رفتن به مطلب
انجمن نودهشتیا

f.m

مدیر رصد
  • ارسال ها

    108
  • تاریخ عضویت

  • آخرین بازدید

  • روز های برد

    3

تمامی موارد ارسال شده توسط f.m

  1. f.m

    درخواست رصد رمان

    بی‌بلا جانم 🌹🌹🌹
  2. f.m

    درخواست رصد رمان

    دو تا رمان قبلی احتمالا اینجا نبوده چون من رصد نکردم ولی این مهمونی داخل رمانت کاملا مشهوده و هیچ غیر مستقیمی اشاره نشده ممنون 🌹
  3. f.m

    درخواست رصد رمان

    سعی کن تا میتونی غیر مستقیم اشاره کنید این قسمت ها کاملا مشخصه و هیچ غیر مستقیم نیست
  4. f.m

    درخواست رصد رمان

    عزیزم این موارد جزئی از ممنوعه ها هست این متن تو کاملا به موضوع مست شدن و از خود بی خود شدن قضیه اشاره داره کامل مشخصه لطفاً تغییر بده اگر ندی متاسفانه در رصد پایانی خودم مجبور به تغییر میشم
  5. f.m

    درخواست رصد رمان

    نوشیدنی به سمتمان نزدیک شد و مرا از پاسخ‌گویی باز داشت. بدون تامل لیوانی را برداشته و تشکر کردم. میزبان جوان نگاه خندانش را به رویم پاشو بریم وسط! هنوز با سردرگمی خیره‌ام بود بینمان را کم کرده ودر گوشم حرصی داد زد: - ملودی قرار نبود زیاده‌روی کنی ها! با پررویی جوابش را دادم: پاشو بابا! نرو توی فاز غم! بری م دوباره وسط. هشتاد پنج همه رو تغییر بده
  6. f.m

    درخواست رصد رمان

    پایان رصد پارت هفتاد باشم من ممکنه دکلته بپوشم،🔞اشاره به لختی لباس داره نیشخندزنان از گونه‌ام ویشگون 🔞۷۴ 🔞دستانم را روبه‌روی دستانش گذاشته، مثل خودش🔞 ۷۵ 🔞انگشت دستم روی بند چرمی ساعتش نشست، قبل از آنکه دوباره بخواهد لمسش کرده، روی مچ تکانش دهد. چشمانش به سمت دستم پایین رفته و مجدد روی چشمان شیطانم بالا آمد.🔞آر آد🔞م نوشیدنی تعارف نشود، چون نخورده مدهوش بود🔞. همان‌طور که با چشمانم، حسن را زیر نظر داشتم، از پله‌ها پایین آمدم و ناگهان مسیر ۷۶ (((((((( عزیزم کلللل پارت ۸۵ ممنوعه هست خط به خطش کلمه به کلمه اش که به کار بردی ممنوعه هست من تو طول عمرم چنین چیزی ندیدم کل یک پارت ممنوعه باشه اصلا منطقی نبود لطفاً همه رو تغییر بده حتی کوچک ترین چیز به اسم رقص دو نفره😣😣😣😣😐😐😐)))) ت🔞ا خرخره کوفت می‌کردم این بلا سرم میومد.🔞۸۶ بریم🔞 وسط یه ذره هم با من برقص! کف کردم از بس این آرش و الهام جفتی رقصیدن!🔞 - تقصیر خودته دورت برزنت کشیدی، دخترا رو راه نمیدی! 🔞چشمکی به رویم زده، دستش را دراز کرد و راه را نمایشی برایم باز کرد. از ژستش خنده‌ام گرفت و سپس هر دو به سمت وسط سالن رفته، با دیگر جوان‌ها به رقص و پایکوبی پرداختیم. دقایقی گذشته بود که سرش را به گوشم نزدیک کرد و گفت🔞:۱۰۴ به 🔞هوس 🔞و نداری یوماه! اون رو هوس🔞 به آتیش می‌کشید و من بدبخت هم از ترس اینکه کسی چیزی بفهمه و ما رو بندازن بیرون و دوباره ۱۱۹ 🔞آرامی خود را به سمتم کشاند و مردمک چشمانم او را بدرقه کرد. کنارم نشسته، دستش را روی شانه‌ام قرار داد. زیر نور مهتاب🔞 و۱۲۲ نگاهش🔞 دخترک را می‌بلعید🔞 و مانند روباه داستان‌های کلیله و دمنه در حال لیست کردن خصوصیات جالب و نمونه‌ی دخترک بود که نیش تایید او را هم باز نمود. 🔞با وجود تن صدای کوتاه و اغواگرانه اش🔞 ۱٫۲۳ پایان رصد بعد از اصلاح ممنوعه ها به بنده اطلاع بده و حتما پارت ۸۵ اصلاح کامل بشه 😐 @Shahrokh
  7. f.m

