-
ارسال ها
68 -
تاریخ عضویت
-
آخرین بازدید
-
روز های برد
7
دستاوردهای A.F
بروزرسانی وضعیت تکی
نمایش تمام بروزرسانی وضعیت توسط A.F
-
قلبم درد می کرد به شدت .
خودم رو ۲۴ ساعته تو این چهار دیواری که قبلا محلی بود که گوشه ی آن تخت بزرگ کنار اتاق که بالایش پر از عکس های دو نفره مون با دوربین من و گیاه رز رونده که ایده ی او بود ، گوشه ی اتاق که صدای گیتار زدن او با آن دست های ظریف و صدای خوش آوازه به گوش می رسد ، در گوشه ای که اون کتاب خونه ی دست ساز رو با هم ساختیم و از زمین تا آسمون توش کتاب چیدیم سایه قد بلند او با دست هایی رنگی شده از کشیدن تابلو هایی آن سر دیوار بلند گچی افتاده است .
این جا قبلا محل آرامش من یا ما بود ؛ ولی الان توش احساس خفگی می کنم ،
نه از بوی رنگ آن صبح جمعه که او با یک عالمه بوم و رنگ ریخت تو اتاق منی که خواب بودم و با سر و صدا بلندم کرد و باهم نقاشی کشیدیم ،
نه از صدایی گوش نواز خواندن و زدن و او و نواختن پیانو خودم ،
نه از گرما و شوق و اشتیاقی که او با خود می آورد.
از این نفسم گرفته و بدنم کرخت شده مانند کس هایی که چند ساعت دیاکسید کربن تنفس کرده اند این است که او نیست .
در قفل نیست و صدای پا می اید ، از دیروز خانواده ام به شمال رفته اند و احتمال می دهم خواهرم از ترکیه برگشته باشد ؛ ولی نه ...
اوست ، دختری قد بلند و خوش اندام با موهای پسرونه با رنگ فانتزی صورتی و شلوار گشاد سفید و تاپ سرخابی .
سر و صورتش رنگی است .
از روی تخت با رو تختی سفید بر می خیزم .
قبل از دو من افسردگی شدید داشتم و تو اتاقم فقط همین تخت با رنگ سیاه بود .
او بود که رنگ داده بود به زندگی من .
پسر ۲۵ ساله عاشق که دیروز کسی که دوستش داشته بهش جواب نه داده و حالا برگشته .
در مقابل من ریزه میزه است و در آغوشم حل می شود .
صدای پر بغضش رو می شنوم که می گوید :
- اگه پیشنهادت سرجاش جواب من بله است .
از روی زمین بلندش می کنم و می چرخونمش و بلند بلند می خندیم .
پایان ....