او فرشتهای بود با جهنمی درون چشمانش . . . ! مقدمه : [°- دلم میخواد با چشام عکسی ازت بگیرم که به هرجا نگاه میکنم یک نسخه از تو کنارش باشه. دقیقا مثل دیالوگ نوید محمدزاده: - ‹ آدم دوستداره همینجوری بشینه جلوت، زل بزنه بهت غرقبشه توت :)!'🌱° با حرص به جون شیرینی و میوه جلوم افتادم و گازی به خیار زدم . - آرومتر دختر الان خفهمیشی. با دهن پر همونطور که میجویدم گفتم: - تو نمیخواد نگرانباشی، پریجون گاز دیگهای به خیار زدم که گفت: - خاک تو سرت همه دارن نگاهمون میکنن، یکم آدم باش! دلارام به دور و برم نگاه کردم، چشمم خورد به دافهای اون طرف که داشتن با خنده نگاهمون میکردن، وات دِفاز؛ چشم غرهای بهشون رفتم و سرگرم خوردنم شدم . پری که هی از بازوم نیشگون میگرفت با حرص زد زیر دستم و ظرف میوه و شیرینیم افتاد رو زمین، افسردگی بعد زایمان گرفتم . چشمهام رو ریزکردم و با اخم رو گرفتم سمتش که دیدم باز اون پسر دافها دارن نگام میکنن، فشی زیر لب نثار پری کردم. - احیاناً من فیلم کمدیام که نگام میکنن و میخندن - آره تو که خیلی چشمم خورد به ۳ تا مرد جذاب که یکیشون با اون چشاش منو محو خودش کرد. انگار خدا نیمه گمشدم رو تیکه- تیکه کرده که من هرکی رو میبینم عاشقش میشم. انگار سنگینی نگاهم رو متوجه شد که روش سمتم داد . اخم بین ابروهاش بود که جذابترش کردهبود؛ نگاه گذرایی بهم کرد و روشو اونور کرد . مردک عنتر فکرکرده خیلیم خوشگله قیافه میگیره. ابزارک span ویراستار: @ Asali _mA @ همکار ویراستار♥️ ناظر: @ TARANEH.M نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
Marzeih ارسال شده در 23 اردیبهشت مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 23 اردیبهشت در ۱۴۰۱/۲/۲۰ در 00:41، مدیر راهنما گفته است: سلام خدمت شما نويسنده ي گرامی، ضمن سپاس از انتخاب شما، ورودتان را خیر مقدم میگوییم ➖➖➖➖➖ قبل از شروع رمان لطفا قوانین رمان نویسی نودهشتیا رو مطالعه کنید، لینک تاپیک: https://forum.98ia2.ir/topic/6513-قوانین-تایپ-رمان-پیش-از-نوشتن-مطالعه-شود/?do=getNewComment چنان چه علاقه ای مبنی بر آشنایی بیشتر با قواعد رمان نویسی دارید؛ به این تالار مراجعه کنید:👇 https://forum.98ia2.ir/forum/17-آموزش-نویسندگی/ ➖➖➖➖➖ انجمن نودهشتیا در صدد بر آمده که رمان شما بی هیچ عیب و نقصی اصلاح گردد پس یک ویراستار همراه و یک راهنمای اولیه، برای شما در نظر گرفته ایم. @مدیر راهنما @مدیر منتقد @مدیر ویراستار به نکات زیر توجه کنید:👇 1. از نوشتن کلمات ممنوعه و هرگونه متن که موجب نقض اسلام شود، به شدت خوداری کنید. 2. قبل از ارسال پارت خود، یک دور مطالعه کنید و اشکالات نگارشی و املایی را رفع کنید. 3. از پرداختن به موضوع های کلیشه ای تا جایی که ممکن است دوری کنید. 4. پس از ارسال هر پارت، جهت ویرایش، به ویراستار خود اطلاع دهید. 5. اگر در بخشی از رمان نیاز مند کمک هستید، در تالار اتاق فکر نویسندگان تاپیک زده تا مدیران به هم اندیشی شما رسیدگی کنند. ➖➖➖➖➖ درخشیدن و موفقیت را برای شما آرزومندیم. رضایت شما نویسنده ی فهیم موجب افتخار ماست. ✅اکنون رمان شما مورد تایید ما گردیده و قادر به پارت گذاری هستید.✅ 🌹قلمتون مانا، یا علی.🌹 "تیم مدیریت نودهشتیا" سلام ببخشید برای گذاشتن پارت بعدی باید همون نوشته اول مو که ارسال کردم ویرایش بدم بعد بزارم و ذخیره کنم؟ یا نه موضوع جدید ایجاد کنم؟ نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
ارسال های توصیه شده
به گفتگو بپیوندید
هم اکنون می توانید مطلب خود را ارسال نمایید و بعداً ثبت نام کنید. اگر حساب کاربری دارید، برای ارسال با حساب کاربری خود اکنون وارد شوید .