    درخواست رصد رمان

    شروع رصد سی و یک تیر ماه پایان رصد : هفت مراد
  8. f.m

    درخواست رصد رمان

    عزیز ممنوعه های قبلی رو اصلاح کردی ؟
  9. سلام عزیزم لطفاً در تاپیک زیر درخواست رصد  اولیه رو بده 

    https://forum.98ia2.ir/topic/86-درخواست-رصد-رمان/

  10. سلام عزیزم اول اینکه لطفاً شماره پارت  برای رمانت بذار دوم گل اگر رمانت به ۴۰ پارت رسیده در تاپیک زیر درخواست رصد بده 

     

  11. f.m

    عزیزم به ۴۰ پارت رسید لطفاً در تاپیک زیر درخواست رصد بدین 

    https://forum.98ia2.ir/topic/86-درخواست-رصد-رمان/

    1. zara

      zara

      حتما♥️

  12. سلام عزیز برای رمانت درخواست رصد دوم رو بده 

    https://forum.98ia2.ir/topic/86-درخواست-رصد-رمان/

  13. سلام گل برای رمانت درخواست رصد بده 

  14. https://uupload.ir/view/s33356_zeynab227_(1)_simn.docx/ انجام شد لینک فقط سه روز وقت داره
  15. این رو هم درست کن بقیه ممنوعه ها اوکی شدن. @zeynab_d
  16. 🔞دست یک گیلاس مایع متعفن می‌داد،🔞 عارم می‌شد. این‌ طوری می‌خواست من رو موم کف دستش کنه؟! ل ۹۵۴
  17. پایان رصد 🔞یخ بهم بدی بهت حال می‌دم. 🔞می ۱۱ تو 🔞نگاه کـ ـثیفش موج می‌زد🔞. کم بود چشم‌هاش رو از کاسه در بیارم و بذارم کف دستش. حدس می‌ ۱۲۸ 🔞های کثیف‌تر🔞 از ۱۵۱ د🔞ست راستش رو زیر پاهام گذاشت و دست چپش حصار شونه‌هام شد و مثل پر کاه از زمین کنده شدم. همه جا 🔞 ۱۴۵ 🔞قاطی کارای کثیفم کنم🔞. اون گشنه پیر هم به نازنین گیر داده. فقط اینجوری می‌تونستیم نجات پ ۱۵۹ شو 🔞هـ ـرزه به درد نخو🔞ر! لـ ـب‌های دختر از فرط ح ۱۶۳ 🔞هـ ـرزه خودتی. من هـ ـرزه ن🔞 آوریِ مدارک و شواهدی که نشون بده این تمساح بی‌وجود لکه ننگه و از هیچ 🔞کثافت‌بازی 🔞ابایی ۱۶۰ عشوه 🔞 ۵۲۸ نگ🔞ار افتاد که دست تو دست پوریا بود. یک دستش روی شونه چپ پوریا و دست دیگه‌‌ش تو حصار انگشت🔞 ۶۲۳ خو🔞اد پارتی رقص راه 🔞 ۶۱۹ 🔞ستم اطرافم رو ببینم، ولی باز هم نگاهم به چهره پست اون مرد افتاد که من رو تو بـ ـغلش اسیر کرده بو🔞د، از کوره در رفتم و د🔞ست‌هایی رو که دور بازوم محکم شده 🔞بو ۶۴۰ 🔞پی به ذات پلید و کثیف ا🔞ین بشر نبردم؟ مطمئن بودم گندش از زیر دست اون بلند می‌شه. دست ۶۴۰ د🔞ختر عشوه‌گر قدم پیش گذ🔞اشت و ب🔞ازوی راست رادوین را سرسختانه چسبید🔞 و با لـ ـب‌های حجیم و ۷۷۸ 🔞پارتی شبانه که ن🔞 ۷۵۱ 🔞و سامان دو به دو با هم می‌رقصیدند. حضور رادوین را که غیر از دختر مغرور پیش رو کسی در معرض دیدش🔞 نب۷۸۲ 🔞چون شـ ـر-ابی مسرت‌ بخش 🔞به جانش نوش شد و بازتابش لبخند محو و جذابی که جوانه دو ک ۸۱۵ نیشخندزنان گفت: - خیلی وقته امتحان مرد بودنو رد دادی‌ دقیقاً موقعی که 🔞خرِ عشوه‌های دافت شدی و کم آور🔞دی! واسه خودت می‌گم بی‌عُرضه! ۸۹۸ اسه جمع شدن یک عده سرشناس لااُبالی! استشمام بوی گس و تند سیگار 🔞 الکل،🔞 فشردگی چهره‌‌م رو بیشتر کرد، منتها تشخیص دادن صدای ظریفی که خطابم ۹۴۰ 🔞گیلاس بخور🔞! ا ۹۴۳ 🔞مشروب نخورد🔞 ۹۴۳ لبخند🔞 پر عشوه‌ای زد🔞 و لبخندم به تمسخر باز شد. - جالبه! اولین نفری که تو اطرافیام لـ ـب به مِی و 🔞مستی 🔞نمی‌زنه. مقایسه؟! با یک مشت جانور انسان‌نما؟ که از هر زشتی و کراهت هراس ۹۴۳ nاغوا و مستی🔞 دستم رو مشت ک🔞 ۹۴۴ تی بحث آینده جدی نشده، بزرگش نکن! علاوه🔞 بر جام دست نخورده من، جام سوم رو هم برداشت و یک نفس سر کشید و با لحن احمقانه‌ای دهن باز کرد:🔞 راط می‌کنی. دیگه بسه! سرتقانه 🔞گیلاس چهارم رو هم سر کشید.🔞 لطف واسه نالایقش چرا؟! اینقدر بخوره تا به عواقبش بسوزه. دوباره چ ا🔞سیر دست‌های ظریف نه چندان قدرتمندی شد. لحن نیرنگ ‌باز و بوی زننده🔞 الکل،🔞 گوش و معده‌م رو به 🔞 ۹۴۴ 🔞سر و دختر، دست تو دست هم نزدیک🔞 می‌ش ۹۴۶ و از 🔞بازو به شونه‌م تکیه داد و انگشتش یکی از اتاق‌ها رو اشاره کرد🔞. منزجر از بوی مشمئز 🔞الکل و فاصله کم بینمون، سرم رو عقب بردم🔞. ۹۵۱ افسوس می‌خوره، غرق🔞 خواب مستیش شد.🔞 در رو به صورت نیم‌کش نگه داشتم و بیرون رو زیر نظر گرفتم. دو خدمه ۹۵۲ خون،🔞 قمار،🔞 مُسکرات و باز پای کوفتن و نغمه‌ خوانی ۹۶۲ اشته و به وسیله پدرش دست به هر عمل قبیحی می‌زد تا فردی چون آریا غرامت ‌سر🔞 مَستی‌اش 🔞را بدهد و فردی همچون رادوین، اسباب سرگرمی‌اش را بیابد. ۹۶۵ در🔞ست وقتی که دست‌های آریا رو دور کمرم.🔞.. . گوش‌هام از صدای جیغ و سوت کیپ شد و ۱۰۲۷ واستنی، سخت و مُرید خودش، با یه من عسل نمی‌شه خوردش! نگام که می‌کنه، خواه نا خواه مسخ نیروی ماورا زنانه‌‌ش می‌شم. اولین نگاهی که🔞 عشوه🔞 ۱۰۴۱ س و یه بار بس! - اسمش رو🔞 هوس نذار؛ چون شرا*ب‌زده‌م کرده!🔞 ۱۰۴۲ ‌گُنجم. با دیدنش، اون دستی که داغ خ**یا*نت رو دلم گذاشت. آریا م🔞رد هوس‌ 🔞 نبود، اما جرمش بیشتر از افسانه‌ بود. ازش به اتهام مقابله به مثل نکردن ۱۰۸۳ 🔞مـ ـستم می‌کر🔞د، درست مثل امروزی که خشکم کرد. کاش تو اون شرایط اسمم رو نمی‌گف ۱۱۲۱ مرز 🔞فساد و فحشا داشت، آ🔞غاز شد. آن روزها پی به نیت ماهان برده بود و اکنون جوهر ریخته ۱۱۵۰ 🔞ت*جاوز کرده 🔞شروین و گردش ناگهانی ماشین به لاین چپ، تکان شدیدی به اتاقک م ۱۱۶۵ نگا🔞ه به کثافت‌کاری🔞 ۱۱۹۲ 🔞دختر اوشکول!