Veronica ارسال شده در 5 خرداد اشتراک گذاری ارسال شده در 5 خرداد چشمان رازآلود، موهای تیره در شبی که به آسمان زل زدهبود و ناگاه رعدی او را در جای خود میخکوب کرد و باران آغاز شد... موهای نمناک و خیس خورده، بوی تلخ باران و جدایی و خدانگهدار تابستان آفتابی. اولین باران، و اولین دیدار ماه تابانی که نگران صبح بود، در پی باران، ماهی که آن شب دیده نشد. و صبحی که هرگز دیده نشد دختری که آن شب با باران شسته شد و جدایی را معنا کرد... نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
ارسال های توصیه شده
به گفتگو بپیوندید
هم اکنون می توانید مطلب خود را ارسال نمایید و بعداً ثبت نام کنید. اگر حساب کاربری دارید، برای ارسال با حساب کاربری خود اکنون وارد شوید .