رفتن به مطلب
انجمن نودهشتیا

A.F

کاربر عادی
  • ارسال ها

    67
  • تاریخ عضویت

  • آخرین بازدید

  • روز های برد

    7

تمامی موارد ارسال شده توسط A.F

  1. پارت اول فصل ۱ بوی رنگ شدید بینیم رو قلقک می دهد و نور سفید زیاد حتی از پشت پلک های بسته ام باعث آزار چشم هایم می شوم . بدنم کرخت است و سرم سنگین . انگار که ساعت هاست بی هوشم. لعنتی؛ من واقعا ساعت هاست که بی هوشم! سینه ام به خس خس افتاده است و انگار اکسیژنی نیست . قلبم داره هزارتا می کوبد و مغزم نبض می زند . چشم هام رو با هزار زحمت باز می کنم ؛ نور زیاد حمله ور می شود به مردمک هام و مغزم دستور بسته شدن آن دو رو می دهد . بعد از چند دقیقه دوباره سعی می کنم که نگاهی به دور و اطراف بی اندازم . روی زمین سختی دراز کشیده ام و دور تا دورم فقط سفیدی است ؛ چند سانت به عقب بر می گردم و نگاه می کنم. چیزی شبیه جیغ از حنجره ی گرفته ام خارج می شود . به زور دست هام رو می زارم این طرف و آن طرف بدنم و خودم رپ چند سانت می کشم عقب تا اینکه کمرم به دیوار صاف و هموار بر خورد می کند . آروم باش ؛ تو فقط با یک پسر قد بلند و ورزش کار با موی بور و پوست خیلی روشن توی یک اتاق با در دیوار سفید گیر کرده ای . فقط همین . چند نفس عمیق می کشم و سعی می کنم نبض توی سرم رو آروم کنم . انگار تازه مغزم بالا اومده باشه و بدون اتفاقات رو تحلیل کنه جیغ خفه ای می کشم که باعث میشه اون پسره چشم هاش رو باز کنه . با دیدن رنگ عنبیه هاش چند ثانیه انگار کله ام رو کردن باشن تو وان آب یخ نمی تونم نفس بکشم . چشم هایش آبی، آبی هستند . بی پایان . درست مثل آسمون بی ابر صاف و یک دست . با دیدن من اخم هاش در هم گره می خوردن و زیر لب می گوید : - من و با یک دختر زندانی کردن ؛ چقدر عالی! چشم هام داره کم کم از حدقه به بیرون پرتاب می شود . چه صدای بم و خش داری داره لعنتی! از حرفش دست هام رو مشت می کنم و ناخن های بلندم فشار وارد می کند به پوست کف دستم . او دوباره چشم هاش رو می بنده و سرش رو تیکه می دهد به ديوار. بوی گلاب می دهد اتاق و همه جایش سفید است . به جز ما هیچ کس اینجا نیست . نگاهی به لباس های خودم می اندازم شلوارک کوتاه با تیشرت سفید بلند که تا رانم است و آستین هاش تا صاعد دستم رو پوشش می دهد . لبخندی از لباسم به لبم می آید @Nasim.M
  2. نام رمان : مکعب سفید ژانر : عاشقانه - معمایی جنایی - طنز مقدمه : با بوی رنگ چشم هایم رو باز می کنم ! با باز شدن چشم هایم نور سفید زیادی حمله به مردمک هایم می کند و مغز خسته و درمانده ام در یک حرکت سریع ؛ ولی خوش آیند فرمان بسته شدند پلک هایم رو می دهند . برای بوی شدید رنگ نفس هایم کوتاه شده اند و سینه ام به خس خس افتاده است . دست هایم رها در کنارم هستند . آروم آروم پلک های خسته ام رو از روی هم باز می کنم ؛ و چند بار پشت سر هم آن دو رو روی هم می کوبم ؛ تا بتوانم درست ببینم . در یک اتاق کاملا سفید گیر افتاده ام . این اصلا نسبت به پسر درشت اندام و قد بلند با موی طلایی که کنار اتاق لم داده است مهم نیست . صدایش بم و خش دار است . اتاق سفید ، سفید ، سفید و بی پایان . سعی می کنم تمرکزم رو روی کلام او بگذارم : - بازی شروع شد ... خلاصه : سر آغاز این داستان؛ از آن جایی است ؛ که با شبی خوابیده اند ؛ سرنوشت آن ها رقم می خورد و می چرخد . حالا وقتش است ؛ که با خود واقعی شان آشنا شوند . با آن احساساتی بجنگند ؛ که سال های از دید نهان ساخته اشان . داستان هایی رو بشنود ؛ که در تخیلاتشان نمی گنجد . این داستان ؛ داستان؛ مکعب سفید است . جایی که همه چیز را تغییر می دهد ناظر: @Nasim.M
  3. A.F