🔞 ذهنم قفل کرد. خونم ۱۲۳۵ گ کرده و حاضری مرزشکنی کنی و به بهونه کوچیک شدن د🔞نیا، آغـ ـوش سرد و محکمش رو با گرمای احساست یکی کنی، 🔞که خدا همین حوالیه‌، اعجاز خیال نیست، ع ۱۲۳۸ 🔞من طلب آغوشی رو کردم که حلالم نبود🔞. شرع و دین رو زیر سؤال بردم، قافیه چندین ساله‌‌م۱۲۳۹ ج🔞سم باران را در آغوش کشیده و یا علی‌ گویان🔞 پا به ماشین گذاشته و پرواز کرده بود. آنقدر خون فوران کرده بود که می‌ترسید از دریای خونش غرق شود. هر یک ‌ثانیه ۱۲۴۱ ود. اگر به گوشش می‌رسید دشمن خونی تا جایی پیش رفته🔞 که او را به آغوش برده واکنشش چه خواهد بود🔞؟ امشب دل جور دیگری تنگ می‌شد، منقبض ولی منبسط نمی‌شد، رها نمی‌کرد، حس را منطق و منطق را حس نشان می‌ ۱۲۵۴ 🔞اون حروم‌زاده 🔞قاتل باران شده بود، نه می‌دونیم دلیلش چیه و نه تونستیم ردشو بزنیم. و۱۳۷۹ 🔞مستی و راستی! او م**س.ت بود🔞 از باده عشق و طرد از سرزمین عشاق و خطوط را ۱۴۵۶ عاشق که بش🔞ی م**س.ت🔞 بوی نم ب۱۴۶۹ دیدن🔞 تو منو م**س.ت بارون کرد،🔞 وجود تو هوای ابری دلمو با بارش کنار زد و رنگین‌کمانش الآ ۱۴۷۰ ارا به او نمی‌گفت. صدای اذان مسجد خیابان بالایی بهانه‌ای شد🔞 تا از آغوش آریا جدا شود 🔞و راهش را به سرویس بهداشتی کج کند. ۱۵۴۶ پارتی 🔞داشته و از صدقه سر پدر مایه‌دارشه. من مسئول پاسخ به قضاوت‌های کلیشه‌ای ۱۵۸۲ گفتی🔞 پارتی باز🔞 ۱۵۸۳ ینم چشم‌های نگران آریا رو به چشم‌های بسته دختر جوونی که لباس کارمندها تنش بود 🔞و تو آغوش همسرم افتاده بود🔞. تنم مثل نگاهم یخ شد و دستم که از د ۱۶۵۸ موزیک 🔞یه ماچ! 🔞غیر از این باشه قرارداد ننگینت رو بذار در کوزه حسرت خانم! ۱۶۷۵ د🔞ستش که در دست مرد جوان گم شده بود🔞، کشیده شد. همان مرد مو بوری که در ون دیده بود. تاز ۱۸۱۲ گ🔞رم کردن آغوشش را نداشت. آغوشش دست‌های مردانه می‌خواست، بوی تلخ مردانه، صدای بم و نگاه شیفته او را می‌خواست🔞، نه آغوش زمستانه بازداشتگاهش را... هر بار که یاد ۱۸۳۳ 🔞قاتل اون حروم‌زاد🔞 ۱۸۴۱ و 🔞پشت آن بوسه‌ای زد.🔞 ۲۰۱۶
  18. باش چشم حتما تمام سعی میکنم متاسفانه اینبار به این اتفاقات برخورد کردم نتونستم مگر نه من همیشه زودتر از زمان تاریخ تحویل دادم
  19. سلام ببخشید بابت اینکه دارم این و میگم دوستان من پس فردا کنکور دارم و واقعا حال روحیم چندان خوب نبود برای همین امشب سراغ رمان رفتم و گفتم تا پس فردا تحویل بدم اما وقتی تعداد صفحات رو دیدم دو هزار صفه بود پشیمون شدم ببخشید ولی یک ده روز دیگه به رصد رمان اضافه شد با عرض شرمندگی زیاد
  20. f.m

