Sajedeh_vatankhah ارسال شده در 22 اردیبهشت اشتراک گذاری ارسال شده در 22 اردیبهشت (ویرایش شده) (به نام خداوند بخشنده ومهربان) اسم رمان :چرخ روزگار نویسنده :ساجده وطن خواه ژانر : پلیسی، جنایی، عاشقانه، اجتماعی، غمگین خلاصه :مدت ها بود که صدای گذر زمان را احساس نمی کرد ودر میان آن همه مصیبت ناگهان خود را گم کرده ولی روزگار بازی جدیدی به راه انداخته بود اما او همچو آهویی گریز پا از وضعیت فعلی خود قصد فرار داشت وتقلای رهایی میکرد آیا این عشق نافرجام اورا رها می کرد؟ آیا باید این احساس جدید را کنار میزد؟ برایش سوال بود به کدامین گناه بازیچه روزگار شده بود احساسی ک باآن همه چیز خودرا از دست داد اما! دریک ان همه چیز تغییر کرد همانند:رودی پرجریان ک همه گذشته را باخود برد وفقط اثار آن ماند. مقدمه : در این بازار نامردی به دنبال چه میگردی؟ نمی یابی نشان هرگز تواز عشق جوانمردی! برو بگذر از این بازار ازاین مستی و طنازی اگر چون کوه باشی دراین دنیا تومی بازی ویراستار: @ kosar_m ناظر: @ برهون ویرایش شده 30 اردیبهشت توسط Sajedeh_vatankhah 5 نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
مدیر راهنما ارسال شده در 23 اردیبهشت اشتراک گذاری ارسال شده در 23 اردیبهشت سلام خدمت شما نويسنده ي گرامی، ضمن سپاس از انتخاب شما، ورودتان را خیر مقدم میگوییم ➖➖➖➖➖ قبل از شروع رمان لطفا قوانین رمان نویسی نودهشتیا رو مطالعه کنید، لینک تاپیک: https://forum.98ia2.ir/topic/6513-قوانین-تایپ-رمان-پیش-از-نوشتن-مطالعه-شود/?do=getNewComment چنان چه علاقه ای مبنی بر آشنایی بیشتر با قواعد رمان نویسی دارید؛ به این تالار مراجعه کنید:👇 https://forum.98ia2.ir/forum/17-آموزش-نویسندگی/ ➖➖➖➖➖ انجمن نودهشتیا در صدد بر آمده که رمان شما بی هیچ عیب و نقصی اصلاح گردد پس یک ویراستار همراه و یک راهنمای اولیه، برای شما در نظر گرفته ایم. @مدیر راهنما @مدیر منتقد @مدیر ویراستار به نکات زیر توجه کنید:👇 1. از نوشتن کلمات ممنوعه و هرگونه متن که موجب نقض اسلام شود، به شدت خوداری کنید. 2. قبل از ارسال پارت خود، یک دور مطالعه کنید و اشکالات نگارشی و املایی را رفع کنید. 3. از پرداختن به موضوع های کلیشه ای تا جایی که ممکن است دوری کنید. 4. پس از ارسال هر پارت، جهت ویرایش، به ویراستار خود اطلاع دهید. 5. اگر در بخشی از رمان نیاز مند کمک هستید، در تالار اتاق فکر نویسندگان تاپیک زده تا مدیران به هم اندیشی شما رسیدگی کنند. ➖➖➖➖➖ درخشیدن و موفقیت را برای شما آرزومندیم. رضایت شما نویسنده ی فهیم موجب افتخار ماست. ✅اکنون رمان شما مورد تایید ما گردیده و قادر به پارت گذاری هستید.✅ 🌹قلمتون مانا، یا علی.🌹 "تیم مدیریت نودهشتیا" 2 نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
Sajedeh_vatankhah ارسال شده در 30 اردیبهشت مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 30 اردیبهشت (ویرایش شده) پارت اول نگاهم به کیسه بکس بود اما انگار آن را نمی بینم وفقط تصویری ازآن حادثه ی شوم جلوی چشمانم رژه می رفت که برای من حکم مرگ را داشت. حادثه ای که بعداز آن روز صددفعه باآن مردم وزنده شده ام اصلا چه کسی می گوید من زنده ام؟ من خیلی وقت است که مرده ام. بدون ارشیا زندگی کردن خیلی سخت است در طی این دوسال هرروز خودرا برای اینکه مراقبش نبودم سرزنش می کنم وحالا تنها انگیزه ام برای زنده ماندن انتقام از کفتار است قسم خورده ام که زنده بمانم واز کفتار انتقام بگیرم . @ kosar_m @ برهون ویرایش شده 1 خرداد توسط Sajedeh_vatankhah 4 نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
Sajedeh_vatankhah ارسال شده در 30 اردیبهشت مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 30 اردیبهشت (ویرایش شده) پارت دو: همان طور ک مشت هایم راپی در پی به کیسه بکس می کوبیدم چهره کفتار جلوی چشمانم بود انگار به جای ضربه زدن به کیس بکس به کفتار ضربه میزدم آنقدر ضربه میزنم که باحس مایع گرمی بروی دستم متوجه شده ام آنقدر به کیسه بکس ضربه زدم که دستم زخم شده است اما دردی را حس نمی کردم آنقدر درد کشیده ام که عادت کرده ام. در طی این دوسال این چهارمین ماموریت برای پیداکردن کفتار بود که رفتم نمی دانم که چطور اینقدر حرفه ای هستن که دقیقا درست همان زمان که یک قدم فاصله تاموفقیت داشتیم اما ماموریت درست در مرحله حساس لومیرفت. کاملا مشخص است که یک فرد نفوذی این وسط وجود دارد. اما آن شخص چه کسی می تواند باشد؟ @ برهون @ kosar_m ویرایش شده 30 اردیبهشت توسط Sajedeh_vatankhah 4 نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
Sajedeh_vatankhah ارسال شده در 5 خرداد مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 5 خرداد پارت دو: همان طور ک مشت هایم راپی در پی به کیسه بکس می کوبیدم چهره کفتار جلوی چشمانم بود انگار به جای ضربه زدن به کیس بکس به کفتار ضربه میزدم آنقدر ضربه میزنم که باحس مایع گرمی بروی دستم متوجه شده ام آنقدر به کیسه بکس ضربه زدم که دستم زخم شده است اما دردی را حس نمی کردم آنقدر درد کشیده ام که عادت کرده ام. در طی این دوسال این چهارمین ماموریت برای پیداکردن کفتار بود که رفتم نمی دانم که چطور اینقدر حرفه ای هستن که دقیقا درست همان زمان که یک قدم فاصله تاموفقیت داشتیم اما ماموریت درست در مرحله حساس لومیرفت. کاملا مشخص است که یک فرد نفوذی این وسط وجود دارد. اما آن شخص چه کسی می تواند باشد؟ 3 نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
ارسال های توصیه شده
به گفتگو بپیوندید
هم اکنون می توانید مطلب خود را ارسال نمایید و بعداً ثبت نام کنید. اگر حساب کاربری دارید، برای ارسال با حساب کاربری خود اکنون وارد شوید .