    مشاعره با اسم دختر

    نیوشا
  4. A.F

    مشاعره با اسم دختر

    آیلین
  5. A.F

    مشاعره با اسم دختر

    ناردین
  6. A.F

    مشاعره با اسم دختر

    نلی
  7.  

    قلبم درد می کرد به شدت .

    خودم رو ۲۴ ساعته تو این چهار دیواری که قبلا محلی بود که گوشه ی آن تخت بزرگ‌ کنار اتاق که بالایش پر از عکس های دو نفره مون با دوربین من و گیاه رز رونده که ایده ی او بود ، گوشه ی اتاق که صدای گیتار زدن او با آن دست های ظریف و صدای خوش آوازه به گوش می رسد ، در گوشه ای که اون کتاب خونه ی دست ساز رو با هم ساختیم و از زمین تا آسمون توش کتاب چیدیم سایه قد بلند او با دست هایی رنگی شده از کشیدن تابلو هایی آن سر دیوار بلند گچی افتاده است .

    این جا قبلا محل آرامش من یا ما بود ؛ ولی الان توش احساس خفگی می کنم ،

    نه از بوی رنگ آن صبح جمعه که او با یک عالمه بوم و رنگ ریخت تو اتاق منی که خواب بودم و با سر و صدا بلندم کرد و باهم نقاشی کشیدیم ،

    نه از صدایی گوش نواز خواندن و زدن و او و نواختن پیانو خودم ،

    نه از گرما و شوق و اشتیاقی که او با خود می آورد. 

    از این نفسم گرفته و بدنم کرخت شده مانند کس هایی که چند ساعت دی‌اکسید کربن تنفس کرده اند این است که او نیست .

    در قفل نیست و صدای پا می اید ، از دیروز خانواده ام به شمال رفته اند و احتمال می دهم خواهرم از ترکیه برگشته باشد ؛ ولی نه ...

    اوست ، دختری قد بلند و خوش اندام با موهای پسرونه با رنگ فانتزی صورتی و شلوار گشاد سفید و تاپ سرخابی .

    سر و صورتش رنگی است .

    از روی تخت با رو تختی سفید بر می خیزم .

    قبل از دو من افسردگی شدید داشتم و تو اتاقم فقط همین تخت با رنگ سیاه بود .

    او بود که رنگ داده بود به زندگی من .

    پسر ۲۵ ساله عاشق که دیروز کسی که دوستش داشته بهش جواب نه داده و حالا برگشته .

    در مقابل من ریزه میزه است و در آغوشم حل می شود .

    صدای پر بغضش رو می شنوم که می گوید : 

    - اگه پیشنهادت سرجاش جواب من بله است .

    از روی زمین بلندش می کنم و می چرخونمش و بلند بلند می خندیم .

    پایان ....

  8. A.F

    مشاعره با اسم دختر

    هان - نا
  9. A.F

    مشاعره با اسم دختر

    سوفی
  10. اونجا که مولانا میگه: 'اِشتیاقی کِه بِه دیدارِ تُو دارَد دِلِ مَن دِلِ مَن دانَد وُ مَن دانَم وُ دِل دانَد وُ مَن:)' ❤️‍🩹🖤️ 

  11. If this is our end, how beautiful I am.

    اگر این پایان ماست چه زیباست خودم 

  12. با به پایان رسیدن بازی های عمارت من رمان دیگری رو آغاز کردم که به زودی با تموم شدن پارت های بازی های عمارت قراره در سایت آپلود کنم .

    نام رمان جدید : نابغه ی غریب و آشنا 

  13. روزی می رسه که ....

    پوکرفیس ترین آدم ها لبخند می زنند 

    و...