    درخواست رصد رمان

    خسته نباشید چک کردم اطلاع میدم
  21. شروع رصد: سه اردیبهشت پایان رصد: دوازده اردیبهشت
  22. f.m

    درخواست رصد رمان

    دوست عزیز پس از پایان رساندن ممنوعه ها لطفا به من اطلاع دهید ممنون🌹 عزیزم من رمان شما رو رصد کردم و واقعیت انتظار داشتم مثل رمان سابق از کل رمان کلا سه تا ممنوعه بگیرم اما در این رمان از هر پارت ۳ تا ممنوعه گرفتم😂😂 اعتقادات در رمان هم برای جالب بود در دو تا رمان دو تا دیدگاه متفاوت داشتی یک دیدگاه مذهبی و دیدگاه غیر مذهبی گل لطفاً وقتی ممنوعه ها رو اصلاح کردی دیگه اونا رو برای ادامه رمان به کار نبر ممنون پارت سه ه 🔞هیز منفعلش🔞 بدم می‌آمد. فکر می‌کرد با گذاشتن ریش و بستن یقه‌ی لباسش تا بیخ گردن🔞با لبخند دست دور شانه‌ام انداخت و مرا🔞 همراه خود به داخل آشپزخانه‌ی بزرگ و دلباز خان 🔞سرم را خم کرده با مهربانی بوسید🔞. به سر میز رسیدیم و هر دو کنار هم روی صندلی نشستیم. پارت ۶ 🔞خندید و بی‌تربیت پشت گوشی بوس فرستاد:🔞 - فعلا! می‌بینمت عشقم! پارت ۹🔞جون! عصبی میشی خوردنی‌تر میشی، سیاه سوخته!🔞«««« تغییر جمله»»»» چشمانم را به هم زدم. خدایا ۱۳))) - دوس داری این پنس رو کنم توی چشمای🔞 هیزت 🔞یا نه؟! دستانش را به ۱۳)))) ن🔞می‌ذاری لامصب و گر نه من همون دفعه لقمه‌ش کرده بودم.🔞 تغییر جملات»»» ب🔞ی‌شرمی بوس فرس🔞 (پارت بیست) ۲۱ )))🔞سمتش پریده، اندام نحیفش را در آغوش کشیدم، انگار پسر بچه‌ی سیزده ساله‌ای را در بغل گرفته باشم🔞، صدای آخ و اوخش بلند شد: زیر سر من فرو کرد. مرا به سمت خودش 🔞کشید، آغوش 🔞 🔞 ۲۴)))))) آرش با 🔞لبخند دستش را به آرامی به دستم زد، با شعف🔞 دو چندان ادامه دادم: - از شمال برگشتم، پس ی 🔞سریع به سمتم چرخید و هر دو دستم را به دست گرفت،🔞 در چشمان شیطانم خیره شد و گفت: می‌دونستم فقط زن خودم میشی سیاه‌سوخته!🔞 یه ماچم کن تا آقات اجازه‌ی سفر رو بهت بده!🔞 🔞 🔞۲۵+))))) 🔞حسن از بازویم چسبید و همان‌طور که به جلو هدایتم می‌کرد، گفت🔞: - 🔞- خر شرک، بهتره اون چشمای هیزت رو🔞 ازم دو ۲۶+)))) 🔞آرش با گرفتن شانه‌های الهام در دستش او را به خود فشرده، 🔞در حالی‌که هم‌زمان با هم قدم بر می‌داشتند ۲۷+)))) واسه تو لقمه‌ی گنده محسوب میشم، توی گلوت گیر می‌کنم،🔞 هیزخان!🔞 🔞- 🔞با خنده از بازویش گرفته و گفتم:🔞 ۲۷+))))) ۲۸+)))) 🔞سرش را پایین آورده، شانه‌ام را بوسید،🔞 دوباره تغییر فاز داد و با سر بلند کردن دکه را نشانم داد و گفت: - نگاه تنبل خانوم رسیدیم! بریم یه 🔞البته بعد از گذشت دقایقی دو دوست عاشق و معشوقمان هم به ما رسیدند. گونه‌های هم‌چنان قرمز الهام و لب‌های پاک شده از رژش بدجور حس کنجکاوی مرا تحریک می‌کرد؛ اما با تلاش فراوان خود را کنترل کردم که با سوالات بی‌مورد کوفتشان نکنم. به نظرم یخ سهمگین بین این دو نفر در این تفریح یک‌روزه بعد دو سال دوستی بالاخره آب شده و پرده‌ی حیا به زیر افتاده بود، به قول داداش حسن بامرام خودمان" نوش جانشان.