رفتن به مطلب
انجمن نودهشتیا

فاطمه بهرامی.

کاربر فعال
  • ارسال ها

    133
  • تاریخ عضویت

  • آخرین بازدید

  • روز های برد

    10

تمامی موارد ارسال شده توسط فاطمه بهرامی.

  1. فاطمه بهرامی.

    سرگرمی| مشاعره

    از او بالا دختر میاد یک دونه کفتر میاد بیا دورت بگردم دور دونه دختر من شعر: فاطمه بهرامی
  2. فاطمه بهرامی.

    سرگرمی| مشاعره

    دست در دست عشق دهیم این بار تا شود لحظه‌های خوب‌مان بیدار شعر: فاطمه‌بهرامی
  3. فاطمه بهرامی.

    سرگرمی| مشاعره

    یاد تو در دل من غوغا به پا می‌کنه تا آسمون زندگی با من شنا می‌کنه
  4. پارت نوزده‌# همه آدم‌ها وقتی از دست هم ناراحت هستند فقط چند ثانیه طول می‌کشد تا زخمم‌های عمیقی در دل هم بکارند یعنی این‌ها طوری در هم می‌شکنند که صدای شکستن قلبشان از فرسنگ‌ها که دور باشد باز هم شنیده می‌شود حالا سال‌ها طول می‌کشد تا این زخم‌ها التیام یابد.
  5. پارت هیجده# در دنیایی که عشق‌های زمینی این‌گونه ناعادلانه تقسیم ‌شوند، رویای ما چه حماقت قشنگی خواهد بود در برابر این هم نامردمی که این‌طور بی‌رحمانه در حق ما روا می‌شود.
  6. پارت هفده# کاش همه دلتنگی‌ها شبیه اشک‌هایمان می‌بودند تا که هر وقت می‌ریختند دلتنگی هم با اون محو میشد و سکوت را هم که مهمان خانه‌اش شده‌ است در را باز کند و برای همیشه برود و هیچ ردپای هم از خودش به‌جا نگذارد.
  7. پارت شانزده# هیچ‌کس از دل کسی خبر ندارد که در دل و ذهن هر آدمی چه کسی می‌تواند باشد مطمعناً آن دوست ‌داشتنی‌ترین پنهانی‌ترین دنیا خواهد بوده و این عشق‌ها آن‌قدر پاک و مقدس ‌است که حتی اگر سال‌ها به هم نرسند باز هم ذره‌ای از آن عشق بینشان کم ‌نخواهد شد؛ مسلما وقتی عاشقان حرف‌های من و اینجا می‌شنوند یاد عشق خودشان می‌افتند.
  8. پارت‌ پانزده‌# من می‌خواهم برای همه روزهای با تو بودنم و خوندنم قصری بسازم که همه‌اش از تکه‌- تکه‌های وجودم باشد و پنجره‌اش آن‌قدر نزدیک به آسمان باشد که بتوانم با ستاره‌ها چشم در چشم شوم و آن‌ها هم در آن شب مهتابی بتوانند مهمان جشن بزرگ زندگی مشترکمان باشند.
  9. پارت‌ چهارده# تو را به جرم نگاه زیبایت و سکوت قشنگت در زندان قلبم به حبس ابد محکموم می‌کنم تا مگر این‌که در دادگاه عشق عادلانه بگویی دوستم داری، بعد همه بدانند که این احساس دروغ نیست در واقعه یک عشق حقیقی است بین من و تو.....
  10. پارت سیزده# من دانستم که شعله یک عشق حقیقی هرگز خاموش نمی‌شود، اما امروز عاشق سر منشا و آغاز همه آرزوهاست و عشق تنها بازی است که می‌تواند در تاریکی مطلق انجام پذیرد، تنها مدرک عشق همان اعتماد و اطمینان است که به هم‌دیگر باید داشته باشیم چون عشق احساسی است که هرگز اشتباه نمی‌کند و این همان راز پنهان دوست‌ داشتن‌ است.
  11. پارت‌دوازده# تو همان شاهزاده آرزوهای من هستی و من هر روز جای پایت را در آسمان قلبم جستجو می‌‌کنم و هر لحظه منتظرم قاصدکی بیاید و خبری از تو برایم بیاورد و بگوید روزهای بی‌قراریت به پایان رسیده و تو را به هر خواسته‌ای که می‌خواهی برسانمت.
  12. پارت یازده‌# خداوند قسمت هر انسان را به گونه‌ای رقم زده که اگر بعضی‌ها بخواهند هزار ماجرا هم برای رسیدن به خواسته‌شان‌ بسازند باز هم به هدف‌شان نخواهند رسید بنابراین امیدوار باشیم تا او نخواهد هیچ اتفاقی نمی‌‌افتد چون از ازل آن دو مال هم‌ هستند و این‌که ‌شکی نیست که آن دو قسمت هم خواهند‌ شد.