    شادترین آدم ها گریه می کنند 

    A.F 

  14. سلام 

    بینید  من قبل از اینکه بخوام رمانم رو به صورت  رسمی آغاز کنم باید یسری از مفاهیم روشن و واضح شه .

    مثلا از اسم کتاب ، چند جلدی بودنش و ...

    اول اسم کتاب که جلد ۱ : بازی های عمارت 

    بله می دونید که یک ۵ گانه به نام ۵ گانه ی وراثتی ( بازی های میراث _ ارثیه هاثورن _ گانبی نهایی _ برادران هاثورن _ بازی ناگفته ) اثر جنیفر لین بارنز هست که جلد یک کتاب من نام شبیه به جلد یک این  کتاب داره بازی های میراث ، بازی های عمارت بله خیلی شبیه ولی به این مفهوم نیست که موضوع نیز شبیه بهم باشد. 

    من خودم طرف دار شدید این کتاب هستم و ۳ جلد اول رو خوندم و منتظر ترجمه ی ۲ جلد دیگر هستم .

    ولی موضوع اون کتاب در بار  فردی که کل ارث ۴۶ میلیارد دلاری خود را برای دختری ناشناس می گذارد اما با شرطی .

    ولی موضوع من کاملا متفاوت 

    شاید بعصی جاها مانند نوه ها شبیه باشه .

  15. دنیا یک بازی 

    و ما 

    تنها کسانی 

    نیستیم که درحال 

    بازی 

    کردنیم. 

    دنیا درحال 

    بازی 

    کردن

     

    نویسنده: A.F 

     

  16. سلام بر تمام عزیزانی که  این چند روز کمک من کردن 

    بسیار از شما متشکرم 

    خبر خوب دارم ممکنه به احتمال متوسط جلد یک مجموعه که دارم می نویسم تا فردا به پایان برسه  و تا ویراستاری شه هفته ی بعد یا همین چند روزه منتشر شه 

    اسم جلد ۱ : بازی های عمارت 

    و اسم کل مجموع : ۵گانه ی عمارت 

     

    1. Nasim.M

      Nasim.M

      خیلی عالی

      موفق باشید🌹

    2. A.F

      A.F

      ممنون از قوت قلب شما 

  17. من می خواهم یک رمان pdf   رو بار گذاری کنم .

    میشه به من توضیح بدید چه  جوری این کار رو بکنن  ؟

    1. sarahp

      sarahp♡

      سلام وقت شما بخیر 🌙

      لطف کنید در تالار تایپ رمان تاپیک ایجاد کنید و رمان رو پارت به پارت بارگذاری کنید در سایت تا نکات ویراستاری رعایت شود و در انتها ورد و پی‌دی‌اف خواهیم کرد.

      برای تایپ رمان حتما قوانین زیر را مطالعه کنید.
      قوانین مهم تایپ رمان«کلیک کنید»

      برای زدن تاپیک رمانتون، حتما آموزشات در تاپیک زیر را مطالعه و مشاهده کنید.
       آموزش زدن تاپیک رمان«کلیک کنید»

  18. سلام 

    من تازه کارم میشه من رو حمایت کنید ؟

    1. sarahp

      sarahp♡

      سلام بر شما 🍃🌸

      خیلی خوش آمدید 🌟

      باعث افتخار هست که بتونیم همراهیتون کنیم 🩷

      برای تایپ رمان حتما قوانین زیر را مطالعه کنید.
      قوانین مهم تایپ رمان«کلیک کنید»

      برای زدن تاپیک رمانتون، حتما آموزشات در تاپیک زیر را مطالعه و مشاهده کنید.
       آموزش زدن تاپیک رمان«کلیک کنید»

  19. سلام 

    منتظر یک ۵ گانه ی خفن از من و دوستام با سر پرستی من باشید 

    1. sarahp

      sarahp♡

      انشالله موفق باشید

    2. A.F

      A.F

      ممنون از تمامی شما عزیزان که در این چند روز بسیار به من کمک کردید 

      من  درحال نوشتن کتاب هستم 

      ویراستار و انتقاد کننده نیز دارم 

      ولی نیاز به کسی دارم که جلد کتاب رو طراحی و صفحه آرایی کنه 

×
×
  • ایجاد مورد جدید...