🔞«««««« تغییر کامل جملات و استفاده از کلمات درست »»» "۲ ۸پارت ۳۱ پارت آ پولو هوا می‌کنه🔞، زودتر می‌خوریش یا بخورمت!🔞 🔞 ۳۷ 🔞آغوشش کشیدم؛ تن نحیفش در بغلم قدرت مردانه‌اش راحفظ کرده بود. با لذت چشمانم را بسته، بی‌صدا گریستم.🔞 - ملودی چت شده؟! مگه من داداش، رفیق و فامیل نزدیکت نیستم؟ باهام حرف بزن! 🔞آغوشم را سفت‌تر کرده، صدایم با ناله بلند شد:🔞 🔞بوسه مگر چیست؟ فشار دو لب اینکه گنه نیست، چه روز و چه شب خاک بر سر بی‌شعور که ساعت ده🔞 ۳۷+))))) 🔞آن‌قدر چشیدم لب شیرین شکرت را از شهد لبانت مرض قند گرفتم🔞! چشمان متعجب وحیرت زده‌ام به خاطر پارت۴۰ چشمانم از شدت بی‌حیایی و 🔞هیزی‌اش گر🔞د شد و در یک حرکت غافلگیرانه، کلاسورم را بالا آورده بر سرش ۴۳+))))) 🔞هورمون‌های بدن آدم رو بالا و پایین می‌کنی باهاش! چشمانم از رک گویی‌اش گرد شده و لب‌هایم 🔞«««« تغییر جملات 😐»»»» ۴۷+))))) 🔞رفع دلتنگی چند وقته سیر در آغوشش می‌کشیدم، اما امان که اخلاقیات دست و پای دل بی‌قرار ما را🔞 ۴۷+)))))) 🔞هیچی فقط دو دفعه ازش حامله شدم! صدای 🔞««« تغییر جملات 😐»»»« ۴۹+))))) ۵۱ 🔞هیچی همون مهمونی مختلط، مشروب و مواد🔞. حسنم از کاراش توی گوشیش فیلم داره، به هرحال واسه شغل معماریان 🔞ای به چشم! ولی می‌پرم توی آغوشت! قربون بغل گرم و نرمت!🔞 هنوز کامل حرف حسن را نشنیده بودم که بمبی آ🔞غوشش پریده و زار بزنم.🔞 - خانم آذرفر! حالت خوبه ۵۷+)))) ۹زیر چشمان هیز بی‌شرمش دور🔞 🔞۵۹+)))) 🔞دست یخ زده‌ی مرا گرفت. اولین بار بود که تماس فیزیکی داشتیم🔞 ولی اصلا احساس بد و غریبگی ۶۲+)))) 🔞یه دختر هرزه است🔞 L۶۳+))))) د🔞و دستش زیر گونه‌هایم را به دست گرفت و با نگاه خیره🔞 به چشمانم فهماند که موضوع را برایش بازگو کنم، لب‌هایم برای اقرار از هم گشوده شد: ۶۴+)))))) 🔞چشمکی مطمئن دستم را گرفت🔞 و مرا برای بیرون رفتن دنبالش کشانید، صدای حرص‌آورش هم‌زمان بلند ۶۵+))))) 🔞دستم را روی هوا زد و با حرص محکم فشرد،🔞 تلنگری به احساسات دخترانه‌ام خورده، نفسم بند آمد. پوفی نامحسوس ۶۷+)))))) 🔞سمتش با ذوق پرواز کردم، همین‌که روبه‌رویش قرار گرفتم، در آغوشم کشید. عطر تلخ خاصش از روی کت و شلوار مشکی‌اش مشامم را پر کرده، دلم آرام گرفت، دستانم با قدرت دور کمرش حلقه شد 🔞 آر🔞امی پیشانی‌ام را بوسید. غرق لذت شدم🔞، به آنی تغییر حالت داده به سمت ماشینش چرخید. از داخل آن ۶۹+))))))
  23. عزیز لطفاً تا پایان  رصد پارت گذاری نکن 

×
×
  • ایجاد مورد جدید...