  13. پارت ده# شاید من‌ و تو در همین نزدیکی بهشت گمشده هم باشیم که مدت‌هاست نادیده گرفته‌ شدیم بیا تا دیر نشده برخیز و به ندای شیرین قلبت گوش‌ کن آخه دنیا همیشه هم آن‌طور که ما فکر می‌کنیم بی‌وفا نیست حتما پشت این در بسته یکی هست که منتظر ما خواهد‌ بود و ما از اون بی‌خبریم.
  14. پارت نه# تنهایی یه غریضه بی‌صدایست که بی‌رحمانه انسان را به آغوش تلخش دعوت می‌کند، حالا رها شدن از این زندان ابدی به انتخاب خود ما بستگی داره، پس بیا تا بیشتر از این اسیرش نشدیم و شوق پرواز‌ کردن هنوز هم در ما هست به این تنهایی‌ پایان دهیم.
  15. پارت هشت# تا حالا فهمیدی اگه خشم و نفرت را از خودت دور نریزی مثل خوره همه وجودت را پر می‌کند؟ آن وقت دیگر قلبت نمی‌تواند کسی را دوست داشته باشد، چون بعدش از همه متنفر میشی کم‌- کم خودت هم دیگر دوست نداری...
  16. پارت هفت# تو همان بهانه‌‌ی قشنگی هستی برای زندگیم که من خاطراتم را با تو آغاز می‌کنم و مدام رد پای تو در سراچه‌ی خیالم جستجو می‌شود، و در تاریکی شب دیدگان تو را می‌بینم که برقی هم‌چون خورشید به زندگیم روشنایی می‌بخشد حال ای زیبای خفته، من اکنون با نام قشنگ تو خودم را پرورش دادم تا حقیقت عشق در سایه‌سار محبت تو تا ابد در من لمس شود.
  17. پارت شش# آرزوها هیچ‌وقت نمی‌میرن چون خداوند هوای تک‌- تک‌شان را دارد و به موقع همه‌ی آن‌ها را برآورده خواهد‌کرد، پس بیاییم فقط از او بخواهیم پایان خوشی برایمان رقم بزند، الهی که فانوس آرزوها همیشه در ما روشن بماند و هرگز خاموش نشود.
  18. پارت پنج# از همان لحظه‌ای که دیدمت احساس کردم آشنایی دیرینه‌ای با تو داشتم و تو همان بهانه‌ی قشنگی هستی که من امروز به آن رسیدم و تو حتی اگر ماهی هم می‌بودی؛ می‌خواهم همان ماهیگیری باشم که ‌بی‌صبرانه صیدت ‌می‌کند تا برای همیشه مال من و کنار من باشی.
  19. پارت چهار# همانا بزرگ‌ترین آرزویم کوچیک‌ترین نگاه‌ توست، چرا‌ که من قصه‌هایم را در عشق به یاد تو می‌نویسم و می‌خوانم شاید تو همان واقعی زندگیم باشی که مدام میان لحظه‌هایم سپری می‌شوی و من تو را در نزدیکی قلبم حس می‌کنم و هرگز از تو دور نخواهم شد.
  20. پارت سه# می‌دانستید پدر مادرها میان همه ستاره‌ها همیشه همان پُر نورترین ستاره‌ها هستند که راه درست را به ما نشان می‌دهند، پس هیچ‌وقت حتی تو لحظه عصبانیتمان به نظراتشان شک نکنیم.
  21. پارت دو# سکوت فریاد بلندیست که بی‌صداست اما هستند کسانی که می‌شنوند آن را در پهنای عمق حرف‌ها که شاید هیچ‌وقت به این زیبایی حس نشدند.
  22. پارت‌ یک# (بنام خالق زیبایی‌ها) دلنوشته:خدای آرزوها نام نویسنده: فاطمه بهرامی ژانر:: عاشقانه و اجتماعی. خلاصه: من نه آن رز سفیدی هستم که‌ در افسانه گفته بودن، و نه فرهاد که سنگ‌های کوه را تراشید، من تنها آن صدای آشنایی هستم که سال‌هاست در سرزمین رویاها همه به خاطر سکوت رازهای نگفته‌شان که برای امروز مثل فریاد شده است رد پایم را در میخانه عشق قدم می‌زنند. مقدمه: زندگی هیچ‌وقت آن‌گونه که ما بخواهیم پیش نخواهد رفت در حالی که نه هیچ شبی و نه هیچ زمستانی دائمی نیستند، چون بالاخره آفتاب می‌تابد و شاخه‌ها هم جوانه خواهند زد؛ بنابر‌این سختی‌های راه عشق هم یک روز به پایان می‌رسد، پس تو آرام‌ باش چون قطعا برای تو هم معجزه می‌کند. ویراستار: @sarahp
×
×
  • ایجاد مورد جدید...