پایان رصد
۷
یکی لباس خواب به تن🔞 یکم بیشتر اشاره کن
۱۳
جاشوا 🔞دستش را جلو آورد و دست زر را گرفت🔞
۲۰
🔞الکل مصرف کردی🔞
۳۰
🔞جاشوا دستش را روی دست زر گذاشت 🔞و از او خواست آرام باشد و گفت:
ن🔞میخوای برقصی؟🔞
🔞- شاید یه رقص کوتاه بد نباشه
رقصش نرم و طبیعی بود مردی که سعی کرد با او همصحبت شود حالا در تلاش بودکه در کنار او برقصد، اما چشم جاشوا همچنان به او دوخته شده بود نه برای تمجید، برای🔞 چیزی شبیه
🔞نزدیکتر شد آنقدر که بوی تند نوشیدنیاش حس میشد.🔞
- یعنی فکر میکنی من دارم نقش بازی میکنم
ج🔞اشوا لحظهای به چشمان زر خیره ماند، به صورت زر نزدیک شد طوری که کاملا نفسش گونههای زر را نوازش میکرد، نگاهش مستقیما در چشمان او گره خورد با دستش گونهی زر را نوازش کرد و چانهاش را گرفت، زر با ضربان قلبی که محکمتر از همیشه میکوبید و ترسی که به جانش افتاده بود ب🔞ه چشمهای او خیره ماند، نمیدانست چه چیزی در حال رخ دادن است. جاشوا با حالتی کنایهآمیز گفت:
(۳۵)
۳۶
کلاب 🔞
🔞شده بود و پاهای برهنهی زر را قلقلک میداد، حدود بیست دقیقه از🔞
تماسهای منم نداد، 🔞مست🔞 بود
فکر نمیکنم 🔞در اون حد نوشیدنی خورده باشه ولی رفتارش عجیب بود.🔞
🔞جاشوا مثل تکهای گوشت خونآلود در آغوش زر رها شد. زخمهای صورتش، چهرهی آرامش را🔞
🔞دستهای خونیاش را دور صورت جاشوا گرفت
دستان سرد جاش را میفشرد
دست زر را گرفت و ادامه داد🔞.
- اون از دست نمیره، نمیذارم(۳۷
۵۳
بیرون🔞 هرزهی🔞 عوضی